درد بزرگ تئاتر خراسان!

اجرا تمام شده و تماشاگران با هر سطحی از سواد و آگاهی و سلیقه، از سالن تئاتر بیرون می‌آیند. چهره‌های‌شان را که نگاه کنی، می‌توانی حدس بزنی چه حسی درباره نمایش دارند. برخی لب‌خند تمسخرآمیزی به لب دارند. بعضی اخم کرده‌اند. گروهی بهت‌زده و حیران‌اند. تعدادی هیچ حسی را در میمک‌شان نمی‌توان یافت. عده‌ای بلافاصله موبایل‌های‌شان را از حالت سکوت خارج می‌کنند و سرگرم گوشی‌های‌شان می‌شوند. شاید بتوان گفت به تعداد آدم‌هایی که در سالن نشسته بودند، برداشت‌ها، موضع‌گیری‌ها و نظرات مختلف در قبال نمایشی که تمام شده بتوان برشمرد. اما تقریبا همه این آدم‌ها را می‌توان به دو دسته با دو دیدگاه کلی تقسیم کرد: گروهی که اعتقاد دارند «نمایش زیبا بود» یا معتقدند «نمایش زیبا نبود». البته دستهٔ سومی هم هستند که هیچ کدام را انتخاب نمی‌کنند. ولی ما به این دسته سوم کاری نداریم.

***

زیبایی چیست و ما به چه چیزی زیبا می‌گوییم؟ آیا اساسا در تئاتر خراسان به مفهومی تحت عنوان «زیبایی» دقت می‌کنیم؟ آیا زیبایی‌شناسی در تئاتر ما مهم است؟ افلاتون می‌گوید: «چیزی زیبا ست که همه اجزایش در هم‌آهنگی با کل‌اش باشد.» جرج دیوید بیرکهوف [ریاضی‌دانِ امریکایی] معتقد است: «چیزی زیباست که با کم‌ترین علایم ممکن، بی‌ترین نظمِ ممکن را به وجود آورد.» بیرکهوف البته این نظریه را تکمیل می‌کند و می‌گوید: «اما زیبایی تنها مبتنی بر نظم و قاعده نیست، بل‌که نتیجه وجود دو صفت متضاد در یک چیز است که هر دو به یک اندازه ضروری‌اند».

***

اگر ما همه تعاریف زیبایی‌شناسی را از افلاتون تا امروز کنار یک‌دیگر بگذاریم، می‌بینیم که در یک چیز مشترک‌اند: زیبایی امری درکی‌ست. به عبارت دیگر، گل زیبا نیست مگر زمانی که کسی آن را ببیند و زیبایی‌اش را درک کند. با همین تعریف کلی اگر تئاتر خراسان را بررسی کنیم، به چه نتیجه‌ای خواهیم رسید؟

***

بگذارید در یک تقسیم‌بندی‌ی ساده و دم‌دستی، تئاتر را به اجزای مختلف‌اش تفکیک کنیم:

۱- اجزای دیداری [مثلِ دکور، لباس، نور، گریم، بازی‌گران، میزانسن و…]، ۲- اجزای شنیداری [مثلِ دیالوگ نمایش‌نامه، صدای بازی‌گران، موسیقی و…] ۳- اجزای دریافتی [مثل هدف نمایش، تِم، موضوع، پیام نمایش و…]. به این ترتیب، یک اجرای نمایشی در ساده‌ترین حالت‌اش به سه جزء تقسیم می‌شود که هر کدام از آن‌ها می‌توانند در مخاطب، ایجادِ حس زیبایی کنند. البته هر کدام از این اجزا، خودشان هم می‌توانند باز به جزءهای کوچک‌تری تقسیم شوند. مثلن اگر دکور را به عنوان یک جزء از اجزای کلی نمایش در نظر بگیریم، خودش می‌تواند به تنهایی کلیّتی باشد که از اجزای کوچک‌تری تشکیل شده و هر کدام می‌تواند موضوع جداگانه‌ای برای بررسی زیبایی‌شناسانه باشد. ولی نقدن ما وارد این مبحث نمی‌شویم.

***

حالا سئوال این است: «آیا به راستی ما در تئاتر خراسان، در پی‌ی زیبایی هستیم؟». نمی‌شود به قطعیت گفت، ولی باور من این است که ما در تئاترمان به زیبایی اهمیت کمی می‌دهیم. یکی از دلایل‌اش شاید این باشد که «مجبور»ایم. چون اقتصاد اجازه ایده‌پردازی و زیبایی‌سازی نمی‌دهد. ما بیش‌تر دنبال کم‌هزینه بودن و کم‌خرج شدن تئاتریم تا زیبایی‌اش. به تعبیر ساده‌ترش، ما اغلب زیبایی را فدا می‌کنیم تا نمایش اقتصادی‌تری داشته باشیم. گرچه این امری کلی نیست و هستند نمایش‌هایی که چنین نیستند، اما این‌ها چه نمایش‌هایی‌اند؟ پاسخ راحت است: «نمایش‌هایی که بودجهٔ کافی برای ایجاد هر طرح و ایده‌ای را دارند«. دلیل دیگرش روشن‌تر است: «چون به صورت علمی، زیبایی‌شناسی در تئاتر را آموزش نمی‌بینیم». زیبایی‌شناسی علم است. علمی که باید آن را آموخت. خیلی‌ها خیال می‌کنند می‌شود با تجربه به زیبایی رسید. بله؛ می‌شود ولی تفاوت یک عالم به زیبایی با عامل تجربی‌اش، درست مانند تفاوت پزشک و عطار است. ما زیبایی را اغلب عطاری‌وار در تئاترمان تجربه می‌کنیم و عالمانه و آگاهانه از آن بهره نمی‌بریم. عوامل دیگری هم وجود دارد مثل ممیزی، مثل کم‌بودهای سخت‌افزاری، مثل نبود ایده‌های بکر و خیلی چیزهای دیگر. ولی عمده مشکل ما به باور من، اقتصاد و نیروی متخصص است.

***

تماشاگران از سالن بیرون می‌آیند. عده‌ای نمایش را زیبا می‌دانند و عده‌ای نه! اما کم‌تر کسی است که بتواند دلیل‌اش را، دلیل علمی‌اش را، توضیح دهد. این درد بزرگ تئاتر ما ست.

 

آرش خیرآبادی؛ منتقد، نمایش‌نامه‌نویس و مدرس تئاتر

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *