حکیم فردوسی طوسی: من را هم رنگ کردند
“در میانه یکی از میدانهای اصلی شهرم ایستادهام و به پرندگان زبان شعر میآموزم. برای درختانی که دورم جمع شدهاند فردوسی میخوانم و گاهی نیز همه باهم “سرفه” میکنیم. صدای فوارهها، مشاجره ماشینها را کمرنگ کرده است اگرچه روزمرگی آدمها یاد مارا بلعیده و هضم کرده است. همین چندوقت پیش بود که مردانی با سطلهای […]