کاوش در مبانی اخلاق

در ابتدای دوران مدرن نگاه به اخلاق از دو منظر کلی مورد توجه قرار گرفت:

  1. از نگاه راسیونالیست‌ها (عقل‌گرایان) که معتقد بودند تنها عقل است که می‌تواند فارغ از تلاتوف عواطف و امیال، با خونسردی و بدون داشتن منافع متغیرِ ناشی از خواهش، نیک و بد واقعی و دائمی امور را بسنجند و به نزدیکی به یکی و دوری از دیگری به صورتی قطعی و دائم فتوا دهد.
  2. حامیان قانون طبیعی چون پوفندورف و گروتیوس که نظام اخلاقی را امری عینی و واحد می‌دانستند که در قانون طبیعت یا قانون جماعات بشری نهفته است و پیروی از آن به این جهت لازم است که تخلف از آن به معنای ستیز با نظام طبیعت است.

نگاه تجربی (دسته دوم) با تأمل در احوال طبیعی بشر نشان می‌داد که اگر عاطفه و خواهش و میل مفروغ باشد، اصلا عملی وقوع نمی‌یابد؛ و اگر آدمی چیزی را خوب می‌داند پیش از هر چیز به واسطه این است که تمایلی و رغبتی به آن دارد؛ یعنی چیزی که از اوصاف عقل نیست. عقل می‌تواند به کشف روابط میان امور از جمله صدق و کذب گزاره‌ها توفیق یابد اما انگیزاندن بر کاری یا خوش و ناخوش آمدن به کلی از حیطه او بیرون است. با تأمل در احوال و اطوار واقعی آدمیان، تصور این دشوار نیست که اگر کسی عقل کل باشد اما از هرگونه تمایل و تهییجی به دور و برکنار بماند، اصلا دست به عملی نمی‌برد؛ لذا بد و خوب هم برای او علی السویه بلکه بی‌معنا است.

اما میان تجربه‌گرایان که اصول اخلاقی را به امیال و نیازها و احساسات مرتبط می‌دانستند هم شقاق افتاد.

دسته اول: هابز و ماندویل خود دوستی و حب ذات را یگانه منشاء اخلاق دانستند. یعنی اساس اخلاق بر تمایلات فردی استوار است. این ایده که منشاء اخلاق خوددوستی نه دیگردوستی از منظر تجربه انسان‌شناختی و روانشناختی پشتوانه‌ای نیرومند داشت اما به گمان مترجم(مرتضی مردی‌ها) بسیاری ایده فوق را بیش از آنکه غلط بدانند خطرناک می‌دانستند.

دسته دوم: شافتسبری و هاچسون حس اخلاقی را حسی دانستند که در کنار حواس دیگر ناظر به دیگر دوستی و راهنمای اخلاق است. شافتسبری گفت همان طور که ما از دیدن یک منظره زیبا بدون محاسبه واکنشی مشعر بر درک زیبایی از خود بروز می‌دهیم در مواجهه با عمل اخلاقی نیز حسی باید باشد تا فارغ از هر محاسبه خوبی آن را ببیند و اذعان کند. هاچسون نیز گفت حس اخلاقی مانند هر حس دیگری چون بینایی و شنوایی است با این تفاوت که در درون ما است و نسبت به موضوعات خود همچون حواس بیرونی عمل می‌کند.

نقدی که بر این نظر وارد شده این است که در حالی که آدمیان به واسطه حواس بیرونی عموما بینا و شنوا هستند چرا توسط این حس اخلاقی عموما فضیلتمند نیستند؟

ادامه دارد…

با نگاهی به کتاب «کاوش در مبانی اخلاق» نوشته: دیوید هیوم و ترجمه مرتضی مردی‌ها

چکیده نویسی و برداشت از: نوید موسوی

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *