چه کسی باور می‌کند عشق؟

عشق سرد می‌شود و  چشم‌های گرم دوباره باز می‌شود؛ تنها چیزی که بیشتر از همه چیز به چشم می‌آید واقعیت است!

 

نسرین زن 29 ساله مطلقه ای است که معتقد است تفاوت های اعتقادی باعث جدایی او از همسرش شده است. او به نحوه آشنایی اش اشاره می کند و می گوید: “من و پیمان هر دو دانشجوی مدیریت بودیم، پیمان حدوداً پنج سال پیش زمانی که تنها 25 سال داشت، از من خواستگاری کرد و البته ناگفته نماند که ما حدود یک سال پیش از ازدواج رابطه دوستی با یکدیگر داشتیم و من نیز آن روزها به دلیل علاقه ام به پیمان، تفاوت نوع پوششم را با خانواده او را در نظر نگرفتم.

پیمان در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود و پدر و مادر من اعتقاداتی ضعیف داشتند و من نیز متاثر از این فضا به حجاب و مسائلی از این قبیل علاقه ای نداشتم. زندگی من و پیمان با مخالفت های شدید دو خانواده آغاز و اختلافاتمان درست از فردای عقد ظاهر شد، او از من می خواست چادر سر کنم و من علاقه ای به این کار نداشتم و همین مسئله باعث شد که پیمان از طرف خانواده اش تحت فشار قرار گیرد. البته پدر و مادر و خواهر من نیز مدام اعتقادات مذهبی پیمان را مورد تمسخر قرار می دادند و این مشکلات با تولد فرزندان دوقلویم مهشید و مهدیس بیشتر شد.

وقتی اختلافات شدت بالاتری گرفت، پدر و مادرهایمان نیز وارد قضیه شدند و ما تصمیم به جدایی گرفتیم و بعد از این که تمام حرمت ها میان من و او و خانواده هایمان از بین رفت، من دو فرزندم را به پیمان سپردم و از او جدا شدم.

حالا که فکر می کنم می بینم که ای کاش آن روزها که بهترین لحظه هایم با حضور پیمان سپری‌می شد، کمی عاقلانه تر تصمیم می گرفتم و تنها حرف های عاشقانه را ملاکی برای انتخاب همسر قرار نمی دادم.”

به اعتقاد جامعه شناسان یکی از عواملی که نقش مهمی در زندگی زناشویی دارد، عوامل فرهنگی است. بسیاری از ناسازگاری ها و اختلافات خانوادگی زاییده این عوامل است. عوامل فرهنگی ابعاد مختلفی دارند که اهم آنها عبارتند از: دین و مذهب، آداب و رسوم، لباس پوشیدن و آراستن ظاهر، اعتقادات و باورها، ملیت و زبان، مسائل سیاسی و اجتماعی.

با توجه به این که فرهنگ عوامل زیادی را در بر می گیرد و با در نظر گرفتن این که هر یک از این عوامل می تواند در زندگی زناشویی منشا ناسازگاری و اختلاف گردد، می توان چنین نتیجه گرفت که این عوامل چقدر در سعادت و خوشبختی یا بدبختی و ناشادی در زندگی نقش دارند.

عقاید دینی بخش مهمی از فرهنگ و ذهنیت یک فرد را تشکیل می دهند که از شیوه زندگی و فعالیت های روزمره تا تربیت فرزندان و نوع روابط و معاشرت ها را تحت تأثیر قرار می دهند. بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که تناسب اعتقادی در ازدواج اولین و مهمترین عامل تفاهم است.

به گفته سیما فردوسی پور روانشناس و استاد دانشگاه: ایمان و اعتقاد فرد، ملاک مهمی در همسر گزینی است. باید دو نفر در ازدواج از نظر اعتقاد هم شأن و هم تراز باشند. جهان بینی فرد مهم است و اینکه چگونه به دنیا نگاه می‌کند و زندگی برایش چه معنایی دارد.

 

مشکلات شخصیتی در پس پرده عشق

سحر دختری 29 ساله است که متاسفانه و یا خوشبختانه در دوران عقد از همسرش جدا می شود. او که به صورت کاملاً سنتی با همسرش آشنا شده بود، می گوید: “آن زمان همسرم 34 ساله بود و من انتخاب مادرش بودم، فاصله زمانی خواستگاری تا عقد ما یک ماه بود و این ازدواج یک سال به طول انجامید و من در تمام مدت آن یک ماه نتوانستم زوایای پنهان شخصیت او را بشناسم.

همه چیز تا یک ماه بعد از عقد خوب بود ولی بعد از آن مدام ایرادهای بنی اسرائیلی می گرفت و حتی به من اجازه صحبت کردن با همسر خواهرم و یا هر مرد دیگری را نمی داد. در ابتدا فکر می کردم شوخی می کند، اما این مسئله هر روز شدیدتر می شد تا جایی که به من مدام شک داشت و همه جا کنترلم می کرد. موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم و پس از چند بار مشاوره به این نتیجه رسیدم که باید از او جدا شوم و البته با سختی بسیار به طلاق رضایت داد.”

فردوسی پور مسئله شخصیت را به عنوان معیار دیگر همسرگزینی معرفی کرده و می‌گوید: شخصیت دو طرف در ازدواج بسیار مهم است. در اینجا دیگر از مشابهت خارج می‌شویم. باید شخصیت دو نفر جفت و جور باشد. که به معنی تفاوت در بعضی خصوصیات و شباهت در تعدادی دیگر است. مثلاً کسی که برونگراست و جرات ورزی بالایی دارد، در کنار کسی که درونگراست و چندان اجتماعی نیست به مشکل بر می‌خورد.

به اعتقاد وی جنبه مهم دیگر در این باره، نداشتن اختلال شخصیت است و اکثر مشکلات زن و شوهر ناشی از همین است. فردوسی پور ادامه می دهد: ممکن است کسی اختلال شخصیتی داشته باشد، اما خود و خانواده‌اش متوجه آن نباشند و برایش هم مشکل عمده ‌ای ایحاد نکند. مثلاً کسی که شخصیت اسکیزوئید دارد، اصلاً اجتماعی نیست و کاملاً منزوی است. یا مثلاً فرد دارای شخصیت پارانوئید، سیار بدبین است. یا اختلال شخصیت وسواسی که بسیار متداول است و جز در زندگی مشترک نمی‌توان متوجه‌اش شد. برای بررسی چنین مسائلی، تحقیق و شناخت بیشتر و رفتن به مشاوره قبل از ازدواج توصیه می‌شود.

 

کوچه بالایی آرزوست

آرزو 24 ساله است و خانواده اش از نظر اقتصادی در جایگاه پایینی قرار دارد. چهره بسیار زیبایی دارد و به قول خودش همسرش تنها به خاطر ظاهرش اصرار داشته با او ازدواج کند. بهترین لحظه زندگی اش زمانی است که اسمش را جز پانصد نفر اول کنکور می بیند و در یکی از دانشگاه مطرح تهران قبول می شود.

او که تقریبا یک سال پیش طلاق گرفته است می گوید: “آن روز که برای تحصیل از زنجان به تهران آمدم، باورم نمی شد که قرار است عروس یکی از پولدارترین خانواده های تهرانی شوم.

همسر سابقش امیر نیز در آن سال در همان دانشگاه و رشته ای که آرزو قبول شده، قبول می شود و در همان سال های اول عاشق آرزو می شود.

آرزو می افزاید: یادم می آید اولین بار امیر بود که به بهانه جزوه تلفنم را گرفت و تماس های او هر روز بیشتر و بیشتر می شد. دختران زیادی دور امیر بودند ولی او در عین حال که با همه آن ها بود، به من توجه بیشتری می کرد و این مسئله حسادت برخی از همکلاسی ها را برانگیخته بود تا جایی که آنها مدام به دنبال انتقام از من بودند.

وقتی حرف ازدواج به میان آمد احساس ترس کردم، مادرش روز خواستگاری حتی یک بار هم حرفی نزد و از همان ابتدا مشخص بود که دوست ندارد پسرش با دختری که در شهرستان بزرگ شده و خانواده پولداری ندارد ازدواج کند.

اما من امیر را به عنوان یک فرصت طلایی می شناختم و با خودم می گفتم مثل اینها شدن کاری ندارد، خدا خواسته به این طریق سختی هایی که در خانه پدرم کشیدم را جبران کند و حرف هایی از این قبیل. از آنجا که من در خوابگاه بودم و به دلیل اخم های مادر شوهر خیلی نمی توانستم به خانه پدر همسرم بروم، از امیر خواستم که زودتر عروسی کنیم و دقیقاً 5 ماه بعد از عقد، عروسی ما در یکی از هتل های معروف تهران برگزار شد.

امیر همیشه به من می گفت تو عروسکی و من از اینکه همسری به زیبایی تو دارم به خودم افتخار می کنم، ولی تمام این حرف ها برای مدت کوتاهی بود. پس از آن مرتب متوجه تلفن های مشکوک همسرم شدم و حتی یک بار پلیس امیر را با چند دختر در خیابان گرفته بود و من خودم رفتم او را از کلانتری بیرون آوردم.

وقتی موضوع را با پدر امیر در میان گذاشتم گفت: یک نگاه به قیافه ات بینداز؛ تو چه چیزت شبیه خانواده من است، من مطمئن بودم بعد از ازدواج امیر با تو، باید پسرم را از پارتی ها و کلانتری ها جمع کنم. الانم هر چه می خواهی می دهم فقط از زندگی پسرم برو بیرون.

آن زمان افراد زیادی بودند که طبقه اجتماعی و اقتصادی شان به خانواده من نزدیک بود، اما من می خواستم یک شبه همه پله های موفقیت را بالا برم که اینگونه زمین خوردم.”

داستان ازدواج شاهزاده و گدا تنها برای داستان هاست. وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما چیزی است که شخصیت ما و سبک زندگی ما را شکل داده است. اختلاف فرهنگی و تضاد طبقاتی در ازدواج باعث می‌شود درک متقابل تا حد زیادی میان زوجین کاهش پیدا کند و حتی اگر دو طرف بتوانند در این زمینه به تفاهم برسند، ممکن است خانواده ‌ها نتوانند.

جامعه ‌شناسان و روان‌ شناسان خانواده، عنوان می‌ کنند که بهتر است در هنگام ازدواج، علاوه بر فاکتورهای دیگر، به عامل طبقه‌ اجتماعی‌ نیز توجه داشته باشند. به عقیده‌ آنان، ازدواج دو فرد با دو طبقه‌ اجتماعی متفاوت، به دلیل زمینه ‌هایی که برای تحقیر، اختلاف سلیقه، تفاوت نگرش، ناهماهنگی و… به وجود می‌آورد، ریسک بزرگی است و معمولاً در گروه ازدواج‌ های ناهمسان قلمداد می‌شود.

فردوسی پور در این خصوص می گوید: وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دو طرف ملاکی مهم در نحوه همسرگزینی است. به طوری که دو نفر باید از نظر اقتصادی همسان باشند. یکی از طبقه بالا و دیگری از طبقه پائین جامعه نباشد.

 

کجایی عشق؟

وی با طرح این سئوال که جایگاه عشق در انتخاب کجاست؟ ادامه می دهد: باید گفت عشق زمان می ‌برد تا به درجه پختگی برسد. عشق ‌های پایدار، عشق‌ های بعد از ازدواج است که دوام و قوام می ‌یابد. خیلی از ازدواج‌ های منجر به طلاق، عشق ‌های گداخته ‌ای هستند که زود خاموش شده ‌اند.

به گفته این روانشناس خانواده، یک ازدواج موفق ازدواجی است که آگاهانه باشد. پس سعی کنید درباره این واقعه مهم تا می توانید آگاهی خودتان را بیشتر کنید.

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *