فراموشی، خاموشی نیست
« انگار یک نوار کاست را هر روز توی ضبط بگذاری و همه چیز از نو تکرار شود، خانمجون هم اواخر زندگیش مثل یک نوار کاست، سوالهای تکراریش را پشت سر هم میپرسید. عادت سحرخیزی را همچنان حفظ کرده بود و به محض باز کردن چشمهایش میگفت: «مادر منو ببر خونه خودم، ظهر آقا برای […]