داستان میدان نشینان در انتظار کار؛

تلخ اما واقعی

کارگران روزمزد در انتظار تدابیر دولت تدبیر و امید

عمار کیوانی

اگر بمیرم بهتر است تا اینکه در این شرایط زندگی کنم! هرچند که مرگ هم به سراغ کارگران نمی‌آید. بیش از یک ماه است که هیچ درآمدی نداشته‌ام، وقتی می‌گویم هیچ درآمدی یعنی هیچ! صفر. از صبح تا آخر شب در این محل منتظر می‌مانم تا بلکه کسی به دنبال کارگر بیاد هرچند که خودم می‌دانم کسی نخواهد آمد اما باز هم منتظر می‌مانم چون نمی‌توانم در خانه بمانم و نگاه گرسنه و منتظر فرزندانم را تحمل کنم. خیابان‌ها مثل قبل نیست و خلوت شده است و دیگر ماشینی برای بردن کارگر، اینجا توقف نمی‌کند؛ تقریبا هر دو روز یک بار، یک ادم خیر می‌آید و بسته غذایی بین کارگران توزیع می‌کند و یا گاهی شخصی می‌آید و ده هزار تومان به ما می‌دهد، اما مگر با این‌ها می‌توان زندگی کرد. هیچ کس به فکر ما نیست و هیچ مسئولیتی را قبول نمی‌کنند. قبل‌تر از این هم وضع درستی نداشتیم اما باز بهتر از الان بود، الان دیگر حتی پول نان هم نداریم. من افغانی هستم اما بیش از چهل سال است که در این کشور زندگی می‌کنم و در زمان جنگ هم خودم را از همین مردم دانستم و از این کشور دفاع کردم اما حالا من را از اتباع خارجی می‌دانند و از کوچکترین حق یک انسان که درمان و بیمه است، هم محروم هستم.

این‌ها را یک کارگر روزمزد که در حوالی میدان سیدرضی مشهد، در انتظار کار بر روی جدول کنار خیابان نشسته است، می‌گوید، دل پری دارد و البته حق هم با اوست.

کارگر روزمزد، واژه ای است که این روزها زیاد شنیده می‌شود البته نه بخاطر رونق کسب و کار این قشر، بلکه به دلیل اپیدمی کرونا و قرنطینه که بسیاری از آنان را به دلیل نبود کار، خانه نشین کرده است. آن‌هایی هم که در جستجوی کار بیرون می‌روند، خیلی دخل و خرجشان درست از کار در نمی آید و چیزی عایدشان نمی‌شود. متاسفانه آنقدری کار نیست که بتواند این همه متقاضی را جوابگو باشد و با وجود بیرون آمدن از منزل و پذیرفتن ریسک مبتلا شدن به کرونا، حداقل برایشان درآمد قابل توجهی داشته باشد.

البته باید این موضوع را متذکر شد که واژه کارگران روزمزد، فقط به کسانی که کنار خیابان می ایستند تا برای فعالیت‌های ساختمانی و نظیر آن، کار کنند منتهی نمی‌شود بلکه این واژه اقشار مختلفی از مردم را که به طور روزانه در بسیاری از مشاغل مشغول به کار هستند، در برمی گیرد. کسانی که اگر  یک روز خیال استراحت به سرشان بزند دیگر از پول خبری نیست و در این روزگار که تورم هر روز به گونه‌ای خودنمایی می‌کند، وضعیت تامین زندگی بسیار برایشان سخت می‌شود، همانند رانندگان تاکسی های اینترنتی، آژانس ها، کارگران شرکت‌های نظافتی و مشاغل مشابه.

درهرصورت کارگران روزمزد در هر نوع شغل، روزانه درآمد کسب می‌کنند و زندگی می‌گذرانند و در این اوضاع و احوال که شیوع کرونا زندگی همه را تحت تاثیر قرار داده است بیش از پیش انتظار حمایت از دولت تدبیر و امید دارند تا تدبیری برایشان بکند و نانی برسر سفره شان بگذارد.

شاید اوضاع کارگران روزمزدی که در میادین منتظر کارند از همه نامناسب تر باشد. در پای دردل آنها که می‌نشینید نه خبری از بسته حمایتی، بیمه و پس انداز است و نه خبری از کار. البته طبیعتا این اصناف و اتحادیه ها هستند که باید کارگران را از اینکه آیا بیمه ای هست یا نه خبردار کنند زیرا خود کارگران ممکن است اطلاع کافی از این اوضاع نداشته باشند. هرچند کارگرانی که از موارد بیمه‌ای اطلاع دارند، همگی براین مسئله تاکید دارند که با میزان دریافتی که در یک ماه دارند نمی توانند هزینه‌های بیمه را بپردازند. در چنین شرایطی پیشنهاد کار اندک و طبیعتا درآمد نیز کم واندک می‌باشد در نتیجه تامین مايحتاج روزانه که گرانی آن را سخت تر از قبل کرده است، صد چندان مشکل می‌شود.

این جماعت دنبال نان، به محض اینکه فردی را می‌بینند که به سمت یکی از آن‌ها می‌رود، به امید روزنه‌ای کوچک، خود را به او می‌رسانند؛ همین باعث می‌شود که خودشان جمع شوند و بتوان راحت‌تر با آن‌ها گفت‌وگو کرد.

کارگر 39 ساله‌ای که با ماسک چهره خود را پوشانده است و البته کاملا مشخص است که ماسک را خودشان دوخته‌اند، با ناامیدی می‌پرسد: قرار است برای ما پولی واریز کنید؟ پاسخ به سوالش واقعا سخت است. خودش که تعلل من را می‌بیند، می‌گوید: قبل از عید هم دو نفر آمدند و از ما شماره حساب گرفتند و گفتند که نفری پانصد هزار تومان واریز می‌کنند اما خبری نشد. او ادامه می‌دهد: ما مستاجر هستیم و الان حدود چهار ماه است که کرایه خانه خود را پرداخت نکرده‌ایم و فقط با همین کمک‌های گهگاهی مردم چراغ خانه خود را روشن نگه داشته‌ایم. دفترچه بیمه هم نداریم و وقتی که یکی از بچه‌هایمان بیمار می‌شود، نمی‌توانیم برای درمان او هزینه کنیم و اینقدر صبر می‌کنیم تا خودش حالش بهتر شود. از زمانی که گفتند ویروس کرونا، شیوع پیدا کرده است، دیگر کسی ما را برای کار نبرده  و حتی یک روز هم کار نکرده ایم. خیلی از وقت‌ها با نان خالی شکم زن و بچه خود را سیر می‌کنیم چون بیشتر از آن هم نداریم.

کارگر 45 ساله‌ای که به همراه خود یک پسربچه حدودا 10-12 ساله دارد، می‌گوید: من پسرم را با خودم می‌آورم تا بلکه کسی دلش بسوزد و من را برای کار ببرد اما مردم به خاطر این ویروس می‌ترسند و ما را به خانه‌هایشان نمی‌برند. کارهای ساختمانی هم اکثرا تعطیل شده‌اند و دیگر کاری وجود ندارد.

در صحبت با کارگران، این مطلب بچشم می‌خورد که چندروزی است پیشنهادی برای کار نداشته اند و زیر بار قرض اگر اینچنین پیش برود کمرشان خواهد شکست.

همین‌طور که دور یکی از میادین مشغول عکاسی هستم، خودش جلو می آید و شروع به درد و دل می‌کند.

من حسن هستم، زندانی  بند باز. صبح‌ها از طرف زندان برای کار، سر یک پروژه می‌روم و آرماتوربندی می کنم، ظهرها هم  برای اینکه لقمه نانی به دست بیاورم سرگذر می ایستم. زندان خیلی به من پول بدهد در ماه  چیزی نزدیک به ۲۰۰ هزار تومان می پردازد.

حسن ادامه می‌دهد: ببین! یک بسته نان زیر بغلم هست که ۳ عدد نان داخل آن است، یکی را ناهار میخورم، یکی شام و یکی را برای صبحانه  کنار می‌گذارم. بعد از قضیه زندانی شدنم همسرم از من جدا شد و بچه هایم با او زندگی می کنند. از این که کنار خیابان بایستم خیلی راضی نیستم زیرا ممکن است یک آشنا من را ببیند، البته کار ننگ نیست و روزی حلال از هر چیزی بهتر است و چاره ای هم نیست. دزدی که بلد نیستم و اصلا پولش خوردن ندارد، کار درستی هم نیست پس‌ مجبورم بسوزم و بسازم.

حسن به خودش اشاره می‌کند و می‌گوید: این کاپشنی که الان برتن دارم را پیدا کرده ام و مجبورم برای جلوگیری از سرما بپوشم، البته این صحبت‌ها را برای مظلوم نمایی نمی‌گویم بلکه اینها را می‌گویم تا شاید کسی درد ما را درمان نماید.

از جیبش چند عدد سنگ در می‌آورد و می گوید: در بیابان‌ها، سنگ جمع می‌کنم و بعد به انگشترساز نشان می‌دهم تا شاید یکی از این سنگ ها به درد بخورد و انگشتر ساز پولی به من بدهد.

او ادامه می‌دهد: اگر صاحب کاری باشد که به زندان بگوید من پهلویش کار میکنم و هفته ای یکبار برای حضور و غیاب به زندان بروم، آن‌ها مشکلی ندارند.  من هرکاری که باشد انجام می دهم حتی نگهبانی؛ فقط می‌خواهم گوشه خیابان نباشم.

در همین لحظه یک ماشین که ظاهرأ فردی خیر و نیکوکار است می ایستد و بسته‌هایی را بین کارگران توزیع می کند و کارگران به سمت اوهجوم می‌برند.

حسن به آن‌ها نگاه می کند و می گوید: نگاه کن چگونه می دوند، من چگونه این همه راه را بدوم تا چیزی گیرم بیاید.  با وجود کرونا، کار نیست و مشکل کار پیدا می‌شود.  بدتر، این است که شب، دست از پا درازتر، درحالیکه حتی کرایه ماشین هم ندارم به خانه برمی‌گردم و این  درد است.

مردی 37 ساله نیز می‌گوید: شب‌ها که هوا سرد می‌شود ما باز هم همین‌جا می‌مانیم وساعت‌ها به امید کار دور آتش می‌نشینیم. چاره دیگری هم نداریم، نمی‌توانیم درخانه بمانیم و چشم به سفره خالیمان بدوزیم.

از کرونا هم نمی‌ترسیم، کرونا با ما کاری ندارد، این گرسنگی و بیکاری است که باید از آن ترسید.

یکی از کارگران روزمزد که در اطراف میدان امام علی (ع) به انتظار کار می‌نشیند، اوضاع کار را خراب می‌داند و می‌گوید: کار نیست و اگر کاری هم گیرت آید باید خیلی خوش شانس باشی. من از اول عید تا الان فقط 220 هزار تومان کارکرده ام و تا الان دو تا سه میلیون تومان از اطرافیانم قرض گرفته‌ام. کار قبل از کرونا خوب بود و خرجمان را در می آوردیم البته آن زمان هم نمی‌توانستیم پولی را پس‌انداز کنیم ولی حداقل نیاز به قرض گرفتن برای گذران امورات نبود. هرروز کار بود ولی الان کار هم نیست. کارهایی هم که وجود دارد بیشتر شرکتی و ساختمانی است و اگر کسی ما را به خانه خود ببرد تمام دست‌ها و پای‌هایمان را ضد عفونی می‌کند.

او اینطور ادامه می‌دهد: بعید می‌دانم کرونا ما را از پای بیندازد چون افراد زیادی از ما دچار سردرد و گلودرد و تب شدند و چند روزی همین‌طور بودند و بعد از آن سلامتی خود را به دست آوردند. همه افرادی که دور این میدان می‌نشینند، محتاج هستند؛  شاید باورش سخت باشد که گاهی اینجا نزدیک به 200 نفر کارگر جمع می‌شوند. ما از 7 صبح تا 9 شب چشم انتظار کار هستیم و حتی جمعه ها هم می‌آییم تا اگر کاری پیدا شد، آن را انجام دهیم.

یکی دیگر از کارگران در پاسخ به اینکه چطور خرج خود را در می‌آورید، می‌گوید: من بچه روستا هستم و از نیشابور به اینجا می‌آیم تا کار کنم و الحمدالله مستاجر نیستم که بخواهم اجاره خانه پرداخت کنم. درآمد من در ماه قبل از شیوع کرونا،  بین یک میلیون وصد تا دویست هزار تومان بود ولی الان از ابتدای سال جدید، همین مبلغ ناچیز را هم در نیاوردم و با قرض گرفتن از پدر و برادرم زندگی را گذرانده ام. من یک پسر بیمار دارم که ماهی 500 هزار تومان برای بیماری اش هزینه می‌کنم، علاوه بر آن هزینه کرایه راه و رفت‌وآمدم بسیار زیاد می‌شود اما بار هم چاره‌ای نیست و باید بیایم تا بلکه کاری پیدا شود.

او با دلخوری اضافه می‌کند: با بدبختی و پول قرض گرفتن از اطرافیان، زندگی خود را می‌گذرانیم. هیچ کس به فکر ما نیست و دولت هم به فکر خودش و پر کردن جیبش است و کلا کارگران ساختمانی را فراموش کرده است. ما بیمه هم نیستیم و اگر هم بخواهیم بیمه شویم باید ماهیانه مبلغ 300 هزار تومان هزینه کنیم که برای ما سنگین است، ما حتی ارگان و اتحادیه‌ای هم نداریم که از ما حمایت کند.

به راستی، اگر کرونا ادامه پیدا کند سرنوشت این افراد و هزاران نفر دیگر که همین شرایط را دارند چه می‌شود؟

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *