طرح یک پرسش ساده؛

از شنیدن چه شعری لذت می‌برید؟

مریم اصغری

برای هرکسی تعریف لذت بردن از شعر متفاوت است. چراکه فردی از قالب و دیگری از محتوا و شخص دیگری از بازی‌های زبانی و فردی از عنصرهای تحریک احساسات در شعر لذت می‌برد. اما این پرسش کلیدی همواره مطرح می‌شود که «معیار زیبایی شناسی و لذت بردن در شعر چیست؟»

به گزارش روزنامه «صبح امروز» عصر پنجشنبه نهمین جلسه از سلسله نشست‌های ادبی «پاراگراف» با حضور جمعی از اساتید و منتقدین ادبیات و همچنین شاعران و با اجرای داود دلفراز در تحریریه روزنامه «صبح امروز» برگزار و در ابتدای جلسه موضوع ادبی پیرامون معیارهای لذت بردن از شعر به  بحث و تبادل نظر گذاشته شد.

عنصر عشق، گرانیگاه شعر کلاسیک

در این خصوص دکتر کیمیا تاج نیا از پژوهشگران مطرح ادبی می‌گوید: برای من شعری جذاب است که راوی تجربه‌های عاطفی باشد، چراکه در شعر کلاسیک عنصر عاطفه و به شکل صریح‌تر، عنصر عشق نقش گرانیگاه را دارد. یکی از نقاط ضعف شعر معاصر فقدان گرانیگاه معنایی است و جدای از بازی‌های زبانی در روایت شعر برخی شاعران معاصر، در انتها این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که «حرف حساب شاعر چه بود؟». البته تجربه‌هایی که در شعر کلاسیک روایت می‌شده، تنها مختص به عشق نیست. بلکه تجربه‌های رقیق انسانی مثل اندوه یا مستی، در بهترین و بالاترین سطح مطرح شده است. اینگونه است که رجعت به شعر معاصر برای کلاسیک خوان‌ها سخت می‌شود؛ چراکه در شعر کلاسیک به قدری با مفاهیم دست بالا مواجه هستند که رجوع کردن به مفاهیم سردرگم و فاقد گرانیگاه شعر معاصر، کمی دشوار به نظر می‌آید.

معیارهای زیبایی شناسی؛ دستخوش تغییرات

مهدی آخرتی از منتقدین ادبی نیز عنوان می‌کند: ما با این نکته مواجه هستیم که در سال‌های اخیر و در شعر معاصر به خاطر چندصدایی‌ها، معیارهای زیبایی شناسی در شعر دستخوش تغییرات شده است. در این میان آگاهی، سطح دانش و مطالعه، تجربه زیسته، نمود روانی و بسیاری موارد دیگر در زیبایی شناسی و لذت بردن از یک شعر اثرگذار است.

وی ادامه می‌دهد: شعر نوعی مهندسی کلام است و برخلاف عده‌ای که معتقدند شعر در لحظات جنون نوشته می‌شود، من بر این باور هستم که اتفاقا شعر کاملا آگاهانه نوشته می‌شود. در واقع تعامل زیبایی شناسی در شعر است که باعث لذت می‌شود. به عبارتی نه عاطفه به تنهایی برای شعر کافی است و نه زبان! شعری اثرگذار است که از هر لحاظ ساختار قوی داشته باشد.

لزوم کشف ذهنیت شاعر

رسول یزدانی نیز معتقد است: بارها اتفاق می‌افتد که در تکرار خواندن یک شعر به کشف لازم می‌رسیم. همانطور که شاملو می‌گوید« رنج شما از ناتوانی خویش است در قلمرو دریافتن». به عبارتی اگر به «دریافتن» از شعر هر شاعر با هر سبک و قالبی دست پیدا کنیم، می‌توانیم از شعر لذت ببریم. به عبارتی دست یافتن به کشف ذهنیت شاعر اساس لذت بردن از شعر است.

روح کلمات

نیلوفر احمدی نیز«روح کلمات» را در اثرگذاری یک شعر حائز اهمیت می‌داند و می‌گوید: یکی از موارد مهمی که باعث لذت بردن از شعر می‌شود «روح کلمات» در در ترکیب سازی واژه‌ها به شیوه آشنایی زدایی است که در شعرهای سهراب و پس از آن فروغ فرخزاد به شکل برجسته‌ای، رخ نمایی می‌کند.

آشنایی زدایی در شعر سهراب

فارد قربانی نیز در تکمیل موضوع عنوان می‌کند: آشنایی زدایی تکنیک شعر سهراب است و حد اعلای این تکنیک را در دفترهای آخر او می‌توان یافت. به عبارتی، سهراب واژه‌ها را مدیریت و مهندسی نمی‌کند و آنچه در لحظه برای او اتفاق می‌افتد را می‌نویسد. به طور نمونه شعر « زن دم درگاه بود/ با بدنی از همیشه/ رفتم نزدیک: چشم، مفصل شد/ حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق/ سایه بدل شد به آفتاب…» را می‌توان با ترکیب‌هایی همچون «آبهای مصور» و یا ترکیب‌های پارادوکسیکالی همچون «اشتباه‌های مفرح» حد اعلای آشنایی زدایی شعر سهراب دانست.

همچنین داود دلفراز تصریح می‌کند: دکتر شفیعی کدکنی معتقد است که این تکنیک‌ها ساخته سهراب نیست، بلکه به واسطه آسنایی با شعر شاعران برون مرزی است که از این تکنیک استفاده می‌کردند. البته همین که یک شاعر قدرت استفاده صحیح از یک تکنیک را در شعر داشته باشد، موضوع قابل اعتنایی است.

در ادامه، طبق روال جلسه به شعرخوانی گذشت. آنچه می‎خوانید گزیده‌ای از اشعار تعدادی از حاضرین در گردمان ادبی «پاراگراف» است.

کیمیا تاج نیا

ای گریه در خمار که خونم حلالِ می/ شعری به شرحِ ماوَقَعِ ما نمی‌رسد/ لب‌هات را غلیظ بیاور به خاطرم/ انسان به گِل نشسته و من در هوایِ تو/ شکلِ گوزنِ ریخته از قابِ آبرنگ/ غم می‌شود مقابلت ابعادِ دیگرم/ من ماهیم… نهنگم… با فلسِ سوخته/ در این جهان که زخمِ خودش را ندوخته/ پیمانه شو…شراب بکش رویِ پیکرم/ دیلاقِ نخ‌نماست دلم در هزاره‌ها/ شیراز را غلیظ بکش در حصارِ می/ لب‌هات را غلیظ بیاور به خاطرم…

قاسم رفعت حسینی

باران را بهانه کردم/ خواب را بهانه کردم/ سارافن آبی‌ات را بهانه کردم/ گفتم کفشهایت را فراموش کن/ رفتی/ و باران پشتت ایستاد/ لعنت به باران/ اگر آن شب پشت سرت می‌بارید/ تو حالا برگشته بودی

مجتبی فدایی

در قلب پر از آشتی‌ات قهر کجاست ؟/ بی‌مهری و بی‌وفایی دهر کجاست/ در آینه‌ای نگاه کن، خواهی یافت/ سرچشمه اشک‌های این شهر کجاست

آرامش کوه و دشت می‌خواهم و بس/ از خلق خدا گذشت می‌خواهم و بس/ عمری همه‌ی خواسته‌ام رفتن بود/ این مرتبه بازگشت می‌خواهم و بس

مهدی رجبی

صدای زنگ دوچرخه در کوچه است/ یا در خاطره‌ی من پیچیده؟/ این بر ترک من نشسته کیست؟/ که ابعاد کودکی تو را دارد/ آه ای رویای در سرم گشته/! ای سکوت غمناک!/ ای آفتابی/ نمناک!/ ای گریه در خنده! / با من حرف نمی زنی چرا؟/ سر قرار مرا گذاشته‌ای که چه؟ / ای بی قرار!/ ای ذات الریه در سینه‌ی مهربانت افتاده!/ ای بی‌وقفه مهربان بودهای با من/ بوی بنفشه در شوره زار یعنی تو

چای تازه در دلم دم کرده ام کجایی؟/ کجایی که ساده و گلدار چادرت باشم/ ای که سفیدی موهایت زیباترت می‌کند/”کنارم نیستی ” زیباترت می‌کند/ تنهایی زیباترت کرده/ آنقدر که از شهر من گریخته‌ای/ ای فدای شهر دورت!/ بگو حالت چطور است؟/ حالا که هاله‌ای از دود دور سر زیبایی‌ست

در ازدحام بوق و ماشین/ این منم سرسام گرفته، تب کرده/ در بستر و رویا/ چون تنهایی نزدیک گریه

از خیابان رد می‌شوی، مراقب باش/ با همسایه حرف می‌زنی/ می‌خندی مراقب باش!/  غم چون چاقویی برهنه است/ یکی از همین شبها رگم را می‌درد/ فدای سرت که حالم بد است/ هر شب از خواب می پرم/ فدای سرت که خوشحالی چراغی خاموش است/ از خال گردنت چه خبر؟/ هنوز درد زانو چپقت را می‌کشد/ از خودت بگو/ ای شربت …

حسن سرداری

هر نوکری صدجور نوکر داره این روزا/ آقای خود بودن چقد شر داره این روزا/ قربون آقای غریبم… قبر داروغه‌م/ رو گنبدش کلی کبوتر داره این روزا/ مور و ملخ فرقی ندارن با پریزادا/ پروانه می‌گن هرچیو پر داره این روزا/ با ما چه سرسنگینه هر کس که به هر تقدیر/ دور و برش چن تا سبکسر داره این روزا/ گاوای چاقو سر بریدیم و نفهمیدیم/ تقدیرمون گاوای لاغر داره این روزا/ آه ای اجل اصلا عجولیتو نمی‌فهمم…/ سهله که مارو از زمین برداره این روزا

فارد قربانی

به شکلی از پیام/ بردن نام اعظم سنگ بود/ شادباش هذلولی لب‌های کلام به کلمه در دهان/ غنچه می‌بارید/ و از سوال پرسید/ کدام کیهان از دور رسید به در/ قبل از دستگیری/ از تماشای شُره‌ی چشم‌های ختنت/ می‌ایستد به وجد که آرزو/ بوی رود می‌دهد/ و پرسید از سوال/ دوش به دوش هم غلتیدند/ خار‌های در فرار/ در تماشای شور زخمه‌های موهایت/ ساز می‌گرفت به دست که یاد/ گل می‌‌کرد/ و از سوال به سوال/ خون‌های قمر در عقرب را علیل/ می‌خورد با میل/ با تماشای لمس پوستِ گندم‌زار در آغوشت/ چنگ می‌انداخت به نای که اندوه/ دریا شد/ و پرسید از پرسش/ چندبار حجله را تسلیم خواست/ مهتاب به مد/ به تماشای شولای انسانت/ معصوم می‌رود که چشم/ ای جرات آینه در دیدن/ کجا؟/ بیگاری مرگ را کُشت

حسین سیدبر

برداشت پرده از سر این ماجرا سکوت/ پایان گرفت آخر این قصه با سکوت/ وقتی نمی‌شنید صدای مرا کسی/ در ازدحام حسرت و فریاد‌ها سکوت/ از بی‌توجهیِ تو آخر دلم شکست/ اما نیامد از دل تنگم صدا، سکوت! / آری سکوت کردم و دیدم که عشق نیست/ گاهی طبیب حاذق پر مدعا، سکوت! / ساکت نشسته‌ام و به تو فکر می‌کنم/ ساکت نشسته‌ام که نفهمم چرا سکوت… / ساکت نشسته‌ام که نفهمند در سرم/ دردی زبانه می‌کشد از ناخودآ… سکوت!/ آری سکوت کن که به غیر از سکوت نیست/ هم سفره‌ی تو هیچ کس و هیچ جا سکوت! / آری سکوت کن که کسی نیست در جهان / با قلب زخم خورده‌ی تو آشنا سکوت!

علی حسن زاده

من کارگر این اقلیمم / در این مرتع سرسبز/ می‌چینم از زمین کلمات/ و گاهی مثل بزی چموش / می‌نوشم از دیوارْاسلیمی/ اینجا بیشه‌زار جاودان انسان است/ فرودگاه روشن خرد/ و سکوت، / رود با طراوت همیشه روان/ زبان مشترک این دشت کروبی/ این بهشت بدون نرخ/ بدون عدد/ بدون مرگ/  تنهادرِآرام خاورمیانه است.

و در پایان…

شایان ذکر است در این نشست، دیگر شاعرانی همچون محمدرضا صبوری، مهدی احسانی، حمید خادمی، حسین سلیمی‌نیک، عطیه انتظام، سعید شعبان‌زاده، محمدرضا صبوریان، اعظم نیازمند، حسین مهدی پور، افرا لگزایی، زهرا خاوری، وحید خیرآبادی، رسول یزدانی، شهاب انوری، نرگس باغبانباشی، مریم فداکار، متین خاکسار، رضا ادیب، نیلوفر احمدی، امیرمحمد خوبان، سارا سرگلی، محسن تیموری، علی سلاینی، مژگان مختاری، جواد نیری، مصطفی علیزاده، مهدی شریعت زاده و… نیز به شعرخوانی پرداختند.

«نشست ادبی پاراگرف» به صورت ماهانه و عصر اولین پنجشنبه هرماه در دفتر روزنامه صبح امروز برگزار می‌گردد.

image_print