کُپـی می‌کنم ؛پس هستم!

این حق کپی رایت معلوم نیست تا کی قانون خود را بر ایران جاری کند و حجم بالای مطالب و تصویر و سوژه‌ها در اینترنت زیاد است که دیگر طراح و نویسنده به خود سختی و لذت کشف را نمی‌دهد و کپی‌هایی ناقص از کارها و آثار بزرگان و دیگر هنرمندان دنیا می‌کند . کارش را آسان و با جستجویی اندک پوستری و بروشوری و.. به مشتری اش تحویل می‌دهد و حال باید جستجو کرد وجدان هنری هنرمند در کجای قضیه است . نرم افزارهای کامپیوتری هم که کار همه را راحت کرده است . «علی عابدی» فارغ‌التحصیل کارشناسی گرافیک از دانشگاه هنر و کارشناسی‌ارشد گرافیک گرایش گرافیک از دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس و دانش‌آموخته مقطه دکترا در رشته تاریخ خط از انستیتو شرق شناسی و میراث خط آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان است.در رزومه خود عضویت کمیته فنی مدیریت تبلیغات شهری مشهد، عضویت شورای گرافیک خانه هنرمندان مشهد،  عضویت انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، مدیریت هنری نشریه سازمان صنایع دستی ایران، دبیری نخستین مراسم کشوری ممیز، داوری چندین دوره مسابقات هنری همچون شمایل هشتم، شهر بهشت، حریم رضوی، جشنواره هنرهای تجسمی و ….، ، مدیریت گروه گرافیک مرکز آموزش عالی فرهنگ و هنر 2 مشهد و تدریس دردانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی گرافیک در مشهد و تهران را داراست.همچنین مجموعه آثار گرافیک ( لوگو، طراحی جلد، پوستر، تصویرسازی و … ) او در نخستین و دومین کتاب گرافیک سال ایران، کتاب کارنما، نخستین و دومین کتاب تصویرگران کتاب کودک، کتاب نشانه‌ها، هشتمین بیینال بین‌المللی گرافیک تهران، نمایشگاه هنرهای جمهوری ترکمنستان، نمایشگاه باغ ایرانی میشیگان آمریکا و … به نمایش آمده است.

اما به ادعای خودش : ((شغل اصلی‌ام که بیشتر از همه آن را دوست دارم معلمی است. معلمی گرافیک برای آنان که شوق آموختن دارند)).

به نظر شما معنای کپی در مقوله  هنر چیست؟

به راستی مرز تقلید از کجا آغاز می‌شود؟ زشتی معمول این امر ناشی از چیست؟ آیا می‌شود تقلید کرد و همچنان نام هنرمند بعنوان خالق هنر را بر خود روا دانست؟ آیا تقلید در آفرینش هنری می‌تواند مجاز یا حتی ضروری باشد؟ این‌ها و پرسش‌هایی مشابه نکاتی هستند که لازم است پاسخی درخور برایشان یافت.سالیان بسیار است هنرمندان در تمامی زمینه‌های هنری و در گستره‌های جغرافیایی گوناگون برخی دیگر از هنرمندان متاخر و گاه معاصر را الگوی خود در خلق آثارشان قرار داده‌اند. بسترهای هنری چون موسیقی و ادبیات تا هنرهای تجسمی همچون مجسمه‌سازی، نقاشی و … بارها و بارها شاهد این ادعا بودند.در گذشته‌های دور آثار این هنرمندان مسیرساز بارها مورد بازآفرینی دست‌پروردگانشان و یا دیگر اساتید قرار گرفته‌اند و به رویت مخاطب اغلب خاص رسیده و گاه تایید و گاهی نیز پس زده شدند.

هنرمند ما و هنردوست در این زمان چگونه نگاهی به آثار بزرگان هنر دارند؟

در سال‌های اخیر افزایش نیاز محصولات تصویری واستقبال بیشتر مخاطبین از این‌گونه آثار از یک‌سو و بروز پدیده‌ای به نام شبکه‌های اجتماعی، دیده شدن و اظهار نظر درمورد این آثار را شتابی چشمگیر داده است.در این میان مقایسه آثار آفریده شده با یکدیگر و موارد مشابه از سوی مخاطبین برخلاف سال‌های دور که بیشتر توسط صاحب‌نظران انجام می‌گرفت، امروزه توسط هر قشری از جامعه صورت می‌گیرد و این داوری‌ها به شاخصی جداناشدنی بعنوان معیار ارزشمندی اثر تبدیل شده‌اند.در این قیاس فارغ از موفق بودن یا عدم موفقیت؛ زشتی یا زیبایی؛ لازم یا غیرضروری بودن اثر و … اصالت داشتن یا تقلبی بودن اثر از دیرباز شاخصی‌ست که در طول زمان و با کاهش یا افزایش مخاطبین و یا تغییر کیفیت سطح نگاه این مخاطبین، پرسشی است که همواره مطرح شده و  ثابت مانده است. پرسشی که پاسخ آن می‌تواند برای خالق اثر اعتبار همراه داشته باشد یا او را به صلیب رسوایی بکشد!ناگفته آشکار است پرشمار هستند آثار هنری در زمینه‌های گوناگون که با نگاه به دیگر آثار پدید آمده و قوام یافته‌اند، بدیهی است در چنین حالتی که مبداء اثر دوم کاملا شناخته شده است هنرمند منکر این اثرپذیری نبوده و مخاطب (منتقد هنری یا مخاطب عام) نیز معیار ارزش‌گذاری اثر را با پیشینه اثر نخست و تاثیرگذار بر اثر دوم تعیین می‌کند.

اورجینال بودن یک طرح و اثر چگونه ارزیابی خواهد شد

اساسا بحث اورجینال یا تقلبی بودن اثر هنری قابلیت طرح ندارد چرا که اثر نخست قالبی شناخته شده برای خلق اثر دوم بوده و از ابتدا مسیر آفرینش هنری تازه را شکل داده است و هنرمند مورد نظر نیز سایه اثر اصلی را بر کار خود پذیرفته است. بهترین مثال برای این نمونه تابلوی L.H.O.O.Q.  اثر مارسل دشان است، که تفاوتش با تابلوی مونالیزای داوینچی تنها در یک سبیل است! ولی این اثر بدلیل مواردی که اشاره کردیم هرگز مصداق کپی کاری نیست چرا که همه مونالیزا را دیده‌اند هدف دشان نیز از خلق این اثر مشخص بوده است.

به نظر شما کپی کاران هنرمندنما اول به طرف کپی از کدام هنرمندان می‌روند؟

هنگامی که یک عنصر بسیار همه‌گیر است و به اصطلاح صاحب ندارد. برای مثال سیب در آثار پُل‌سزان را در نظر بگیرید. آیا چنانچه نقاش دیگری پس از سزان از سیب در نقاشی‌هایش بهره بگیرد می‌توان گفت هنرمند دوم از اثر سزان کپی کرده است؟! بی‌شک تردیدهای بسیاری در مورد اثر دوم مبنی بر کپی بودن وجود دارد. از این دست آثار بسیار داریم که عنصر یا عناصر مورد استفاده بدلیل همین عام و شناخته شده بودن و نیز حضور طبیعی‌شان در فضای اطراف به آفرینش‌های هنری بعضا بسیار مشابه منتج شده‌اند اما بحث کپیِ اثر متاخر از اثر متقدم مطرح نمی‌شود.

آیا نقش عنصر شباهت در آثار کپی دیده خواهد شد برای مخاطب هنرشناس؟

مشکل از آنجا آغاز می‌شود که دو اثر شباهت‌های بسیار در ظاهر دارند و اثر نخست هیچ‌یک از مواردی که در بالا ذکر شد را دارا نیست، یعنی شهرتی جهانی ندارد، کمتر منتقد و مخاطبی در سطحی جهانی آن را میشناسد و دیده است و از عواملی سود برده که بصورت آماده در فضای اطراف و طبیعت موجود نیستند. و بویژه تفاوت اثر دوم با اثر نخست تنها در حذف یا اضافه شدن یک یا چند عنصر بصری و احتمالا مفهوم نهایی است.

مشکل هنگامی بیشتر می‌شود که هنرمند نخست مدعی می‌شود و خالق اثر مشابه و اثرش را زیر سوال می‌برد و خالق اثر دوم منکر کپی کردن از اثر نخست. در چنین فرضی داوری در مورد ادعای هریک نیاز به بررسی فاکتورهای متعدد دارد.

در ابتدا بایستی از هنرمند دوم پرسیده شود آیا اثر نخست را رویت کرده و با آگاهی از حضور آن اقدام به شبیه‌سازی کرده است؟ چنانچه پاسخ منفی باشد مسیرِ بررسی متفاوت می‌شود. زیرا اگر خالق اثر دوم حقیقت را گفته باشد(!) می‌شود این شباهت‌ها را ناشی از امری به نام توارد ذهنی دانست، به این معنی که موردی به ذهن دو یا چند نفر خطور می‌کند بدون آنکه این افراد از وجود و حضور یکدیگر آگاه باشند.

اما اگر خالق اثر دوم از وجود اثر نخست مطلع بوده و با آگاهی اقدام به خلق اثری با مشابهت‌های قابل توجه کرده باشد، باید پرسیده شود آیا به اطلاع هنرمند یا صاحب اثر نخست رسانده است (چنانچه چنین امکانی موجود باشد) که قصد الگو‌برداری بصری و یا مفهومی از اثر او را دارد؟ چنانچه پاسخ به هر دلیل منفی باشد تردیدها برای اصالت داشتن اثر دوم بسیار می‌شود. چه اگر ضرورتی برای این کار ندیده است در فرضی خوش‌بینانه می‌توان گفت آماتور و تازه‌کار است و ایراد را متوجه کم‌تجربگی وی دانست.

روح هنر در کجای اثر تازه متولد شده کپی کار است

هنگامی که دلیل این عدم اطلاع‌رسانی را تغییر در مفهوم نهایی ایجاد شده در اثر می‌داند و به عبارتی ایجاد روح و مفهوم تازه و دگرگون در اثر اول را برای اُرجینال بودن کار خود کافی می‌داند چه باید گفت؟ یقیناٌ مفهوم شاخصی تعیین‌کننده در ارزشگذاری آثار هنری است. اگر اثری هنری را شامل دو بخش جسم و روح بدانیم، مفهوم در جایگاه روح اثر قرار می‌گیرد و البته ارزش روح بر کسی پوشیده نیست. اما به مصداق عقل سالم در بدن سالم، هنگامی که کالبدی بی‌نقص را عاریت گرفتیم دمیدن روح زیبا (هر چند متفاوت از روح نخست) نمی‌تواند چندان دشوار باشد! و صد البته به مصداق خشت اول چون نهد معمار کج ….؛ شاید آنکه جسم را بدون اجازه از دیگری عاریت می‌گیرد، روح را هم از جایی دیگر عاریت گرفته و در آن بدمد!

سعید بابایی

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *