دست پنهان، دست باز!

بحثی داغ ولی تکراریست و شاید همیشگی؛ رانت-رانتخواری-پارتی و پارتی بازی، واژگانی هستند که این روزها کمتر کسی ممکن است آن را نشنیده باشد؛ و چندی است که گریبان اکثر حوزه­های اجتماعی را فشرده است. در این میان یکی از مهم­ترین حوزه­ها فرهنگ و هنر است که به اذعان بسیاری روح حاکم جامعه خوانده می­شود و این روزها دامن­اش آلوده از رانت­ها و پارتی­ها شده است.

هنرمند با حساسیت­های فردی خود نسبت به محیط و جامعه­اش نقش نمایشگر سطح نفوذ این آلودگی­ها است و درست فاجعه از جایی آغاز می­شود که رانت­ها و پارتی­ها وارد عرصه فرهنگ می­شوند و هنرمند از شش جهت درگیر چنین عرصه­ای می­شود و همچون غده سرطانی هر لحظه بیشتر کالبد هنرمند و هنرمند نما را بخورد و این درد نا علاج را تا بینهایت با فرد همراه می­سازد.

رانت در هنر زمانی آغاز می­شود که جریان مالی در هر یک از شاخه­های هنری ورود کند و بدین ترتیب با توجه به شرایط جامعه و نوع اقتصاد و رفتار مسئولان در عرصه­های مختلف، امکان بروز رانت در هنر نیز متأثر از جامعه را مهیا می­کند.

واژه «رانت» از لحاظ معنایی بار منفی به دنبال دارد و در محافل سیاسی اقتصادی انگ و برچسب این واژه جایگاه افراد را تنزل می­دهد چون «رانت» به درآمدی می­گویند که بی‌تلاش به دست آمده و عموما رانت خوارها با استفاده از نفوذ سیاسی و یا اقتصادی از طریق آشنایانی که صاحب این نفوذ هستند به صورت غیرقانونی به کسب ثروت می‌پردازند.

اقتصاددانان رانت‌خواری را به عنوان آفتی برای نظام اقتصادی هر کشوری می­دانند که آسیب‌های فراوان اجتماعی و اقتصادی فراوانی برای کشورها به وجود می‌آورد.

اما در حوزه هنر!

ما بارها در جریانات برگزاری رویدادهای مختلف از نزدیک یا شاهد روابط­ها و بازی­های سیاه و پوشالی بوده­ایم یا از گوشه و کنار از روابطی در پشت پرده شنیده­ایم اما واکنش طیف هنرمند در تقابل با این پدیده مذموم بصورت فردی و یا جمعی چگونه بوده است!؟

بجز موارد بسیار اندک و نادر که دفاع شد و در باقی موارد سکوتی توام با بهت و یا در نهایت به پچ پچ­ها و درگوشی­ها ختم می­شد، اما در نهایت راه به جایی نبرده و در کندوی ذهنمان جای خوش کرده و سر در گریبان می­بریم و در سکوت می­نالیم از این کلمه ناهمگون در ادبیات که رانت نام نهاده شده است.

در اینجا باند و باندبازی، متاسفانه در هنر به عنوان یک بخش مهم از فرهنگ و به عبارتی روح جامعه رسوخ کرده است. شاید تنها اشاره به بارزترین آن در رویداد فجر در بخش هنرهای تجسمی سال گذشته خبر از عمق این فاجعه در رسمی­ترین رویداد هنری کشور خبر دهد و در پی این آبروریزی­ها و باز در پی هر فراخوان رویدادی عکس العمل هنرمندان با نگرانی و سکوت معنادار شروع می­شود و در نهایت نیز پس از پایان این رویداد یا فراخوان سکوتِ جمعی بر فضا حاکم می­شود و باز شاید زمزمه­ها و پچ پچ­ها و…. و در مقابل لبخند­های مصنوعی و به ظاهر زیرکانه و در پشت قیافه­های محکم شان به سکوت هنرمندان است. و تاوان این روابط و رابطه بازی­ها در هنر ذبح استعدادهاست و بریدن گلوی فرهنگ بزیر پای  منافع شخصی!

شاید این تاوان تردید و یا سکوتی است که هنرمند در قبال این رفتارها برگزیده است. گرچه اگر هنرمند صدایی هم داشت در هیاهو شنیده نمی­شد و باز تکرار… اما در چنین فضایی این نقد و نقادان هنر و جامعه شناسان هستند که باید بجای قالب توصیفی و ژورنالیستی­اش نقد و به حلاجی رویدادها در رسانه­ها بخصوص در تلوزیون به عنوان رسانه دیداری و شنیداری پر مخاطب و با نفوذ بپردازند واقعا خالی است، برنامه­ای شاید مشابه برنامه تلویزیونی عادل فردوسی پور( 90 ورزشی) که در شفاف­سازی فضای ورزشی فوتبال تأثیر زیادی برجای گذاشته است.

ارزش هنر به عنوان روح جامعه، کمتر از مسابقه ورزشی نیست و قطعا نیاز به شفاف­سازی در پس بده بستان­های پشت پرده دارد. که با طرح پرسش از برگزارکنندگان و داوران و شرکت کنندگان موجب ارتقا کیفی هر رویدادی در آینده می­شود.

هر سال میگوییم دریغ از پارسال، این دریغ و آلام  بر دل­ها خواهد ماند تا زمانی که چنین به حذف خلاقیت­ها  بپردازند و همان نگاه کهنه حاکم باشد هنرمند دیگر جایگاهی در شان خود در جامعه نمی­بیند.

 

 

یادداشتی از صالح موسویان

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *