زنانی که با گرگها دویده‌اند یا مردانی که مثل شیر می‌جنگند؟

حمیدرضا سهیلی، پیش­کسوت تئاتر خراسان با درج مطلبی در صفحه اینستاگرامش و انتقاد از عدم همکاری و حمایت از ساخت فیلم مذهبی/ دفاع مقدسی «زنانی که با گرگها دویده اند»، مسئولین فرهنگی و سیاسی شهر را به چالش کشاند. او در متنی نوشت:

حکایت فیلم ساختن در مشهد حکایت غریبی است. باید اراده‌ای پولادین داشته باشی و دلی مثل شیر. هیچ‌کس در این شهر که پایتخت فرهنگی جهان اسلامش نام نهاده‌اند، به فکر فرهنگ و هنر نیست. همه اسب خود را می‌تازند و در فکر میز خویش­ا‌ند.

امروز من به عنوان کسی که قصد کرده تا هر طوری هست چرخه تولید فیلم در مشهد را راه‌اندازی کند، از همه چیز این شهر ناامید شدم. وقتی مستاصل ماندم و ناامید مثل غریقی که به هر حشیشی دست می‌یازد تا خود را از غرق شدن در مرداب نجات بخشد، دست به تلفن، به هر کسی زنگ زدم. پیام دادم. اما…؟ دریغ و هزار دریغ جوابی نشنیدم، فهمیدم راهی به اشتباه آمده‌ام.

در مشهد، در این شهر که پایتخت فرهنگی جهان اسلامش می‌خوانند، هیچ‌گاه به فکر تولید کار فرهنگی، حتی در مسیر اعتلای فرهنگ اسلامی نباشید. ژاژ خواهی است. آب در هاون کوبیدن است. هیچ‌کس نمی‌گوید خرت به چند من؟ باید خودت به تنهایی بجنگی و به تنهایی از پس مشکلات برآیی. تنها. غریب. بی کس.

چرا باید به فکر فرهنگ‌سازی در شهری باشی که هیچ‌کس به مقوله فرهنگ بها نمی‌دهد؟ بروید از این شهر. همه‌تان بروید. هنرمندان. فرهیختگان. شاعران. نویسندگان و…، همه بروید و عطای این شهر را به لقایش ببخشید. این شهر شما را نمی‌خواهد. کوچ کنید و از بودن در این شهر بگریزید.

شما نمی­خواهد یونس در شکم ماهی را نجات دهید. نمی خواهد ژاله اسیر در سنگر عشق و جنگ و دفاع را رهایی بخشید. شما به فکر رهایی خود باشید که اسیر در زندانی از بی­حمایتی‌ها هستید.

شما ای مردانِ مردی که فیلم «نانی که با گرگها دویده‌اند» را می­سازید، مواظب باشید به دست گرگ­های بی‌تفاوتی دریده نشوید. مثل شیر بجنگید. باید مقاومت کنید. شاید روزی ماه در این شب تیره بتابد.

کاش کسی به من بگوید در این شهر چه خبر است؟ مردان این شهر را چه شده است؟ یکی بگوید آخر چرا؟ مگر این شهر پدر ندارد؟

توضیح: دیروز پس از یک ماه تلاش در تولید فیلم سینمایی «زنانی که با گرگها دویده‌اند» (با کارگردانی امیراطهر سهیلی و بازی لعیا زنگنه) در مشهد و عدم حمایت از این کار فرهنگی بزرگ در پایتخت فرهنگی جهان اسلام! با مشکلی روبرو شدیم که احتمال تعطیلی کار را در آخرین روزهای فیلمبرداری به دنبال دارد. دست به تلفن شدم و به هر کجا که تصور داشتم زنگ زدم تا شاید بتوانم جلوی این مشکل و تعطیلی کار را بگیرم ولی بیهوده بود. درد دلم را واژه کردم و و مطلب بالا را قلمی­نمودم. اما افسوس…!

***

این رنجنامه روزنامه «صبح امروز» را بر آن داشت تا تماسی با حمیدرضا سهیلی داشته باشد. در تماسی که با او داشتیم گفت: چون کارد به استخوانم رسیده بود این رنجنامه را نوشتم. بعد از نشر این دردنامه تماس­هایی از طرف شهردار محترم، نمایندگان محترم شورای شهر جنابان حیدری و شهلا و بانوان گرامی گندمی و رمارم و همچنین جناب تحفه­گر معاونت هنری ارشاد اسلامی با من صورت گرفت که مایه دلگرمی بود. انشالله بشود ریشه این بی­توجهی را در این شهر با دستان امید و عدالت از بن بر کند تا دیگر شاهد هجرت هنرمندان و انديشمندان نباشیم.

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *