همسرپرخاشگر

م.فرزام

همسرم به زنی پرخاشگر و عصبی تبدیل شده بود .اصلا هیچ کششی برای بازگشت به خانه در خودم حس نمیکردم.اماخسته بودم ،باید میرفتم. حداقل جایی برای خوابیدن داشتم.

گاهی حتی برای خوابیدن هم به منزل پدرم میرفتم،اما زیادرفتن بهآنجا هم باعث میشد پدرم در مورد زندگی من احساس نگرانی کند.

وقتی در خانه به همسرم نگاه میکردم هیچ تمایلی به او نداشتم .حتی حرف زدن او و شنیدن صدایش مراآزار میداد.هرروز گلایه داشت که فلان کار و فلان کار را انجام دادم.یا اینکه میگفت من با بی پولی تو سر کردم .هیچ چیز او را راضی نمیکرد .من دوشیفت کار میکردم تا شاید بتوانم بیشتر او را راضی کنم اما فایده ای نداشت و او باز گلایه داشت که چرا او را بیرون نمیبرم.یا وقتی به خانه م آیم میخوابم

دلم را به دریا زدم به دادگاه خانواده مراجعه کردم تا به این زندگی پر از رنجش خاتمه دهم.برگه ها را که پ میکردم ،تمام لحظات اوایل ازدواجمان تا امروز از جلوی چشمم رد میشد.راستی،چقدر اوایل خوب بود

بعد از پر کردن برگه ها مدتی در سالن منتظر بودم تا سربازی نامم راصدا زد .مرا به اتاق مددکاری ارجاع دادند.مددکار یک خانوم و یک آقا بودند.هر دو منتظر شنیدن دلیل تصمیم من برای جدایی بودند.بعد ازینکه کمی صحبت کردم چند راهکار به من ارائه دادندو در برگه یک مهلت یک ماهه نوشتند و مرا راهی خانه کردند.

من گیج بودم.آیاواقعاراهکارها اثر دارد؟باخودم گفتم ،خوب این همه تحمل کردی این یک ماه را هم با این روش صبر کن.

سر راه به گل فروشی رفتم.دوشاخه گل خریدم و به خانه رفتم.همسرم مشغول شستن ظرفها بود و متوجه من نشد .غافلگیرش کردم و با گل وارد آشپزخانه شدم.تا گلها را دید شگفت زده شد.خنده و برق شوق درصورتش نمایان شد.مرا به آغوش کشید ….واای که چقدر با این لبخندو چشمها جذاب شده بود .خیلی وقت بود که نخندیده بود.

این اواخر فقط خنده و خوشحالی بود

واقعا راهکارها جادویی بود ..راهکار جادویی کلمات فراموش شده

مشکلات زیاد بود اما همسرم به زنی پر شور و صبورتبدیل شده بود .تصمیم به طلاق احمقانه بود اماباعث شد من با دو مددکار آشنا شوم و زندگی زیرو روشود .

با  کلمات فراموش شده یاد گرفتم که همسرم هم به اندازه من احتیاج به توجه دارد و باید با او زندگی کنم نه روزمرگی.

Mozhdefarzamkia@gmail.com

Telegram/mf1025