به بهانه روز جهانی ترجمه؛

ترجمه باید با احساس همراه باشد

مهناز اصغری

این روزها که دیگر برخی ناشران در حوزه ادبیات داستانی و شعر به حفظ برند خود به صورت تخصصی فکر نکرده و به اندک بهایی، هر کار سطحی را منتشر می‌کنند، اعتماد خوانندگان به خرید کتاب خدشه‌دار شده است. در این بین تنها نام نویسنده یا مترجم یک اثر است که کاستی‌های این حوزه را می‌پوشاند. هرچند نویسندگان و مترجمان مطرح نیز با هر انتشاراتی همکاری نمی‌کنند. بی‌شک عبدالله کوثری نامی معتبر در صنعت ترجمه و حکم تائیدی برای اطمینان از خرید یک کتاب است.

او شاعر، مترجم و ویراستار است و یکی از نکات مثبت آثار ترجمه شده وی این است که نه تنها نویسندگان زیادی را به ایرانی‌ها معرفی نموده بلکه باعث شده که فارسی زبانان با فرهنگ مردم آمریکای لاتین نیز آشنا شوند. اگر اغراق نباشد عبدالله کوثری جزو اندک مترجمانی است که نامش روی جلد هر کتابی می‌تواند اطمینان ما را نسبت به چرایی انتخاب آن کتاب تضمین و ما را به خواندن آن ترغیب کند. مترجمی که در حوزه ادبیات داستانی (شعر و نمایشنامه هم) بیشترین و بهترین ترجمه‌ها را دارد.

کوثری با مخالفت با باور برخی که زبان فارسی را در حوزه ترجمه فقیر می‌دانند، ترجمه به فارسی را مسئله‌ای دیرینه می‌داند. به باور او ترجمه بر توان زبان فارسی افزوده و آن را غنی‌تر و متنوع‌تر کرده چراکه علاوه‌ بر واردکردن مفاهیم جدید به تعاملات اجتماعی جامعه ایران، مترجمان خلاق علاوه ‌بر استفاده از ادبیات کلاسیک فارسی، برابرهایی متنوع ساخته و در حد توانشان روش‌های واژه‌سازی نوینی در پیش گرفته‌اند. کوثری مترجم را نویسنده می‌داند و نیازمند دانشی معادل دانش نویسنده‌ای به زبان فارسی! چراکه نویسنده اثری که ترجمه می‌کند استاد زبان خود است.

به بهانه روز ترجمه به سراغ او رفتیم و با توجه به اینکه کمی کسالت داشت زمان کوتاهی را به گفتگو با ما پرداخت. او می‌گوید در این سال‌ها آنقدر راجع به ترجمه حرف زده است که دیگر حرف جدیدی برای گفتن ندارد. آنچه می‌خوانید بخشی از مصاحبه ما و همچنین گزیده‌ای از صحبت‌های او در ارتباط با ترجمه با دیگر رسانه‌ها است.

مترجم حسی که از متن می‌گیرد را می‌نویسد

به باور کوثری اثری که ترجمه می‌شود تعیین کننده شیوه ترجمه است. از نظر او در فلسفه هر واژه اهمیتی بنیادین دارد و در نتیجه ترجمه آثار فلسفی نیازمند دقت بیشتری‌ست، در حالی که در ادبیات با وجود اهمیت ساختار زبانی نویسنده، دست مترجم بازتر است و می‌تواند رها از قید واژگان در ترجمه دخالت‌های زیادی داشته باشد. او این باور که مترجم باید سبک اثر را برگرداند را نادرست می‌داند. چراکه به باور او سبک فقط در یک زبان معنی می‌دهد و با ترجمه به زبانی دیگر بی‌معنی می‌شود. به اعتقاد او، این مترجم است که سبک را بازمی‌آفریند و امیدوار است که این سبک بازآفریده معادل همان سبک اصلی باشد. او در ترجمه نه معنای دقیق واژگان، بلکه طبف معنایی و حسی که از متن می‌گیرد را می‌نویسد، چون به باور او زبان ادبیات زبان حس است و چگونه‌گفتن مهم‌تر از چه‌گفتن است. در نتیجه او تفاوت در ترجمه‌ها از یک متن را بر اساس تفاوت طیف معنایی، حسِ دریافتی و منش مترجم طبیعی می‌داند.

ترجمه برای من چیز عجیبی نبود

وی در ارتباط با انتخاب اولین کتاب برای ترجمه می‌گوید: به جرات می‌توانم بگویم که وقتی ترجمه را شروع کردم؛ هیچ ترجمه خوب و قوی نبود که نخوانده باشم. بنابراین ترجمه برای من چیز عجیبی نبود. نخستین ترجمه من کتاب «دک‍ت‍ری‍ن‌ ن‍ی‍ک‍س‍ون‌ – ک‍ی‌ س‍ی‍ن‍ج‍ر در آس‍ی‍ا» بود که به مسائل جنگ آمریکا در ویتنام می‌پرداخت. کتاب دوم «محاکمه ژان‌دارک در ژوان» بود که آن کتاب هنوز هم هست و من آنقدرها در چاپ‌های بعدی آن دست نبردم. اگر آن کتاب را نگاه کنید، متوجه می‌شوید که ترجمه بدی نیست، در حالی که آن کتاب را من در سال 54 ترجمه کردم و کتاب دومم بود. بعد از این دو کتاب من یک رمان به نام «آنتوان بلوایه» ترجمه کردم که نوشته پل نیزان بود. استاد رضا سیدحسینی با آن ترجمه خیلی از کار من خوشش آمده بود و از آنجا با شخص او آشنا شدم هرچند از سال‌ها پیش کارهایش را خوانده بودم؛ او به من توصیه کرد به کارهای جدی‌تری بپردازم چون معتقد بود نیزان نویسنده درجه یکی در فرانسه نبوده است. اما کتاب «آنتوان بلوایه» در نوع خودش، یعنی کتابی در چارچوب اندیشه  چپ، کتاب بدی نبود، یعنی خیلی با آن ادبیات رئالیسم سوسیالیسی تفاوت داشت. خود نیزان هم شخصیت جالبی بود که ژان پل سارتر که دوست او بود درباره‌اش زیاد نوشته است.

یکی از کمبودهای اساسی در حوزه مطالعاتی جوانان، تاریخ است

وی در ارتباط با تنوع انتخاب کتاب‌های خود در حوزه‌های مختلف ابراز می‌کند: مترجم اگر اهل کتاب باشد، علایق مختلفی دارد. به نظر من آدم نمی‌تواند فقط ادبیات بخواند. خواندن برخی از این کتاب‌ها بخصوص تاریخ ضروری است. من فکر می‌کنم که یکی از کمبودهای اساسی در حوزه مطالعاتی جوانان، تاریخ است. جوانان ما باید دست کم تاریخ این 150 سال اخیر را بخوانند. جوان امروزی این امکان را دارد که کتاب‌های جدید را بخواند و جایگاه واقعی این آدم‌ها را بهتر از ما بشناسد. وظیفه من این هم هست که در حد امکان خودم به جوان‌ها امکان بدهم تاریخ را بهتر بخواند تا اشتباهات ما را تکرار نکنند.

پیش از هر چیز برای دل خودم ترجمه می‌کنم

کوثری اعتقادی به ترجمه شعر از زبان دوم ندارد و چون خود اهل شعر است می‌داند ترجمه شعر فرق می‌کند و در مرز بازآفرینی و بازسرایی است و گاه در ترجمه کاملاً عوض می‌شود و مدعی ا‌ست چون در ایران امکان آموزش زبان اسپانیایی نبود و کشورهای اسپانیایی‌زبان چنان گرفتار مشکلاتشان‌اند که در این زمینه اقدامی نمی‌کنند، امکان آموختنش را نداشته و چون این ادبیاتی‌ است که دوست دارد و چیزی‌ است که به دل خودش می‌نشیند و پیش از هر چیز برای دل خودش ترجمه می‌کند، خود را ناگزیر از ترجمه از زبان واسط می‌داند و تنها امیدوار است چون ترجمه‌هایش به نثرند افتشان در ترجمه از زبان واسط کم‌تر باشد. ولی مدعی‌ست اغلب ترجمه‌های انگلیسی آثاری که ترجمه کرده مورد تأیید نویسندگانشان بوده و معتقد است اگر قرار بود منتظر مترجمی مسلط به زبان اصلی آثار ادبیات جهان بمانیم تاکنون بسیاری از آثار مهم ادبیات جهان را نخوانده بودیم و به طعنه از این که «مترجمانی که آن زبان‌ها را بلدند، فرصت نکرده‌اند [این آثار] را ترجمه کنند و نشان بدهند مترجم قبلی تا چه حد و در کجا و چرا به اثر لطمه زده‌است»، متأسف است.

آثار را تصادفی انتخاب نمی‌کنم

وی می‌گوید: در ادبیات شرایط با سایر حوزه‌ها مثل اقتصاد فرق می‌کند؛ شاید در این حوزه به دلیل علمی بودن اثر، کتاب با جان آدم یکی نشود؛ چراکه با عواطف افراد سروکار ندارد؛ اما در ادبیات شرایط متفاوت است. مترجم ادبیات اگر برانگیخته نشده باشد، آن فاصله اجازه نمی‌دهد تا به متن دل بدهد. بنابراین مترجم باید ابتدا کتاب را بخواند و اگر کتاب روی او تاثیر گذاشت به سراغ آن برود. باید حس ضرورت در مترجم ایجاد شود و این حس نه برای خواندن دیگران که به دلیل برگرداندن این اثر است. به نظر من ترجمه ادبی یک نوع بازآفرینی و کاری خلاقانه است و باید با عشق همراه باشد. وقتی این حس ایجاد شود، برای مترجم قطعی می‌شود که می‌تواند این کتاب را به فارسی ترجمه کند و مخاطب هم از آن لذت می‌برد. من در ادبیات معاصر جهان کم وبیش یک خط را جلو رفته‌ام و ظرف این سال‌ها بی‌اغراق چندین کتاب اساسی در نقد و بررسی ادبیات امریکای لاتین خوانده‌ام. طبیعی است که نویسندگان بزرگ این جریان را به وسیله همان آثار شناخته‌ام. بنابراین با مطالعه، راه را به تدریج برای خودم هموار کردم تا بفهمم که چه نویسندگانی در این جریان بهتر بودند و بعد کم و بیش تمام کتاب‌های این افراد را تهیه کردم تا بتوانم تصمیم بگیرم. پس خودم انتخاب کردم که از چه نویسنده‌ای چه کارهایی لازم است ترجمه شود. آثاری که انتخاب کردم، همه از روی شناخت بوده و به صورت تصادفی انتخاب نشده است.

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *