افسردگی عمل جرم!

یکی از علل بروز آسیب های اجتماعی و جرایم و بزهکاری ها از شیوع افسردگی است. افسردگی، دارای طیف متنوعی از علائم ضعف مانند از دست دادن علاقه به فعالیت ها و زندگی، غمگینی، کاهش اشتها و وزن، مشکلات تمرکز، خود انتقادگری، احساس ناامیدی، شکایت های جسمانی، دوری گزینی از دیگران، تحریک پذیری،مشکل در تصمیم گیری ها و فکر کردن درباره خودکشی است.

بسیاری از افرادی که افسرده هستند احساس اضطراب دارند و اغلب آنها احساس نگرانی، حالت تهوع یا گیجی می کنندو گاهی اوقات احساس گرما یا سرما میکنند. بعضی از بیماران افسرده از چند نشانه که برخی مواقع بروز می کنند شکایت دارند. اما برخی دیگر از افسردگی شدید رنج می برند و از تعداد زیادی از علایم که به طور مکرر ایجاد می شوند، در مدت طولانی استمرار دارد.

مجید جلیلیان، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در این زمینه معتقد است: افسردگی بالینی با سوگواری که به دنبال از دست دادن فرد عزیزی به دلیل مرگ، جدایی یا طلاق ایجاد می شود، فرق می کند. احساس غمگینی، تهی بودن، کاهش انرژی و از دست دادن علاقه که دوره سوگ به وجود می آیند؛عادی است.

خشم و اضطراب نیز به عنوان بخشی از فرآیند، عادی در نظر گرفته می شود. با این حال افسردگی بالینی ممکن است بدون اینکه فقدان قابل ملاحظه ای در کار باشد به وجود آید. علاوه براین افسردگی بیماری طولانی تری از سوگواری است و احساسات خود انتقادگری، ناامیدی و یاس را شامل می شود. غیرمعمول به نظر می رسد که فردی بگوید هیچگاه غمگین یا افسرده نبوده است. نوسانات خلقی عادی هستند و به ما کمک می کنند تا از چیزهایی که در طول زندگیمان از دست داده ایم، آگاه شویم و این را نظر بگیریم که همه چیز در حال تغییر است اما افسردگی نوسانات خلقی ساده، وخیم تر است. دلیل آن این است که درجات مختلفی از افسردگی وجود داردو بیماری که به افسردگی شدید مبتلا است، ممکن است خواهان یک برنامه درمان ترکیبی باشد.

کارشناس ارشد مرکز پلیس افزود: افسردگی تنها در افراد نابهنجار و یا دیوانه اتفاق نمی افتد. در همه جای دنیا افسردگی همراه با اضطراب فراوانی بیشتری نسبت به افسردگی، سردی عمومی در مسائل هیجانی است. هرساله، تعداد زیادی از افراد دچار افسردگی می شوند. 25درصد زنان و 12درصد مردان دچار دوره های افسردگی عمده در طول زندگیشان می شوند. احتمال بازگشت دوره های دیگری از افسردگی بعد از نخستین دوره بالا است.

دلیلی که برای تفاوت های جنسیتی درمیزان شیوع افسردگی ارائه می شود کاملا مشخص نیست. یکی از دلایل احتمالی این است که زنان تمایل بیشتری دارند تا از احساسات غمگینی و خودانتقادگری به طور واضح آگاه شوند. در حالی که مردان پشت نقابی که به چهره می زنند و اینکه سعی می کنند افسردگیشان را پشت مسائل دیگری چون استفاده از مشروبات الکلی و مواد مخدر پنهان کنند. علاوه براین، زنان از هماندوره کودکی یاد گرفته اند که دنبال کمک از دیگران و وابسته باشند و همچنین نسبت به مردان منابع کنترل کمتری برای بدست آوردن پاداش دارند و پیشرفت های آنان در اغلب موارد نادیده گرفته می شود.

وی با اشاره به علل افسردگی افزود: علت خاصی برای افسردگی وجود ندارد. ما افسردگی را به عنوان یک بیماری چند وجهی می شناسیم. یعنی اینکه  تعدادی از عوامل مختلف در به وجود آمدن افسردگی نقش دارد. این عوامل می توانند بیوشیمیایی می تواند شامل عوامل زمینه ساز ژنتیکی، خانوادگی و ساختار شیمیایی فعلی مغز شما باشد. تعارض ها و فقدان ها در روابط بین فردی از جمله عوامل ایجاد کننده افسردگی است. عوامل رفتاری شامل بالابودن میزان استرس و پایین بودن تجارب لذت بخش و مفید و عوامل شناختی شامل شیوه های تفکر غیرانطباقی تحریف شده است. اما چگونه رفتار بر افسردگی تاثیر می گذارد؟ در اینجا به عوامل رفتاری که در بروز افسردگی نقش دارند و نهادخانواده باید به آن نگاهی جدی داشته باشد اشاره می کنیم.

نبودن پاداش: تحقیقات نشان داده افرادی که تحت فشار زیادی هستند، احتمال بیشتری دارد که با افسردگی مبتلا شوند به ویژه اگر مهارت های مقابله ای مناسب را نداشته باشند یا اگر داشته باشند، قدرت استفاده از آن را ندارند.

پایین بودن رفتار پاداش بخش: افسردگی از طریق عدم فعالیت و انزوا مشخص می شود. برای مثال فرد افسرده می گوید که وقت زیادی را صرف رفتارهای منفعلانه و غیرپاداش دهنده مثل تماشای تلویزیون، دراز کشیدن روی تخت، فکر کردن بیش از اندازه به مشکلات و گله و شکایت از دوستان می کند. او وقت کمتری برای رفتارهای چالش برانگیز و پاداش دهنده مثل تعاملات اجتماعی مثبت، تمرینات بدنی، خلاقیت، یادگیری و انجام کارهای مفید می گذارد.

ضعف و نبودخود پاداشی: بسیاری از افراد افسرده در داد پاداش به خودشان برای رفتارهای مثبت خود شکست می خورند. برای مثال آنها به ندرت خودشان را تحسین می کنند و یا اینکه در پول خرج کردن تردید دارند. در بسیاری از اوقات فرد افسرده فکر می کند آنقدر بی ارزش است که هرگزنباید خودش را تحسین کند و عده ای دیگر نیز فکر می کنند که اگر به خودشان پاداش بدهند تنبل و کم اهمیت تر محسوب می شوند.

کمبود مهارت ها: افراد افسرده ممکن است از مشکلاتی در ابراز وجود، حفظ روابط دوستانه یا حل مسائل مربوط به همسر، دوستان یا همکاران داشته باشند. این افراد فاقد مهارت های هستندیا اینکه  اگر این مهارت ها را دارند نمی توانند از آنها استفاده کنند. به همین علت تعارض های بین فردی بیشتر دارند و فرصت های کمتری هم برای بدست آوردن پاداش از چیزهای که برایشان اتفاق می افتد، دارد.

خواسته های جدید: نقل مکان به یک شهر، شروع یک کار جدید، والد شدن(پدر یا مادر شدن)، خاتمه دادن به یک رابطه و تلاش برای یافتن دوستان جدید می تواند منجر به استرس های معنی دار برای عده ای از افراد شود.

بودن در موقعیتی که احساس درماندگی می کنید: افسردگی ممکن است باعث آن شود که همچنان در موقعیتی که نمی توانید پاداش ها و تنبیهات را کنترل کنید باقی بمانید. شما احساس غمگینی و یا خستگی می کنید علاقه تان را از دست می دهید و احساس درماندگی می کنید فقط به این دلیل که اعتقاد دارید آنچه انجام می دهید اهمیت ندارد و توانایی این را ندارید که موقعیت را تغییر دهید. مشاغل بدون پاداش و روابط به بن بست رسیده، باعث به وجود آمدن چنین احساساتی خواهد شد.

بودن در موقعیتی که تنبیه به طور پیوسته وجود دارد: این نوع خاصی از درماندگی است و نه تنها توانایی گرفتن پاداش ندارید بلکه خودتان را در معرض انتقاد و عدم پذیرش دیگران قرار می دهید. به عنوان مثال، بسیاری از افراد افسرده زمان زیادی را با افرادی که آنها را مورد انتقاد قرار می دهند و به روش های گوناگونی به آنها آسیب می رساند، سپری می کنند.

 

گزارشی از مهتاب راد

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *