جستاری بر آسیب‌شناسی فرهنگ و هنر معاصر ایران

خودسانسوری، زمینه‌ساز فرهنگ ریا و نفاق

وحدانه آخوندشریف

بخش دوم:

هفته گذشته به‌قصد پرداختن به مقوله فراموش‌شده آفت‌های وارده بر فرهنگ و هنر کشور به گفتگویی دامنه‌دار با مجتبی انوریان یزدی نویسنده، فعال در حوزه نویسندگی، نقد، تحقیق و تدریس در رسته‌های مختلف ادبیات داستانی،نمایشنامه،فیلم‌نامه پرداختیم در هفته پیش به معرفی کامل ایشان و فعالیت‌های وی پرداخته‌شده که در سایت روزنامه قابل‌مشاهده است. در ابتدا مروری بر گفتار بخش نخست گفتگو خواهیم داشت و پس‌ازآن به بخش دوم این گفتگوی چالشی خواهیم پرداخت.

مروری بر گفتار بخش نخست گفتگو :

فرهنگ ضرورتی انکارناپذیر در راستای گسترش و تکامل زندگی یک جامعه روبه‌جلو.

تقدم فرهنگ بر تمدن.

تمدن‌ها از رهگذر دستیابی بشر در وهله اول به فرهنگ و از خلال فرهنگ که حاصل دیدگاه و تفکر بشری است، دستاوردهای مادی حاصل می‌گردد.این مهم روشن می‌کند که “فرهنگ” پایه و ریشه اصلی آفرینش هر تمدنی است.

چگونه سیاست‌گذارانی که بر تقدم فرهنگ بر تمدن باورمند نیستند می‌توانند مدعی اجرای برنامه‌هایی در جهت گسترش و تکامل تمدن یک جامعه باشند؟

موانع کلی بر مسیر رشد “فرهنگ و هنر” معاصر را می‌توان در دو بخش بررسی کرد. “موانع عینی مدیریتی” و “موانع ذهنی و شخصیتی”.

موانع عینی مدیریتی : غلبه فضای سیاسی بر فرهنگ و هنر یعنی غلبه روحیه محافظه‌کاری. یعنی نگاه به خوش‌آمد و بدآمد مدیریت ، به‌بیان‌دیگر ترویج دوباره فرهنگ مدح یا ذم مطلق و دور شدن از ترازوی نقد منصفانه.

موانع ذهنی و شخصیتی: فاتح شدن پول به‌مثابه معیار قدرت، سرمایه‌های تمدن ساز ما را به یاس و انزوا کشانده و مجال نفس کشیدن کاری را بر آن‌ها تنگ کرده است.

نبود سیاست‌های حمایتی به حد کافی برای همه اهالی فرهنگ و هنر قوز بالا قوز دیگری است.

کم‌کاری و تن ندادن به پژوهش و مطالعه در جهت نیل به تخصص‌های لازم، به روحیه تنبل مآبی و تفکر ره صدساله را یک‌شبه طی کردن انجامیده است.

چشمی که جز منافع مدنظر خود و گروه خویش را نبیند و آن را حق مطلق بپندارد، اعتراض و نقد منصفانه در جهت اصلاح را برنمی‌تابد.نتیجه عقیم و بی‌حاصل ماندن سیاست‌گذاری‌های کلان است.

غلبه دادن سایه سیاست بر انور معنوی بشر چون فرهنگ و هنر یعنی تزریق خونی ناهمگون بر رگ و عروق قلبی که این پیوند نامبارک را پس می‌زند.

بخش دوم این پرونده ناتمام:

بخش دوم گفتگوی ما با مجتبی انوریان  معطوف است به مباحث سانسور، محافظه‌کاری در نقد فرهنگی، اهمیت زنده نگه‌داشتن نقد فرهنگی، سانسور ناعادلانه مضر، ویروس‌های ضد فرهنگی، خیانت فرهنگی هویتی و احوالات کنونی فرهنگ و هنر معاصر که در ادامه به آن می‌پردازیم.

نمودِ سانسور در فرهنگ به چه صورت است؟

“سانسور” و به‌ویژه “خودسانسوری” زمینه‌ساز فرهنگ ریا و نفاق است که با “محافظه‌کاری” به معنای “سودجویی” و “فراموشی نقد” همراه هست.

شروع نقد با “خود نقدی” است. نقد خود یعنی خودسازی ، دوری از تجسس و عیب بینی صرف ، یعنی کلام امام علی (ع)؛ آنچه تو بر خود می‌پسندی بر دیگران نیز هم بپسند. در جهان‌بینی اسلامی ایرانی از ارزش والای انسانی و آبروی فرد و رعایت حق و حرمت او کم‌سخن گفته نشده است.

واردکردن محافظه‌کاری در نقد فرهنگی چه آسیب‌هایی را در پی دارد؟

تصور کنید آدمی را که ادعای طبابت دارد، اما تنها  شافی بودن خدا را مکفی بداند و در پی دارو و شناخت داروها و بیماری‌ها برنیاید.

ضربه‌هایی که منتقد یا ناشر نقد خودسانسور به خود و جمع می‌زند، مصداق حکایت دوستی خاله خرسه است؛ مگس را می‌بیند و چاره دور کردن او را از دوست خود در کوبیدن سنگ‌بر مگسی می‌بیند که بر سر و مخ دوستش نشسته است.

در سیاست‌گذاری‌های کلان نیز حواسمان باشد قبل از برداشتن سنگ و کوبیدن آن بر فرق فرد و جامعه، تخصص دور کردن مگس را فراگیریم. آزار مگس گذرا است اما آسیب کوبش سنگ، جبران‌ناپذیر.

 تکلیف ما و مدیران با نقد تا چه اندازه روشن است؟

بدیهی است چنانچه روشن بود نیازی به تبیین آن نبود. اما نقد نیز چون سانسور، مدافعین و مخالفین خود را دارد. ببینید چه کسانی دوست ندارند یقه‌شان گرفته شود. آنانی که فریاد هنر اعتراض گرا برای دوری از پذیرش ذلت را با توجیه‌هایی پاسخ می‌گویند تا با ایجاد زمینه برای رشد ادب و هنر خنثی و الکی‌خوش ، امثال بابک زنجانی‌ها و خاوری‌های هنرنمای فرهنگی‌شان خود و آن‌ها را به آب‌ونانی برسانند.

ایمان داشته باشید چنانچه چنین هنر و ادبی به‌طور غالب به حیات خود در دو سه دهه پیش ادامه می‌داد، تروریست‌ها و دورویان فرهنگی هنری کمتر مجال عرض‌اندام می‌یافتند.

درجایی گفته بودید ما نیاز به‌نقد تأثیرگذار فرهنگی هنری و زنده نگه‌داشتن این نوع نقد داریم.اهمیت زنده نگه‌داشتن نقد فرهنگی در چیست؟

همچنان که نقد ادبی هنری داریم ، “نقد هنر شخصی” و “نقد مدیریت فرهنگی و هنری” را باید در رسانه‌ها زنده کرد، تا چهره حقیقی هرکدام از ما_افراد جامعه فرهنگی هنری_آشکار شود.

یکرویی یا نفاق نهفته در ما در آثارمان پنهان نمی‌ماند. دورویی و خیانت ما به فرهنگ رسوا خواهد شد. درنهایت این رسوایی به معنای رسوایی جهل و آگاهی جامعه است که نباید آن را به حال خود رها کرد. وظیفه رسانه و محققین فرهنگی در شناخت حقیقت و ماهیت پنهان در هر اثر_اعم از آثار خادم فرهنگ یا آثار شبه‌فرهنگی یا حتی آثار خائن به فرهنگ و هنر است که در ادامه باید به رفع این بیماری پرداخت.

نقد سالم فرهنگی را می‌بایست جایگزین سانسور ناعادلانه مضر ساخت.

ویروس‌های ضد فرهنگی در سایه چه سیاست‌هایی رشد می‌کند؟

در هر عصری خیانت فرهنگی هویتی با “تغییر ذائقه مخاطب” شروع می‌شود.

جامعه فرهنگ و هنر نیاز به “بهداشت فرهنگی” دارد.به این معنا همچنان که جامعه از اشاعه “ویروس ایدز” وحشت دارد ، جامعه و مدیران کلان فرهنگی صدچندان آن باید از شیوع “ویروس‌های ضد فرهنگی” بهراسند که ریشه بیشتر آن‌ها در سیاست‌گذاری‌های غلطی است که یا با اتکا به سیاست‌های شخصی مدیریت‌های خودمحور صادر می‌شود و یا با مشورت از مشاوران باندی و خانوادگی و نه بهره بردن از آن‌هایی که باپوست و خون خود مفهوم حیات فرهنگی، نیازها و آسیب‌های آن را شناخته‌اند، این سیاست‌گذاری‌ها ره به ترکستان می‌برد.

این دسته از دغدغه مندان فرهنگی مهجورترین متخصصان هستند که به جهت باور به اصول فقط مراعات حیات سالم جامعه و منافع آن را می‌کنند نه ادامه حیات یک مدیر را.

رسانه‌های حاضر تا چه اندازه ایفاگر نقش بهداشت فرهنگی خود و جامعه بوده‌اند؟

در این مورد دست رسانه و روزنامه‌نگار هنوز بسته است، چراکه هر کس با فراموش کردن نیازهای جامعه و مخاطب و ارجح دانستن جوابگویی به بالاسری تا وجدان فردی و جمعی_چون می‌خواهد در حریم امن قرار گیرد_ اعمال هر نوع محدودیتی را بر خود و مجموعه خویش توجیه‌پذیر می‌داند.

این‌گونه دیگری از “خودسانسوری مدیریتی” است که عواقب آن الی‌ماشاءالله ا… است.

حقیقت راه خود را باز می‌کند.بنابراین رویکرد “هنر” و “نقد فرهنگی هنری” بایست همانند “هنر” رویکردی اعتراض گونه باشد؛ در غیر این صورت جامعه و افراد آن به خواب خرگوشی خواهند رفت. “”نقد سالم فرهنگی” بیدارکننده و هشداردهنده به ما نسبت به این خفتگی است.

فلسفه وجودی رسانه‌ها در بازتاب نقاط ضعف و قوت یک جامعه و جلوه بخشی آگاهی‌های فراموش‌شده نهاد بشری از دریچه یک منتقد تأثیرگذار فرهنگی است.

تأکید شما بر ارزش نقد در چیست؟

به حتم با این جمله در ترجمه آیات قرآن بسیار روبرو شده‌ایم که بیان می‌دارد:

چرا می‌گویید چیزهایی که خود عمل نمی‌کنید؟

حکایت پشت پرده برخی هنرپیشه گرها، مدیر مآب‌ها و حتی خود ما همین حال است.

این امر بیانگر همان “ارزش نقد” است.تا زمانی که هنر با پرسش و اعتراضی همراه نباشد، تلنگری بر وجدان به خواب‌رفته ما نخواهد زد.

جامعه عاری از “فرهنگ نقدپذیر” به سمت رفع عیوب خود نخواهد رفت. مدیریتی که خود را اعلم مطلق می‌داند با نشاندن کسانی که منافع او را لبیک می‌گویند، منجر به پیدایش “هنرمند نمای داعش مسلک” خواهد شد.

دیدگاه تک‌بعدی یا تحجر به‌ویژه در “سینمای مستند” و “ادبیات مستند گرا” امکان رشد بیشتری دارد؛ چراکه دیدگاه خیلی از مستندسازان و مستند نویسان ما با قضاوت از دریچه سوزن همراه هست که خود و مخاطب را یا از این‌سوی بام یا از آن‌سوی بام به ورطه سقوط می‌کشاند.

احوالات کنونی فرهنگ و هنر معاصر در چه شرایطی است؟

همان‌گونه که در مقاله‌ای منتشرشده در قبل گفته‌ام پلاسکوی فرهنگ و هویت ما دچار ریزش شده است. عوامل ریزش را هنوز نشناخته‌ایم. به نگاهبانان و آتش‌نشانانش هنوز نه اعتماد کرده، نه در صورت اعتماد به فکر ایجاد پیش‌زمینه نیازهای کاری و زیستی آن‌ها هستیم. این پیکره نیازمند احیای دوباره یا همان ریکاوری فرهنگی دارد.

سیاست‌گذاری “سلامت فرهنگی هنری” را فارغ از دورهای مدیریتی بایست تدوین، عملی و لازم‌الاجرای قانونی کرد. ولی بی‌تعارف بگویم آن‌قدر که اسیر بزک‌دوزک این پیکره_فرهنگ_گشته‌ایم که دیگر پیکری نمی‌بینم که از رنگ و رویش پی به احوالش ببریم. همین‌گونه پیش برویم.

بخش سوم این گفت‌وگو در خصوص آسیب‌های ناشی از نادیده گرفتن خرده‌فرهنگ و جوامع خرد در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی هنری خواهد بود. با ما همراه باشید …این بحث ادامه دارد…

لازم به ذکر است که می‌توانید نظرات خود را در خصوص این مبحث با شماره تلفن 09152560091 روابط عمومی روزنامه صبح امروز در میان بگذارید.

با ما همراه باشید، این بحث ادامه دارد…

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *