گفت‌وگو با یک روانشناس درباره آثار روانی بحران کرونا؛

زمانه سوگ‌های بی‌آغوش

سیمین سلیمانی

چند ماه است که جامعه جهانی با یک پاندمی رو‌به‌روست که در عمل او را از زندگی عادی و روزمره خود جدا کرده است، حتی کسانی که به پاندمی بی‌توجه هستند نیز به گونه‌ای گرفتار پیامدهای آن شده‌اند.

به گزارش روزنامه «صبح امروز» به طور کلی افراد جامعه یا به این همه گیری بی‌اعتنا هستند و یا این بیماری و شیوع آن برایشان جدی است؛ اما آنچه غیر قابل انکار است، پیامدها و آسیب‌های فراوان آن است، از آسیب‌های اقتصادی و سیاسی گرفته تا آسیب‌های فرهنگی و روانی. در طول این مدت که پاندمی تاخت‌وتاز می‌کند به صدمات سیاسی، اقتصادی و گاه فرهنگی ناشی از بحران کرونا بسیار پرداخته شده، اما کمتر به آسیب‌های روانی توجه شده است؛ آسیب‌هایی که بی‌تردید نه تنها در دوران همه گیری بلکه پس از آن هم باقی خواهند ماند، در این خصوص با ناهید مهروش، کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور خانواده گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

به طور کلی چه آسیب‌های روانی در این دوران ممکن است ما انسان‌ها را تهدید کند و از نظرگاه شما پاندمی کووید ۱۹ چه تاثیرات روانشناختی در پی داشته است؟

بحران کرونا شبیه هیچ یک از بحران‌هایی که تا کنون گذرانده‌ایم، نیست. پاندمی کووید ۱۹ شرایط پیچیده و ناشناخته‌ای ایجاد کرده است که تاثیرات روانشناختی آن بر تمامی گروه‌های سنی حتی پس از پایان این بحران به جا خواهد ماند. متاسفانه پاندمی اضطراب و افسردگی با سرعت بیشتری از بیماری کرونا همه‌گیر شد و به دنبال تاثیرات روانی جدی، مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیز بر سر مردم آوار شد. با این وجود که ترس از مرگ به عنوان یک اضطراب وجودی، همیشه با انسان هست؛ هیچگاه تا این حد عینی از مرگ خود یا اطرافیانمان در هراس نبوده‌ایم و سوگ‌های نا تمام و بدون آغوش را تجربه نکرده‌ایم.

ما در یک همه گیری گسترده هستیم، افراد جامعه نسبت به شیوع ویروس کرونا دو رفتار داشته‌اند، یا نسبت به آن بی‌تفاوت بوده‌اند یا آن را جدی گرفته‌اند؛ کسانی که کرونا را جدی گرفته‌اند طبیعتا از بسیاری تفریحات و دورهمی‌ها دست شسته‌اند و سوال اینجاست که با توجه به اینکه انسان موجودی اجتماعی است، چگونه می‌تواند این خلاء روانی را در این روزها سپری کند؟

برای هر موجودی حفظ جان و حفظ نسل مهمترین انتخاب است و انسان نیز از این قاعد مستثنی نیست و با این وجود که ما حیوان اجتماعی هستیم، انزوا را انتخاب می‌کنیم که زنده بمانیم گرچه انزوای اجتماعی بی‌قراری ایجاد می‌کند، ولی برای زنده ماندن این خلا را تحمل می‌کنیم. تنهایی اگر خودخواسته باشد تبعات روانی چندانی ندارد، در حال حاضر انزوا اجباری است برای رهایی جمعی از بیماری؛ گزارش‌ها نشان می‌دهد وضعیت موجود باعث افزایش اضطراب و افسردگی وسواس و حملات استرسی شده است. ما در فرهنگی زندگی می‌کنیم که تنهایی را ارزش نمی‌داند و معمولا افراد در تنهایی دچار سر در گمی و بی‌حوصلگی و حتی ترس می‌شوند و برای رهایی از احساسات و افکار ناخوشایند به دیگران پناه می‌برند. این روزها بیشتر مردم وقت زیادی را در فضای مجازی صرف پر کردن خلاء روابط حضوری می‌کنند روابطی که ضمن کارآمد بودن مخصوصا در شرایط فعلی نیاز به واشکافی و نقد و بررسی بیشتری دارد؛ زیرا عمق و کیفیت لازم را به معنای واقعی ندارد! به نظر من تنها بودن بهتر از داشتن روابط متعدد و سطحی است که در نهایت پاسخگوی نیازهای روانی انسان نیز نخواهد بود، بهتر است بکوشیم از این تنهایی اجباری به عنوان فرصتی برای آشنایی بیشتر با خود و گسترش آگاهی و مهارت استفاده کنیم.

سوال بعدی من این است که طبیعتا یک سری از خانواده‌ها در این همه گیری بیشتر در کنار هم هستند، برخی خبرها حاکی از این است که درگیری‌ها و اختلافات خانوادگی در این دوران بیشتر شده، برای بالا رفتن سعه‌ صدر و در کنار هم بودن افراد خانواده به نظر شما چه باید کرد که از آسیب‌ها اندکی بیشتر در امان باشیم؟

بی‌قراری ناشی از انزوای اجباری باعث تنش بیشتر در روابط می‌شود؛ شوپنهاور در یکی از  مشهورترین عبارت‌های خود، حکایت جوجه تیغی‌ها را مطرح می‌کند که در فصل زمستان برای فرار از سرما به هم نزدیک می‌شوند، ولی خیلی زود تیغ‌هایشان در بدن دیگری فرو می‌رود و از هم دور می‌شوند، به محض دور شدن از احساس سرما رنج می‌برند و… تا مدتی آن‌ها میان این دو رنج در نوسان بودند تا اینکه فاصله مناسبی که در آن می‌توانستند همدیگر را تحمل کنند، یافتند! نتیجه این حکایت کاملا واضح است، اگر نمی‌توانیم گرمای درونمان را به حدی بالا ببریم که از نیاز به دیگری فارغ باشیم یاد بگیریم در فاصله مناسب با اطرافیان قرار گیریم. بیشتر مشکلات ھمسران و والد ـ فرزندی ناشی از عدم شناخت از حریمھای شخصی است، افلاطون در ۳۰۰۰ سال پیش می‌گفت حد و حق خود را بشناسید!

این عبارت کوتاه درس‌های بسیاری در خود دارد. ویلیام گلاسر در تئوری انتخاب آورده است: مشکلات ما همیشه ناشی از یک رابطه بغرنج یا شکست خورده است و علت این مشکلات ارتباطی این است که سعی در کنترل طرف مقابل داریم و می‌خواهیم او را به شکل دلخواه خود درآوریم و تا دست از کنترل برنداریم این مشکلات ادامه دارند، در این نظریه آموزش می‌دهد که چگونه با وجود تفاوت‌های بسیار با یکدیگر در محیط تفاھم زندگی کنیم. به جاست یادآوری کنم یادگیری مهارت‌های زندگی نیاز به مطالعه و آموزش مدون و بازنگری باورها دارد، اگر با باورهای اسطوره‌ای و نادرست به زندگی ادامه دهیم به همان جایی می‌رسیم که بودیم.

در بخش دیگر سوالاتم می‌خواهم به دسته‌ دوم اشاره کنم، کسانی که در این همه گیری این خطر را وقعی نمی‌نهند؛ به نظر شما چنین افرادی که با وجود این همه هشدار باز هم برخی دستورات و قوانین را رعایت نمی‌کنند، سرازیر می‌شوند به شمال کشور و یا در تجمعات شرکت می‌کنند؛ چیست؟ این قانون گریزی و بی‌مسئولیتی ناشی از چه رفتار روانی می‌تواند باشد؟ (البته منظور من با کسانی نیست که به اجبار برای کار و یا نان‌آوری مجبور به قانون گریزی هستند(

بی‌قراری ناشی از انزوای اجتماعی باعث ناتوانی در رعایت محدودیتھا می‌شود و کم و بیش میل به خروج از قرنطینه را ایجاد می‌کند ولی ابزارھای آگاهی بخشی و حمایت مسئولان مربوط نقش مهمی در کنترل شرایط دارند. بر اساس تئوری گلاسر نیازهای اساسی انسان شامل نیاز به بقا، قدرت، عشق و تعلق خاطر، آزادی و تفریح و لذت است که اولویت و شدت بروز این نیازها در انسان‌ها متفاوت است، اگر از این منظر به رفتار مردم نگاه کنیم این طور قضاوت می‌کنیم: کسانی که نیاز بیشتر به بقا دارند، پروتکل‌های کرونایی را به دقت رعایت می‌کنند و گروهی که بیشتر لذت‌جو هستند ترجیح می‌دهند به هر قیمتی تفریح کنند، این قبلا هم دیده شده که برخی از مردم برای هیجان خواهی ممکن است جان خود را به خطر بیندازند.

ناگفته نماند که نگاهی این چنین خالی از اشکال نیست، یافته‌های علوم رفتاری نشان می‌دهند که نا آگاهی یکی از دلایل اصلی رفتارهایی از این دست هست، نمی‌توان همیشه مردم را مقصر دانست. مردم به دلیل نبود آگاهی در دوگانه انکار ـ اغراق گرفتار هستند، در این شرایط دشوار رسانه‌ها و مسئولان امر نیز با دادن اطلاعات ضد و نقیض بر شدت این تعارض و دوسویگی افزودند. بیشتر مردم واقع بین نیستند و به شواهد علمی و مطالعات تجربی اھمیت نمی‌دهند بلکه رسانه و اخبار منتشر در فضای مجازی را مرجع قرار می‌دهند. دیدیم که برخی رسانه‌ها برای کنترل اضطراب مردم شرایط را عادی و امن و برخی دیگر برای پرھیز از انتشار کرونا شرایط را بسیار نا امن جلوه دادند و  عده‌ای که در انکار به سر می‌برند با انکار بیماری یا تخفیف آن به یک سرماخوردگی جزئی باعث اوج بیماری و مرگ دیگران شدند.

به نظر شما چه نیرویی می‌تواند از این قانون گریزی جلوگیری کند؛ آیا اصلا شهروندان معمولی نیز لازم است که به رفتار غیرمسئولانه قانون‌گریزان واکنشی نشان بدهند؟ و اگر شهروندان واکنش نشان دهند، موجب اختلاف و خشونت در جامعه نمی‌شود؟

به نظر من راه پیگیری از رفتارهای پر خطر و مخرب در هر زمان و هر کجا آگاهی بخشی و آموزش مهارت‌های لازم به مردم است. رفتارهای اجتماعی تابعی از ساختار حکومت هستند و تا حد زیادی قابلیت طراحی دارند، نمی‌توان بدون آگاهی بخشی از عوامل بازدارنده (تنبیه) استفاده کرد. مداخله مردم در این شرایط برای کنترل یکدیگر زمینه خشونت بیشتر را فراھم می‌کند، به نظر من شایسته نیست که مردم در برابر ھم بایستند زیرا این چراغ سبزی است برای هرگونه مواجهه فرا قانونی و خودسر که به تنش‌های بیشتر دامن می‌زند.

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *