سلولهای خاکستری یک ذهن بیدار
به حکم تقویم و به احترام خون شهیدان خبرنگار، یک روز از سال سهم کسانی شدهاست که تمام روزهای خود را صرف زیر و رو کردن لایههای مختلف جامعه و بیرون کشیدن و آشکار کردن دردها و مشکلات میکنند. بعضیها با قلم و کاغذ و بعضیها با دوربین عکاسی راه میافتند و گوشه گوشه شهر را به دنبال چیزهایی میگردند که یا دیده نشده است و یا کمتر به آن پرداخته شدهاست. شهری، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، ورزشی و یا هر شاخه دیگر فرقی نمیکند، حضور خبرنگار به عنوان ذهنی آگاه و نگاهی منتقد جلوی خیلی از تصمیمهای اشتباه و لغزشهای خواسته و ناخواسته را گرفتهاست. این جماعت سینه پردردی دارند که شنیدن آن ضروری است و حسی متفاوت دارد. در ادامه یادداشتهای روزنامهنگاران و خبرنگاران اتفاقیه را میخوانید.
قاسم شمسایی
دبیر تحریریه
و قلم قامت ماست
شب وقتی آخرین صفحه تایید میشود لحظهای که فکر میکنم تمام تشویش روز را پشت همین صفحههای خوشبوی کاهی جا گذاشتم، لحظهای که آخرین چراغ این دفتر خاموش میشود؛ غمی به وسعت شهرم درونم زبانه میکشد…
شاید این کلمات شبیه شروع یک یادداشت نباشد، شاید در قالب هیچ یک از تعاریف آکادمیک روزنامهنگاری هم قرار نگیرد، ولی این چند سطر درست روایت روزهایی را دارد که نامم روزنامهنگارست و روزهایم در لابهلای کاغذها میگذرد.
“کاملیا دختر ۱ ساله مشهدی ربوده شد” “قطع درختان کهنسال کوهسنگی” “تکلیف موسسات مالی غیرمجاز چیست” “آسمان شهرم را نفروشید” “حاشیه شهر مشهد”
حاشیه شهر؛ کودکی در کنار تل زباله به دوربین خیره شده، بوی فاضلاب که از وسط کوچه میگذرد نفس کشیدن را سخت میکند، جوانانی که با هزاران سوال دورهات میکنند و گهگاهی از ته دل تلخ میخندند، پیرزنی که آرام میگوید “از ما که گذشت اینجا برای بچههایم جای زندگی میشود” و…
چند ساعت بعد پشت میز زنگها شروع میشود و مسئولانی که ابراز نگرانی میکنند و شاید قولهایی میدهند.
پایان گزارش تیتر و عکس روی صفحه جان میگیرد، چراغ خاموش میشود اما مگر میشود نگاههای آن کودک را رها کرد مگر میشود دردهای آن مادر را از خاطر برد، مگر میشود برای تمام آن سوالها جوابی پیدا کرد؛ دوربین روی دوشم سنگینی میکند خودکار را برمیدارم و دوباره برق روشن میشود…
تمام دردها تازه ازاینجا شروع میشود و هرروز باری سنگینتر، نگاههایی دنبالهدارتر و تمام حرفهایی که ناگفته ماندهاست.
داستانی دنبالهدار که انگار میل تمام شدن ندارد. تمام اینها را گفتم تا یادم باشد چیزی در دستانم دارم که خدایم به آن قسم یاد کرد و اگر هنوز ایستادهام بر قامتی تکیه زدهام که نخواهد شکست.
صادق شیخی
دبیر صفحه ویژه
برای همین زاده شدهایم
از صبح این فکر توی مغزم زُق زُق می کند که چرا خبرنگار شدم. نه آرزوی کودکی م بود و نه انگیزهام برای نشستن پای درس و کتاب. مثل این است که کسی دستم را گرفته باشد و آورده باشد پشت میز و مدام بیخ گوشم بگوید بنویس. منی که مثل مسافری سرگردان یک چمدان درد را با خودم اینطرف و آنطرف میکشم حالا بار سنگین مردم را هم باید کمک کنم. فکر میکردم روزی موسیقیدان شوم. با چوبی کوچک در دستم در مقابل گروهی بزرگ از نوازنده ها در حال خلق اثری فاخر یا دوتاری درحال نواختن با حرکت های موزون و عارفانه سر. اما قسمتم چیز دیگری بود. شاید هم قستم همان موسیقی بود اما خودم زدهام قسمت بعد. هرچه که هست حالا عاشق چیزی شدم که هستم. حالا قلمی به انگشتانم چسبیده است و از زخم های مردمم می نویسم. خودم را درمقابل دلواپسی ها و نگرانی های آدم ها میبینم و سرم را تنها به نشانه همدردی و تاسف تکان می دهم. بعد پشت میز می نشینم و گزارشی خلق می کنم که پر از ناله و گلایه است. حالا این وسط اگر از مسئولی هم گله کنیم از چپ و راست مشت مشت حرف حواله می کنند یا اگر هدیه ای به نشانه تقدیر یا هر دلیل معلوم و نامعلوم دیگری بدهند دیگر انتظار تعریف و تمجید و بَه بَه چه سری چه دُمی عجب پایی دارند و خدانکند که کلمهای بر خلاف میلشان در روزنامههای صبح فردا منتشر شود.
دیدن بعضی از دردها آنقدر دردناک است که دردهای خودم را فراموش میکنم و به این فکر میکنم مگر میشود که زخمهای کسی اینقدر عمیق باشد. اما دو قدم که جلوتر میروم زخم عمیقتری پیش رویم باز میشود که زخم قبلی پیشش لُنگ میاندازند. انگار روی تپهای ایستادهام و به هرطرف نگاه میکنم منظرهای غمانگیزتر میبینم.
اصلا ول کن این حرفها را. ببین رییس، مدیر، مسئول و هرچیزی که صدایت میکنند، من صدای واقعیت و ندای حقیقتم. از چیزی میگویم که هست، از چیزی میگویم که باید باشد. پس تنها هدیهای که من را سرحال میآورد باز شدن گرهی هرچند کوچک از کار مردم است.
رفیق خبرنگار و روزنامهنگارم، ما به دنیا آمدهایم که با درد دیگران درد بکشیم، ما به دنیا آمدهایم تا هم غم نان دیگران را بخوریم و هم نان خودمان را با غم دربیاوریم. زخم زبان و کنایه و بیتوجهی بعضیها هم که نمک کار ماست. پس صبور و شریف و شجاع و بیدار باقی بمان. دوام بیاور که ما برای همین زاده شدهایم.
به این فکر میکنم بعداز مرگم اینهمه درد به چهکسی ارث میرسد. راستی روزت مبارک.
نیلوفر اقبال
دبیر سرویس جامعه
در یک مرداد گرم خبرنگار شدیم
همه چیز از پیش تعیین شده بود. قرار بود که مابقی عمر را قلم به دست و با کولهای از کاغذهای یکرو سفید به نوشتن و نوشتن و نوشتن بگذارنیم. قرار بود بنویسیم و عینکهایمان را روزی چندبار بشوییم. راست راه برویم و وُرد را چپ چین نکنیم. قرار بود که حجم بزرگی از اندوه را در سه هزار کلمه بچپانیم و با عکسهای تزئینی طراحیش کنیم. همه چیز از پیش تعیین شده بود. زودتر از همه حاضر باشیم و دیرتر از همه بیخیال اتفاقهای زیر پوستِ شهر باشیم و صبحها پسرکان کار زودتر از ما، چای نخورده سر چهارراهها، حرفهایِ دلِ یک شهر را به نرخ پانصد تومان بفروشند. چهها که گذشت… حالا پس از یک سال، دبیر تحریریه میگوید: دوستان برای روز خبرنگار یادداشت کوتاهی بنویسید!
بله، همه چیز از پیش تعیین شده بود و قرار بود در یک مرداد گرم، خبرنگار شویم. کسی برایمان دعوتنامهای نفرستاد اما نوبت به روز ما که رسید با شاخههای گل به سراغمان آمدند، چنان نرم و آهسته که به وجد آمدیم. چلیک چلیک عکس گرفتیم و با قوارههای خسته اما تمام قد جلوی دوربینها بیهیچ ژست خاصی عکس گرفتیم. عکسهایی که جز در فضای مجازی و چارچوب زندگی فردی خودمان نشر داده نمیشود و هیچ فردایی تیتر یک، هیچ روزنامهای نخواهد شد. بچههای کار! 17 مرداد روز ماست، روز شما که در عصر تکنولوژی و جولان تلگرام، خبرهای مهم را روی دستهای کوچکتان و زیر گرمای تنسوزِ مرداد صاف نگه میدارید. از همین تریبون کوچک، روز بزرگ خبرنگار را به همه دوستان و همراهانمان تبریک میگویم. قلمهایتان مانا و حضور پر رنگتان سرمدی.
نوید موسوی
دبیر سرویس فرهنگ و هنر
صدای مردم مقدس است!
برای همه ما خبرنگار بودن یعنی شنیدن خیلی چیزها از موضوعهای متنوع و از افراد مختلف و نوشتن و منتشر کردن آنچه شنیدهایم و دیدهایم. شاید در نگاه اول خیلی ساده به نظر برسد اما اینکه از هر جایی چیزی ببینی و از هر کسی چیزی بشنوی و بعد تمام تلاشت را بکنی که صحت، دقت، انصاف، درستی، جامعیت و خیلی چیزهای دیگر را رعایت کنی خیلی هم ساده نیست. از ارکان خبر، ارزشهای خبر تا سبکهای خبری همه و همه همزمان در ذهنت میآید و باید به کارشان بگیری…
همه اینها تازه مقدماتاند. نمیشود گفت خبرنگاری درست نویسی نمیخواهد، نمیشود گفت خبرنگاری دانش و مطالعه و تحقیق نمیخواهد اما همه اینها را اگر داشته باشی و در برخورد با جامعه و مشکلاتش بیتفاوت بمانی نمیتوانی نام خودت را خبرنگار بگذاری!
شاید برای همین است که خبرنگاری شأنی ویژه دارد و رسالتی بر دوش خبرنگاران میگذارد که در بازتاب اخبار حُسن نیت به جامعه را سر لوحه کار خود قرار دهند: چیزی که در منشور خبرنگاری هم بر آن تأکید شده است. اما گذشته از همه اینها خبرنگار بودن یعنی یکی از همین مردم باشی با این تفاوت که از پشت عینکی متفاوت به اطراف نگاه کنی؛ آنهم تنها با امید که نقشی داشته باشی کوچک در تغییر آنچه نباید باشد و در ایجاد آنچه لازم است.
با اینکه میشود برای هر واژهای تعریفی از فرهنگهای لغت پیدا کرد، خبرنگار از آن واژههایی است که برای تعریفش خیلی نمیشود به واژهنامهها امیدوار بود. نه اینکه او قهرمانی است برتر از مردم که یکی از خودشان است، اما وقتی میخواهی ریز و درشت کار را درک کنی جز با تجربه نمیشود فهمید چه حس و حالی دارد که در شادیها و غمهای این مردم شریک شوی و هر روز گوشهای از این شهر بزرگ، موضوعی، حادثهای و جریانی را به چشم ببینی و به روی کاغذ ثبت کنی.
خبرنگار بودن یعنی درد این مردم را داشتن و از درد این مردم سخن گفتن، خبرنگار بودن یعنی دلت برای همین مردم که هر روز در کوچه و خیابان میبینی بطپد و غم آنها را داشته باشی. صبر هم میخواهد چون شنیدن خیلی از دردها ساده نیست و خونسرد بودن گاهی غیرممکن میشود.
خبرنگار صدای مردم است و صدای مردم مقدس!
همه ما باید قبل از هر چیز صدای مردم را محترم بداریم.
انسیه علویون
دبیر سرویس خبر
بازهم خبرنگار
دغدغههای خبرنگاری و خطوط قرمزی که برای این حرفه ایجاد میکنند در روزهایی که گذشته با من بودهاند. اما اعتراف میکنم که یکی از سختترین کارهایم در سالی که گذشت؛ نوشتن وعدهها، آمارها و حتی تکذیبیههای مسئولین بود در حالی که میدانستم وجود خارجی ندارند. البته مسیولینی هم بودند که زحمتشان برای تغییر وضع موجود، بدون ساختن ارقام یا خریدن تریبون دیده شد و من خوشحال بودم که بخشی از این اتفاق هستم.
نمونهای که میتوان اوج بداخلاقیهای سیاسی را مثال زد؛ انتخابات96 بود. انتخاباتی که بازهم مردم برنده بودند! ولی تعدادی از مسئولین، رسانهها و حتی خبرنگاران نمره قبولی نگرفتند! شاید مناظرات و مشاجرات کاندیداها در انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای شهر که در فضای مجازی و حقیقی به رویت مردم رسید، بخشی از همان چهره واقعی مسئولین است که ما خبرنگاران همیشه با آن روبرو میشویم ولی خطوط قرمز نامرئی و گردن باریکتر از مو، اجازه بیانشان را نمیدهد.
واقعیت این است که اگر سنگ زیرین آسیاب بودن را در زندگی تمرین نکرده بودم، در همین سالی که گذشت بسیار بیشتر از این شکسته بودم. برای مثال، مصاحبه با «زرینه» دختری از دیار افغانستان که همسرش در اقدامی جنونآمیز گوشهای او را بریده بود و بعد از عمل جراحی و مداوا در بیمارستان امام رضا(ع) مشهد با هم صحبت کردیم، باعث شد افقهای دردناک اما واقعی زندگی به روی من باز شود. اگر چه هر روز که میگذرد شرایط بغرنجتر و خبرها تلختر میشود، اما هنوز به امید زندهایم. هنوز رسالتی روی دوشم احساس میکنم.
مصطفی فاطمیان
دبیر سرویس ورزشی
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
هر سال که 17 مرداد ماه از راه میرسد تعریف و تمجیدهای بسیاری از جامعه رسانه ای به مناسبت روز خبرنگار میشود؛ روزی که متعلق به تمامی اهل قلم در این مرز و بوم است اما اگر از این روز فاکتور بگیریم دیگر نه احترامی از سوی برخی هست و نه جایگاهی برای این قشر مظلوم!
بازهم روز خبرنگار فرار رسید و باید چند خطی در وصف این جایگاه دوستداشتنی نوشت. در مجالی که بین دو آفیش خبری پیدا کردم بهترین فرصت دانستم تا از سختیهای همکارانم در این حرفه سخن بگویم.
خبرنگاری از آن دسته شغلهایی هست که هرکسی میبیند میگوید خوش بحالتان بار خودتان را بستید و حسابی مایه دار شدید اما غافل از اینکه واقعیت چیز دیگریست و هرکسی که وارد این حرفه میشود صرفا بخاطر عشق و علاقهاش به این کار دوستداشتنی و البته پردردسر سختیهایش را به جان میخرد و به سوی جلو گام برمیدارد.
خبرنگاری ورزشی هم اصولا جذابیتهای خاص خودش را دارد، معمولا در این حوزه با قشری خاص و قابل احترام روبرو هستیم که حواشی زیادی را گاها به همراه دارند. هیچ وقت یادم نمیرود آن سنگِ تقریبا بزرگ را که از بیخ گوشم در ورزشگاه تختی مشهد عبور کرد و تجربهای شد تا بیشتر حواسم را در آن روزهای آغازین خبرنگاری جمع کنم.
در این حرفه سرما و گرما را در ورزشگاهها و سالنهای ورزشی شهر تجربه کردیم و حتی مسافت بسیار طولانی ورزشگاه ثامن(کیلومترها دورتر از شهر مشهد) باعث نشد تا از هدفم عقب بکشم و با عشق به این رشته از توهینهای برخی ورزشیها در مقاطع مختلف چشم پوشی کردم و سعی را بر این گذاشتیم همواره با قلممان پشتوانه مناسبی برای ورزش استان خراسان رضوی باشیم.
خبرنگاری ورزشی هرچیزی نداشته باشد هیجان دارد، ارتباط با انسانهای متفاوت و جذاب هم که چاشنی اصلی آن است و وقتی پای صحبتهای تک تکشان مینشینی متوجه گذر زمان نمیشوی.
امید است در سالی که پنجمین ماه آن را میگذرانیم در خصوص موفقیتهای نمایندگان استان در لیگهای کشوری و مسابقات انفرادی قلم زنیم و درخشش تیمها و ورزشکارانمان پیش از پیش به چشم آید.
و سخن پایانی، ورزشیهای استان خراسان رضوی ما با تمام توان در کنارتان هستیم و برای به چشم آمدن موفقیتهایتان تلاش ویژهای میکنیم اما شما هم از مردمی که عاشقانه در سختترین شرایط به حمایتتان میپردازند لطفا غافل نشوید!
حسین خنداندل
خبرنگار
همه جا هستیم و هیچ جا نیستیم
٤ سال از شروع به كارم در دنياى خبر به عنوان خبرنگار مى گذرد؛ امروز اما فهميدم كه كسى علاقه اى به خبرنگار به صرف كار او ندارد بلكه مديران انگار از بله قربان گويان و چاپلوسان خوششان مى آيد؛ سختى ها و مرارت ها در اين كار بسيار است و اگر كسى از من بپرسد قطعا شغل ديگرى به او پيشنهاد مى كنم؛ خبرنگارى شغل نيست، كسانى كه عشق خبرنگارى دارند نه به دنبال پول و شهرت كه براى عشق و لذت قلم زدن ساعت هاى خود را پشت ميز مى گذرانند؛ خستگى و دلزدگى در اين كار بسيار است، اما همه اين دلمردگى ها وقتى گزارشت را روى صفحه روزنامه مى بينى از بين مى رود؛ سخت است كه روزهاى سال، هر روز از هر قشر، اداره و بخشى مطلبى بنويسى و فقط يك روز سال از خودت بخواهند كه درباره خودت بنويسى و به خودت فكر كنى؛ يك روز كافى نيست تا بخواهيم خبرنگار را ببينيم، كسانى كه در تمام اتفاقات در كنار هر مسئولى قرار مى گيرند و انگار مسئول تمام مسئولانند؛ چگونه خبرنگاران مى توانند همه جا باشند و انگار هيچ جا نيستند و انگار هيچ كس آن ها را نمى بيند؛ انگار همه چيز متظاهرانه است، حتى همين روز خبرنگار، همين روزى كه بايد شادترين روز براى آن ها باشد و فكر مى كنم براى اكثرشان افسرده كننده ترين روز است چرا كه مجبور هستند در اين روز به خود نگاه كنند و برانداز كنند و قضاوت كنند كه چه هستند و چه مى كنند و به چه قرار است برسند؛ قصد تلخ كردن اين روز را براى كسانى كه از عمق وجودم به آن ها احترام مى گذارم ندارم اما سر درد و دل كه باز مى شود بستن آن سخت است؛ براى همه خبرنگاران در هرجايى كه هستند آرزوى سعادت و موفقيت دارم.
هانیه فیاض
خبرنگار
چه كسي از حرف هاي مانده بر كاغذ خبرنگار خبر دارد؟!!
تاریخنگاران تاریخ را می نگاشتند
ماه به ماه و سال به سال و قرن به قرن
اما خبرنگاران تاریخ را مینگارند
نکته به نکته و واژه به واژه و سطر به سطر…
در بین روزهایی که به نام خورده است، یک روز هم تعلق گرفته به روز خبرنگار؛ به روزی که یادآور شهادت شهید صارمی است و همین بهانهای شده تا مدیران و مخاطبان در این روز یادی کنند از تحریرگزاران «اتفاقیه!»
در حجم زیاد کار و آمد و شد و دید و بازدیدها مجالی باید باشد که چند سطری نگاشت برای آنانکه هیچگاه برای خود قلم نزدهاند و دردشان ابتدا به ساکن درد مردم است. صنفی که نگارش و ویرایشش، خبر و گزارشش، آرزو وآمالش درحسرت ثبت خوبی هاست و با تمام رنج هایی که دارد استوار و با صلابت پیگیری معضلات برایش اولویت دارد.
در مطالبه میشود صدای مردم؛ و در جریان خدمترسانی مسئولان میشود تریبونی برای سپاس از زحماتشان و درحقیقت برای رفع دل خستگیهای این مشغله سخت کافیست که یکی از گزارش ها و پیگیریها به نتیجه برسد، همین که نان حلالی بر سر سفره پاکی بنشیند، کودک کاری به یک ماَمن امن برسد و بتواند درسش را بخواند، همین که پیرزن سالخورده و بی کس و کار، کس و کار پیدا کند و دردهایش حداقل در خانه سالمندان التیام یابد، کافیست.
قلمی که وقف مردم باشد، هیچگاه از نوشتن نمیماند و جوهری که برای خدمت بر قلب کاغذ بنشیند، قطعا ماندگار است. گاهی بغض، گاهی شادی در فراز و نشیب رویدادها یادگار و ماحصل عمر ماست و تا عمر داریم قلم و قدم در مسیر خدمت به مردم و میهن عزیزمان خواهد بود. خواه کسی دردهای مخفی ما را بداند خواه نداند و اصلا کسی چه میداند دنیای پر از حرف روی کاغذ مانده خبرنگاری چیست؟
پس مبارک بادا روزی که به نام قلم و قدم ماست.
مهسا هاشمآبادی
خبرنگار
خبرنگاری، انتخابی دشوار
تصور می کنم خبرنگاری رسالتی بزرگ است، باید توان داشت که در فراز و فرودهایش دوام آورد، گاهی هر چقدر هم سعی کنی نمیدانی که توانسته ای به درستی گام برداری یا نه؟ هر قدمی که که در میان مردم بر میداری می تواند درونش سوژه ای باشد که تو را به خود مشغول می کند. شاید در یک روز با هزار سوژه مهم روبه رو شوی و این تو هستی که باید انتخاب کنی که به کدام بپردازی.
گاهی برایم دغدغه این است که پیرمردی با تمام کهولت سنش درد نان دارد و گاری به دست می گیرد، شاید روزیش در نان خشکهای مردم مقررشده یا پسری که بر سر چهاراه و درلابهلای ماشین ها گل می فروشد و در فکرش رویای خرید یک ماشین می پروراند.گاهی هم تمام افکار معطوف به زنان جامعه ام است: زنانی که همیشه وهمه جا پابه پای مردان تلاش کرده اند اما شاید خیلی جاها حقوقی برابر نداشته اند.
شاید روزی بشود نوشت بدون اینکه مدیری یا مسئولی دلخور شود. شاید آنقدر بگوییم و بنویسیم تا فرهنگ تساهل و احترام به نظر دیگران نهادینه شود اما چقدر میشود امید داشت؟ امیدوار یا ناامید خبرنگار کسی است که میبیند، مینویسد و دغدغه دارد و سختیها توانش را نمیگیرد. در میان تمام غمها و شادیها گاهی باید لبخند بزنی و بغض گلویت را نگهداری تا بتوانی با یک جمله یا کلمه ای دلی را تسلا دهی و حقی را بخواهی!
چند وقت پیش به لطف یکی از همکارانم جوانی از یک قدمی اعدام نجات یافت، این شاید بهترین روز زندگی من بود شورو شوقی که ایجاد شد قابل توصیف نبود. اینکه بتوانی زندگی بخش باشی شیرین است! امروز را باید تبریک گفت؛ به تمام کسانی که در عرصه خبر فعالیت می کنند و با وجود تمام مشکلات و سختی ها همچنان ثابت قدم هستند.
سید مهرداد امیرکلالی
خبرنگار
کاری نکنیم که دست خبرنگار هنگام نوشتن بلرزد
“خبرنگاری یعنی انتشار دادن چیزی که بعضی ها نمی خواهند منتشر شود. غیر آن، روابط عمومی است.” جمله ای از جورج اورول داستاننویس، روزنامهنگار انگلیسی که متضمن مفاهیم گسترده ای است. خبرنگاران طلایه داران جبهه آگاهی و چشم بینا و زبان گویای مردم هستند، به راستی چه زیباست اندیشهای که در مقابل قلم زانو زند و واژههایی که در خدمت بیان حق برآید. 17مرداد در تقویم کشور بعنوان “روز خبرنگار” نامگذاری شده است. خبرنگاران و روزنامه نگاران از عناصر اصلی و مهم فعالیت های رسانه ای و از مهره های اساسی و کلیدی مقوله ارتباطات بوده که با اتخاذ راهبردها و تاکتیک های مختلف خبری و تحلیلی در تحولات جامعه و شکل گیری افکار عمومی جامعه نقش ویژه ای ایفا می کنند. آگاهی بخشی و اطلاع رسانی، تنویر افکار عمومی، طرح و پیگیری مطالبات مردم، انعکاس مشکلات و نارسایی ها، ارائه راهکار و راهبردهای برای توسعه جامعه و رفاه مردم، نظارت بر نهادهای عمومی و دولتی، شناساندن و اطلاع رسانی در مورد توانمندی ها و پتانسیل های جامعه، فرهنگ سازی و انتقال میراث فرهنگی، آموزش، جریان سازی، حضور فعال در عرصه های قدرت نرم و دیپلماسی رسانه ای و عمومی و… بخشی از رسالت و مسولیت های اجتماعی و فرهنگی خبرنگاران رسانه های جمعی است که لازمست بعنوان چشم بینا، زبان گویا و گوش شنوای جامعه آن را با رعایت اصول اخلاقی، تخصص، آگاهي ادا نمایند. نبود حداقل امکانات و تجهیزات، برخورداری کم از حمایت های معنوی و مادی، مشخص نبودن بیمه خبرنگاران، نبود امنیت حرفه ای شغلی، نبود اتحادیه ها صنفی و مدنی فراگیر و توانمند در عرصه رسانه و خبرنگاری، عدم تعامل و نداشتن دیدگاه حرفه ای و اعتقاد لازم در میان مسئولان و مدیران سطوح مختلف جامعه (دولتی و خصوصی) نسبت به جایگاه و توانمندی خبرنگاران و فعالیت های رسانه ای از مشکلات و چالش های فرواروی خبرنگاران و فعالیت های رسانه ای می باشد. ناگفته نماند لزوم نقدپذیری و تحمل بیشتر از سوی مسئولان نکته ای که باید بیشتر متوجه قرار بگیرد و نباید با بالابردن هزینهها موجب شویم دست خبرنگار هنگام نوشتن بلرزد. اگر به نویسنده و خبرنگار فرصت نوشتن آزادانه را بدهیم تحلیل او نیز به واقعیت بیشازپیش نزدیکتر خواهد شد. در پایان، روز خبرنگار را به همه خبرنگاران و روزنامه نگاران، صاحبان اندیشه و قلم و تلاشگران عرصه اطلاع رسانی تبریک و تهنیت عرض می نمایم.
سرویس ویژه اتفاقیه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.