دموکراسی نزدیک نیست!

ساموئل هانتینگتون معتقد است دموکراسی در تاریخ خود سه موج داشته است:

  1. 1. موج اول از 1828 تا 1926
  2. 2. موج دوم از 1926 تا 1975
  3. 3. موج سوم از 1974 به بعد که با فروپاشی نظام غیردموکراتیک اروپایی یعنی پرتغال، اسپانیا، یونان و بسیاری از رژیم‌های امریکای لاتین و بعضی کشورهای آسیایی در دهه 1980 همراه بوده است.

از دیدگاه او مراد از دموکراسی در جهان امروز نه لزوما نظامی آرمانی بلکه نوعی از نظام سیاسی موجود به معنایی حداقلی و به عنوان شیوه‌ای از حکومت و یا تکنولوژی سیاست است که در آن اقتدار سیاسی از طریق رقابت و مشارکت در انتخابات به واسطه احزاب سیاسی از رأی و رضایت اکثریت مردم به عنوان سرچشمه اصلی مشروعیت سیاسی نشأت می‌گیرد.

در اندیشه او اشکال گذار به دموکراسی با سه معیار مشخص می‌شود:

  1. 1. نیروی محرک و یا منبع حرکت در گذار: ممکن است از بالا به پایین یا از پایین به بالا باشد و یا از بیرون صورت گیرد.
  2. 2. شکل و شیوه آغاز گذار و دستیابی به دموکراسی اولیه که ممکن است مسالمت‌آمیز یا غیرمسالمت‌آمیز باشد و با خشونت و از طریق انقلاب صورت گیرد.
  3. 3. گستره و ژرفای گذار به دموکراسی و یا درجات گذار: که ممکن است از دموکراسی حداقلی تا دموکراسی حداکثری را در بر بگیرد.

به اعتقاد هانتینگتون «سازش میان اجزای نخبگان قلب تپنده گذار به دموکراسی به شمار می‌رود. او همچنین برای گذار عواملی موثر بر می‌شمارد و معتقد است گذار می‌توان مسالمت‌آمیز و یا خشونت‌آمیز باشد. عاملی که خشونت در در فرایند گذار کاهش می‌دهد به قرار زیر است:

  1. 1. درجه بالای انسجام ساختاری جناح‌های تشکیل‌دهنده نخبگان حاکمه (عامل کاهش خشونت)
  2. 2. درجه بالای همبستگی ارزشی میان جناح‌های تشکیل‌دهنده نخبگان حاکمه (عامل کاهش خشونت)
  3. 3. نگرش مساعد نیروهای مسلح به فرایند گذار (عامل کاهش خشونت)
  4. 4. میزان نارضایتی توده‌ای و ساماندهی و هدایت آن از طریق رهبران و احزاب(عامل افزایش خشونت)

از سوی دیگر، در رابطه با میزان تحکیم و تقویت یک دموکراسی عوامل تأثیرگذاری وجود دارد که هانتینگتون به آنها چنین اشاره می‌کند:

  1. 1. تجربه پیشین کشورها در رابطه با نظام دموکراتیک یا شبه دموکراتیک
  2. 2. یکپارچگی طبقه سرمایه‌دار و ضعف تشکیلات کارگری
  3. 3. ضعف خرده‌بورژوازی و اشرافیت زمیندار
  4. 4. عدم دخالت نیروهای مسلح در فرایند گذار دموکراتیک

بر اساس آنچه گفته شد، در تفکر این اندیشمند سیاسی و بر اساس یک تقسیم‌بندی، نظریه‌های گذار به دموکراسی بر دو نوع‌اند:

  1. 1. نظریاتی که بر عوامل بلند مدت در گذار تأکید دارند: مانند بنیادهای سیاسی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و… مانند نظریه لیپست که بر توسعه اقتصادی و رشد دموکراسی تأکید دارد.
  2. 2. نظریاتی که بر عوامل کوتاه مدت در گذار تأکید دارند: که بر نقش نیروهای اجتماعی تأکید دارند؛ مانند: انقلاب.

تا جایی که بحث به طبقات اجتماعی و نقش آنها در گذار به دموکراسی مربوط می‌شود، سه موضوع نظری قابل تشخیص است:

  1. 1. دموکراسی حاصل مبارزه بورژوازی و مظهر خواست بورژوازی است
  2. 2. دموکراسی حاصل سازش پرولتاریا و بورژواست
  3. دموکراسی حاصل اراده کارگران است

 

برگرفته از کتاب: موج سوم دموکراسی

نوشته: ساموئل هانتینگتون

خلاصه برداری از: نوید موسوی

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *