کیمیای حماسه سلیمانی

علیرضا معزی

روزگار طی می‌شود و سرنوشت از سر می‌گذرد؛ تقدیر، نو به نو مقدّر می‌شود و تاریخ سر بر می‌آورد؛ همان تاریخی که داستان‌ها خواهد شد و قهرمانانش اسطوره.

ما هنوز به قهرمان نیاز داریم چرا که هیچ ملتی بی‌نیاز از یادآوری نیست. انسان هماره در آستانه‌ی ابتلا به دشواری است و در معرض انتخاب‌های سخت و اینچنین است که تاریخ برای انسان، آزموده‌ای رهنماست و قهرمانانش، بهانه‌های چهارفصل فداکاری و شهامت و دیگرخواهی. ما به قهرمان محتاجیم برای عبور از آزمون‌ها، تنگناها و مباداها؛ ما به قهرمان محتاجیم تا به یاد بیاوریم که همچنان از این فلات، قله می‌روید؛ ما به قهرمان محتاجیم تا ایمان بیاوریم که این خاک، این سرزمین، سترون نیست؛ ما به قهرمان محتاجیم تا باور کنیم، پایان ماجرا، سربلندی است نه سرافکندگی. ما به قهرمان نیاز داریم تا ما را با ما آشتی دهد و به اعجازش چندپارگی به یکپارچگی بدل شود، ما برای آنکه دوباره «ما» باشیم به قهرمان محتاجیم.

حکایت جانفشانی ده‌ها پرستار و پزشکِ شهید و روایت ایثار آن آموزگاری که حتی بر تخت بیمارستان معلمی کرد و بر بستر بیماری هم جان داد، داستان‌های تلخ و جگرسوز این ماه‌هاست اما قهرمانان این داستان‌ها، چه پرستار چه پزشک و چه معلم، در بلندای یک حماسه ایستاده‌اند؛ حماسه‌ای که نیروی پیشران جامعه است برای پایان دادن به تیره‌روزگار بیماری. قهرمانان این حماسه‌ها، نمادهایی درخشنده‌اند از رزمیدن جانانه برای انسانیت، برای دیگری، برای ما. نه حماسه و نه هیچ داستان واقعی دیگری با مرگ قهرمان پایان نمی‌یابد که مرگی اینچنین، حیات‌بخش است و برانگیزاننده، داستان ما با شهادت و فداکاری است که جان دوباره می‌گیرد و ما را به هم نزدیک‌تر می‌کند و وطن را همدل‌تر.

دی، دوباره فرا رسیده، سالگرد حماسه و تراژدی؛ اینک یک سال از آن ماجرای مردافکن گذشته است؛ جنایتِ بغداد که قرار بود وحشت‌آفرین باشد، مقدر شد وحدت‌آفرین شود؛ تروری که قرار بود خزان و سکون بیاورد، مقدر شد بهار و خروش بیافریند و ملتی که قرار بود فرو بپاشد، مقدر شد ایستاده‌تر با خصم سخن بگوید. این کیمیای خون شهید است که آتش را به گلستان و خیابان‌ها را به دریا بدل کرد؛ این برکت خون شهید است که رنگین‌کمان ایرانیان را حتی با آزردگی و اعتراض، چنان به میدان کشاند که ایران، یکپارچه‌تر از هر زمان دیگر، از هر کجای این زمین خاکی دیده شود.

یک سال از ترور سردارترین سرباز و سربازترین سردار گذشت، یک سال از خبر دلهره‌آور ترور حاج قاسم، یک سال از آن داغ که هنوز تازه است و ما را در خود فرو می‌برد. ما ایرانیان که با حماسه زیسته‌ایم و از حماسه هویت گرفته‌ایم، مرزبانی سلیمانی را مرزبانی آرش و دست ‌خونین‌اش را دست عباس (ع) می‌بینیم که حماسه، ما را ایرانی‌تر می‌کند و خون مظلوم، ما را خدایی‌تر. یک سال از آن روزها که سربازی افتاد اما وطنی برخاست، گذشت. سلیمانی برای «تمام ایران» بود، برای «تمام ایران» جنگید و برای «تمام ایران» شهید شد. سرباز وطن بود، سرباز وطن ماند و اسطوره‌ی تازه‌ای شد برای داستان‌های سرزمینی که سبزی پرچم سه رنگش را با سرخی تنی رنجور، استوار نگاه داشته است. سلیمانی جان داد اما جان بخشید؛ از اهواز تا مشهد، از تهران تا قم و کرمان طواف داده شد تا خون پاک‌اش در سخت‌ترین ایام و فرساینده‌ترین تحریم‌ها، «نذر» یکپارچگی و بالندگی ایران شود.

حالا و پس از یک سال، ما به حماسه و به قهرمانانش، به «شهید سلیمانی» محتاج‌تریم؛ ما همچنان به «ما» بودن محتاجیم. سلیمانی گرچه فراتر از مرزها بود چه در سپهر داخلی و چه در زمین نبرد اما از ملی‌ترین چهره‌های دوران ما و البته همیشه‌ی ایران است؛ سلیمانی بی‌تردید قهرمان یک سرزمین است فارغ از تعارفات و بازی‌های کلامی، دایره‌ی آنانکه احترامش می‌کنند از هر دایره‌ای در سیاست ایران، فراخ‌تر است. سلیمانی، داشته‌ی یک ملت است برای روزهایی که فاصله‌ها بیشتر می‌شود و شکاف‌ها عمیق‌تر؛ سلیمانی اندوخته‌ی‌ِ یک ملت است در برابر ایران‌ستیزی دژخیمان؛ سلیمانی میراثی است برای آینده‌ی ایران تا حس وطن‌خواهی و ظلم‌ستیزی، همیشه نمادی زرین داشته باشد.

گرچه تاریخ ما از فرصت‌سوزی و از حسرتِ بر باد دادنِ سرمایه‌ها لبریز است اما دیگر این بار نباید در دام شوم عادت افتاد و قهرمان‌ها را در چرخه‌ی بی‌حاصل خودی و ناخودی کردن شهروندان، فرسود و تکه تکه کرد. محدود ساختن آن شهیدِ فراتر از مرز، به مرزهای خودساخته و موسمی، جنایتی در تراز جنایت بامداد بغداد است؛ چه خیانتی بالاتر و چه معصیتی ننگین‌تر و چه راهزنی‌ای آشکارتر که به نام او، بر آرمان او شوریده شود و نذرش هدر داده شود، چه دژخیمی‌ای بالاتر که یکپارچگی ایران، ذبح کوتاه‌اندیشی و تفرقه‌افکنی شود. هر چنگ که بر چهره‌ی ایرانِ یکپارچه کشیده شود، خنجری از خیانت بر پیکر شهید است و چه تفاوت می‌کند خنجر وطنی با موشک اجنبی؟

بگذاریم سرمایه‌های انسانی یک کشور به نام وطن باقی بمانند، برای همه و برای ایران. نگذاریم به سودای برکشیدنِ خود و تاختن بر رقیب، قاتلان سلیمانی در افکار عمومی تطهیر شوند، نگذاریم برای فروکاستن «تحریم»، معصیتی دیگر از مسببان تحریم، شسته شود. نگذاریم او که چهره‌ی داخلی‌اش، تمام‌رخی از رواداری بود و هست به دست بسته‌ترین افکار مصادره شود. نگذاریم به نام سلیمانی، سلیمانی در انگاره‌ها و منافع فروملی حصر شود.

ما نیازمند تجربه‌ایم، تجربه‌ی یافتن پناهگاه‌هایی ایمن که درخطر بحران‌ها و چندپاره‌شدن‌ها، به آن پناه ببریم. ما نیازمند همگرایی‌هایی فراگیر هستیم که بتوان با یادآوری آن از شدت منازعات کاست و منافع ملی را دوباره بر صدر نشاند. بگذاریم تصویر تشییع شهید سلیمانی، از هر تصویر دیگری سبقت بگیرد و مانا شود. بگذاریم تصویر تشییع، عکس یادگاری یک ملت با قهرمانش باشد، عکس یادگاری ملت با خودش، روشن‌ترین تصویر ما از «ما». قهرمان‌ها میراث معنوی یک ملت‌اند، این بار بر میراث، آتش نیفکنیم.

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *