بازی رنگ‌ها در دنیایی متفاوت

پرنده‌هایی سفید در زمینه‌های آبی و سورمه‌ای و مشکی بر بوم بی جانی نقش بسته و آرزوی پرواز در سر دارند. کلبه‌هایی با سقفی شیروانی مانند و رنگ آبی بر چهره نقاشی مستولی شده و در پس خانه‌ها رنگ مشکی با من مخاطبش حرف‌ها دارد از شهر و خانه‌ها. چراغ‌های خانه روشن هستند و نور امیدی در این وانفسای تاریک ذهن. در تابلویی دیگر گل‌های رنگارنگی که با رنگ‌های تخت و نیز گل‌هایی سیاه در کنار هم جای خوش کرده و فریاد هستی در برابر نیستی را نجوا می‌سازند. و آن طرف‌تر برگ‌های درختانی از جنس نور و آبی آسمانی دست نیاز به سوی ابرهایی دراز گشته و مهربانی ما را خواستارند و کودکی در کنار دیدارکنندگان نمایشگاهش با چشمانی غم‌بار و اشک آلود که فریاد می‌زند: آی مردم. آی زندگی. من یک کودک هستم و اوتیسم بخشی از من است. حس‌های من ناهماهنگ هستند بدین معنا که مناظر، بوها مزه‌ها و صداهایی که برای شما عادی هستند و شما ممکن است حتی متوجه آنها نباشید می‌توانند برای من درداور باشند به همین دلیل من در محیطم احساس ناامنی می‌کنم و با پرخاشگری می‌خواهم از خودم‌ دفاع کنم. مساله این نیست که من به دستورات شما گوش نمی‌دهم. بین من نمی‌توانم انجام دهم و من نمی‌خواهم انجام‌ دهم فرق بگذارید. مرا بدون قید و شرط دوست بدارید. از تمام کسانی که با من در ارتباط هستند فقط سه چیز می‌خواهم‌ بردباری بردباری بردباری.

عصبانیتم برای خودم‌ترسناک‌تر است پس تمام چیزهایی که مرا سرریز می‌کنند شناسایی کنید چون ممکن است نتوانم در مورد آن‌ها با شما صحبت کنم. به من آموزش دهید که در برخورد با دیگران بپرسم حالت خوب است چون من نمی‌دانم ‌یک مکالمه را چگونه شروع کنم و نمی‌دانم چه باید بگویم به همین سادگی همیشه بر روی آنچه که می‌توانم انجام دهم تمرکز کنید.

 

 

تولد یک ستاره

 

نه ماه و نه روز و نه ساعت و نه دقیقه طول کشید که نوزادی پا به عرصه این گیتی بگذارد. سهیل روشندل در سی ام آذر ماه سال ۱۳۷۴ با قد و وزن کاملا طبیعی متولد شد. هرگز چهار دست و پا نکرد و تا سن ۱/۵ سالگی خودش را روی زمین‌ می‌کشید. از یک سالگی فقط کتاب برایش جذاب بود و این علاقه تا به امروز ادامه داشته و کتاب همیشه ا‌ولین الویت و اولین انتخاب برای او بود. هرگز با اسباب بازی بازی نکرد و تا سه سالگی کلامی‌ بر زبان نیاورد و وقتی شروع به صحبت کرد جملات را کامل بکار می‌برد و البته با لحنی یکنواخت و رباتیک و همه این شواهد کافی بود که به پدر و مادرش بقبولاند که کودک آنان با کودکان هم سن و سال‌ها خودش متفاوت است و‌ همین نگرانی باعث‌ مراجعه آنها به پزشکان متعدد شد و در نتیجه چندین سال مشاوره پزشکی نوار مغز اسکن سر و غیره  تشخیص چنین اعلام شد. اوتیسم اسپرگر. پس از شنیدن این خبر دنیایی پر از سوال برای پدر و مادر شکل گرفت.

 

نوشتن  روی هوا!

یکی از پزشکان در پاسخ به اینکه اوتیسم چیست به آنها  گفت: به زبان ساده یک کودک استثنایی برای آموزش  نیاز به یک‌مربی دارد یک کودک اوتیسم به ده مربی. تازه پدر و مادر دانستند که با چه فرزندی روبرو هستند. تا پنج سالگی هرگز قلم در دست نگرفت و در همین سن اولین دوره نقاشی را با استاد حمید مقدم شروع کرد که بدلیل عدم تمرکز و نداشتن توانایی در گرفتن قلم مو این دوره را نیز  رها کرد. تست هوش ورودی کلاس ا‌ولش نرمال بود اما در همان سال معلمش متوجه رفتارهای غیرعادی او در کلاس شد. مثلا پشت به تخته می‌نشست و به جای استفاده قلم و کاغذ از انگشت استفاده می‌کرد و روی هوا می‌نوشت. وسایل شخصی خودش را در مدرسه رها می‌کرد با هم کلاسی‌هایش ارتباط برقرار نمی‌کرد‌. سهیل روشندل دو سال کلاس اول را گذراند بدون اینکه دست به قلم بزند همینطور تا اواسط کلاس دوم راه را ادامه داد ولی یک دفعه شروع به خواندن و نوشتن کرد و در تمام طول پنج سال تحصیل هر سال تحصیلی بر استرس‌ها و تیک‌های عصبی او افزود و در نهایت با  تاکید پزشک ‌معالج از ادامه تحصیل در مدرسه باز ماند. هر سال بزرگ‌ می‌شد و مشکلاتش بزرگ‌تر. شب بیداری، محدود بودن سلیقه غذایی، تکرار در پوشیدن، تکرار بی وقفه جملات گویی انگار مطمعن به شنونده نیست، تکرارخرید صدها  کتاب با یک عنوان افسرگی و پرخاشگری، وسواس داشتن نسبت به لوازم شخصی تنها بخشی از مشکلات سهیل بعنوان یک فرد اوتیسم است.

این مشخصه که «کودکان ا‌وتیسم تا خودشان احساس نیاز نکنند در هیچ زمینه‌ای با اجبار آموزش نخواهند دید» بارها در وی دیده شد. مثلا وقتی احساس نیاز به ساعت کرد شروع به یادگیری خواندن ساعت کرد. همینطور یادگیری روزهای هفته, نام ماه‌ها و فصل‌ها. تقویم و حفظ کردن مناسبت‌های تقویمی، جمع و تفریح کردن‌ها و در سن ۲۲ سالگی احساس نیاز به دوچرخه سواری کرد و طی دو هفته آموزش یاد گرفت. در سن ۱۶ سالگی به پیشنهاد خودش کلاس‌های نقاشی زیر نظر استاد حمید مقدم را دوباره شروع شد و تا به امروز  ادامه دارد. نمایشگاه مرد بارانی نتیجه بیش از سیصد جلسه نقاشی است که طی سال‌های متوالی با صبوری و‌مهارت استاد با او برگزار شده است. درب‌های سالن نمایشگاه بسته و نور چراغ‌ها کم‌سو می‌شوند و مخاطبان و بازدیدکنندگان رو به سوی خانه‌های خود در دل شهر پرهیاهو می‌کنند و فریاد کودکی که در پشت درب بسته نمایشگاهش فریاد بر می‌آورد: آی مردم. آی زندگی. من یک کودک هستم و اوتیسم بخشی از من است.

 

 

سعید بابایی

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *