سرنوشت کودکانی که به شهرت می‌رسند، چه می‌شود؟

از کار در مترو تا جشنواره بین‌المللی

مهناز اصغری

جشنواره فیلم ونیز دومین جشنواره فیلم از نظر قدمت و یکی از بزرگ‌ترین جشنواره‌های سینمایی جهان است که در کنار جشنواره‌هایی چون کن و برلین از مهمترین رخدادهای سینمایی اروپا و جهان به‌شمار می‌آید. این جشنواره نخستین بار در سال ۱۹۳۲ میلادی برگزار شد و چند روز پیش هفتادوهفتمین دوره آن نیز به پایان رسید. این توضیحات را دادم تا بگویم کمتر سینماگری است که آرزوی حضور در این جشنواره را نداشته باشد و برای آن تلاش نکند.

هرچندکه خوشبختانه امسال هم مانند سال‌های اخیر، نمایندگان سینمای ایران دست خالی عرصه را ترک نکردند. اما یکی از نقاط پررنگ خبری جشنواره ونیز امسال برای ایرانیان حضور شمیلا شیرزاد، بازیگر نوجوان فیلم خورشیدِ مجید مجیدی بر فرش قرمز بود.

چرا که او نه چهره شناخته شده‌ای دارد و نه تا پیش از این اصلا کسی در خیابان به چهره مغموم و خسته او توجهی کرده بود. شمیلا و برادرش ابوالفضل هردو کودکان کاری هستند که در مترو تهران برای گذران زندگی دست‌فروشی می‌کردند و همین نقطه اشتراک شغلی باعث شد از مدرسه «صبح رویش» که مخصوص کودکان کار است، برای ایفای نقش در فیلم «خورشید» انتخاب شوند. شمیلا اصالتا اهل افغانستان است، اما در ایران متولد شده و با پدر و مادر و خواهر بزرگترش و ابوالفضل که دو سال و نیم از خودش کوچک‌تر است زندگی می‌کند.

شمیلا چهره معصوم و لبخند کوکانه‌ای دارد که برق چشمانش ذوق کودکی را هویدا می‌کند و بی‌شک اگر اندکی اخبار جشنواره را دنبال کرده باشید، عکس‌های او را دیده و لبخند کودکانه‌اش را تحسین کرده‌اید.

لبخندهای کودکانه در جشنواره‌ای بزرگ

در جشنواره فیلم فجر سال گذشته بود که دوربین‌های خبرنگاران متوجه شمیلا و ابوالفضل و روح‌الله زمانی شدند که با شیرین‌زبانی‌ها، خنده‌ها و اشک‌هایشان مراسم را به هم ریخته و یکی از پر سر و صداترین و جذاب‌ترین روزهای جشنواره را ثبت کردند. کودکانی ساده و معصوم که آن روزها با تماشای خود بر پرده عریض سینما به وجد آمده و از تشویق تماشاگران و آنهایی که بازیشان را تمجید می‌کردند، لذت می‌بردند. اما آن چیزی که حضور این بچه‌ها را متفاوت کرد، صرفا بازی خوبشان در فیلم مجیدی نبود، بلکه زندگی آن‌ها بود و کارشان در مترو و خیابان و حس و حالی که از تجربه‌ بازیگری به دست آورده بودند.

در جشنواره فیلم ونیز هم به دلیل مبتلا شدن نوجوان بازیگر اصلی فیلم روح‌الله زمانی، شمیلا شیرزاد بدون همبازی خود راهی جشنواره شد و به جای او روی صحنه اختتامیه رفت و از این گفت که تا یک سال پیش مشغول دستفروشی در مترو بوده و امثال او و روح‌الله تمام زندگی خود را در خیابان دست فروشی کرده‌اند اما سینما رویاهایشان را به آن‌ها برگرداند.

دلم نمی‌خواهد به کار در مترو برگردم

شمیلا شیرزاد در گفت‌وگو با ایسنا از علاقه‌اش به بازیگری پیش از بازی در فیلم مجیدی و برنامه‌هایی که برای آینده دارد، گفت.

شمیلا اصالتا اهل افغانستان است، اما در ایران متولد شده و با پدر و مادر و خواهر بزرگترش و ابوالفضل که دو سال و نیم از خودش کوچک‌تر است، زندگی می‌کند. به گفته‌ خودش یک سال دیر به مدرسه رفته و امسال به کلاس هفتم می‌رود، اما قطعا با حس و حالی متفاوت. پ

شمیلا گفت: «من قبلا مدرسه کودکان کار می‌رفتم و امسال هم همانجا می‌روم. بعد از اینکه در فیلم «خورشید» بازی کردم حس خیلی خوبی داشتم، دوستانم هم خوشحال بودند، اما من اصلا رفتارم را تغییر ندادم و خودم را برای آن‌ها نمی‌گیرم چون کلا با دوستانم رابطه خوبی دارم و رفتارم تغییری نکرد. با این حال شرایط زندگی‌ هم خودم و هم خانواده‌ام خیلی تغییر کرده و دیگر در خیابان کار نمی‌کنم، گرچه زندگی هنوز سختی دارد ولی من بعد از «خورشید» دیگر کار نکردم».

 

زندگی‌ هم خودم و هم خانواده‌ام خیلی تغییر کرده و دیگر در خیابان کار نمی‌کنم. از این به بعد دوست دارم این راه را تا آخر ادامه دهم و به شیوه‌ای دیگر کار کنم. دلم نمی‌خواهد به کار در مترو برگردم

 

او می‌گوید: «از این به بعد دوست دارم این راه را تا آخر ادامه دهم و به شیوه‌ای دیگر کار کنم. دلم نمی‌خواهد به کار در مترو برگردم».

این نوجوان هنرمند در میان صحبت‌هایش اشاره می‌کند که قبلا هم به بازیگری علاقه داشته و موقعیت‌هایی هم پیش آمده بود که به نتیجه نرسیدند. «بازیگری را خیلی دوست داشتم. چند بار قبلا در مترو خانم‌هایی مرا دیده بودند و به کارگردانشان معرفی کرده بودند. پیش چند نفر هم رفتم اما خبری نشد».

آنطور که شمیلا از علاقه به بازیگری می‌گوید این تصور پیش می‌آید که حتما فیلم و سریال ایرانی که راحت‌تر در دسترس هستند، زیاد دیده و خیلی از بازیگران را هم باید بشناسد، اما پاسخ او غیرمنتظره است. «من خیلی فیلم می‌بینیم اما بیشتر فیلم هندی، برایم جذاب هستند و آن‌ها را خیلی دوست دارم. همین‌ فیلم‌ها باعث شدند از بازیگری خوشم بیاید».

از کودکی تا ژست جلوی دوربین خبرنگاران

باید بخت و اقبال خیلی با آدم راه بیاید که از دست‌فروشی به فرش قرمز جشنواره جهانی را پیدا کند! اما خدا کند این بچه‌ها با چنین ذوق و شوقی رها نشوند و آینده‌ای که می‌تواند عوض شود، دوباره به سر چهارراه‌ و دست‌فروشی برنگردد. زندگی شمیلا تغییر کرد و از کودکی مستقیم به بزرگسالی و ژست گرفتن مقابل دوربین خبرنگاران رسید.

شمیلا دیگر نمی‌تواند به راحتی قبل دستفروشی کند. نمی‌تواند از مردمی که عکس‌هایش را روی فرش قرمز جشنواره ونیز در کنار جواد عزتی دیدند، بخواهد که از او آدامس بخرند.

اگر زندگی شمیلا و آینده‌اش با ندانم کاری‌های بزرگ‌ترها و پُز روشنفکریشان تباه شود، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ ای کاش آنهایی که راه بلد هستند، بعد از این در کنار شمیلا باشند تا بازگشت به روال عادی زندگی را برای او فراهم کنند.

شمیلا اولین نوجوان بازیگر نیست که طعم شهرت را چشیده است، آخرین هم نخواهد بود. پیش از او نیز ده‌ها و ده‌ها کودک و نوجوان، از طریق بازیگری در سنین پایین به شهرت رسیدند، اما حالا دیگر کسی از آنها خبری ندارد و مسیر زندگیشان تغییر یافته است. تنها تعداد انگشت شماری از این بازیگران هستند که این حرفه را ادامه داده و در آن ماندگار شده‌اند.

از علی کوچولوی بچه‌های آسمان چه خبر؟

خدا کند تاریخ تکرار نشود و مثل علی کوچولوی بچه‌های آسمان رها نشوند. فرخ هاشمیان هم در فیلم بچه های آسمان مجیدمجیدی خوش درخشید اما به واسطه ورشکستگی پدر در آن سال‌ها و… به دام اعتیاد افتاد و دیگر هرگز بر عرصه جعبه جادویی و پرده سینما دیده نشد! هرچند که خود پس از تولد دخترش باران دوباره به زندگی برگشت و این آخرین جملاتی است که از او در قاب تلویزیون و پس از سال‌ها پخش شد: “بعد از بچه‌های آسمان، برای اینکه از من یک شخصیت منحصر به فرد بسازند، شماره و آدرس من را به هیچ کس ندادند و باعث شدند زندگی من وارد مسیری شود که نتیجه‌اش اعتیاد و سختی بود و شاید کمتر کسی باورش شود که علی بچه‌های آسمان، این همه سال فراموش شده باشد. “5

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *