انتظار
احمد حیدری
انتظار واژه غریبیست. همه منتظرند. بعضیها منتظر کارند و بعضی منتظر یار. بعضیها منتظر جواب و بعضیها در پی ثواب. خلاصه هرکس را که میشناسی منتظر است و هر سو که مینگری، رنگی از انتظار میبینی. راستش از اول محرم هرجا را که نگاه میکنم و هرکس را که میبینم انتظارش ربطی به اربعین و سفر کربلا دارد. عدهای کل سال را منتظر بودند تا اربعین شود و بتوانند بروند به دیدار یار. عدهای منتظر رسیدن گذرنامهاند تا راهی شوند. عدهای گذرنامه دارند و منتظرند خرج سفر جور شود. یکی منتظر اجازه خروج است و یکی منتظر اولین لحظه دیدار گنبد. این انتظار انگار تمام شدنی هم نیست. حتی آنان که رفتهاند هم منتظر چیزی هستند. یکی میگفت هر ستون را که رد میکنم، برای یکی از اموات نیت میکنم تا ستون بعد چند قدم برمیدارم. میگفت اموات منتظرند. توقع دارند. یکی میگفت هر چند قدم را به نیابت یک شهید طی میکنم، آخر میدانم خیلی منتظر دیدن کربلا بودند و قسمتشان نشد. یکی میگوید جای شهدا خالی. اربعین یکی از بزرگترین و صریحترین اتفاقات جهان تشیع است. کاش شهدا بودند و میدیدند که حبالحسین چطور مردم را از همه جای دنیا میکشاند به نقطهای که اینهمه زیبایی را درک کنند. درست مثل روز ظهور که تمام مومنین به سوی خانه کعبه روانه خواهندشد و به دریای یاران حضرت خواهند پیوست. اجتماع اربعین را از هر نظر که نگاه کنی شباهت دارد به اجتماع مهدوی. این یکدلی که همه برای یک هدف و به منظور زیارت صاحب مزار ششگوشه جمع شدهاند. این یکرنگی که هرکس با هر مقام و مذهب و دارایی باشد، باید پیاده مشرف شود.
راستش تا چند سال پیش معنی این روایت را نمیفهمیدم که در جامعه مهدوی اغنیا در خیابان فریاد میزنند که میخواهند به مستمندی کمک کنند و پیدا نمیکنند. اما وقتی در مسیر پیادهروی اربعین میبینیم که موکبداران سفره پهن کردهاند و به زوار التماس میکنند که مهمانشان شوند، تازه میفهمم که عشق حسین چه میتواند بکند. وقتی میبینم در این هجم شلوغی و ازدحام کسی نگران تعرض به ناموس و امنیتش نیست، میفهمم جامعه آرمانی شیعه چقدر میتواند زیبا باشد. وقتی میبینم هرکس با هرچه داشته آمده در میدان و کمک میکند و هر زائر با هر شرایطی که داشته آمده تا خود را در این حرکت سهیم کند، میبینم که عشق پیر و جوان، فقیر و غنی، سالم و بیمار نمیشناسد. ارباب که بخواهد بخرد همه را در هم میخرد. یک روز در فضای مجازی دیدم یک نفر میگوید به روزهای فلافلخوری و دنبال نذری دویدن نزدیک میشویم و میگفت چرا انقدر گرسنه هستید که به عشق نذری اینهمه راه میروید؟ میخواهم بگویم آری ما گرسنهایم. گرسنه غذایی که طعم عشق میدهد. تشنه آبی هستیم که بوی حبالحسین را دارد و تمام ذرات آن، در جانت یک صدا فریاد میزنند «بنوش به یاد حسین». دلم پر میکشد برای دویدن در مسیری که مرا به وصال یار میرساند. دلم میخواهد گم شوم در این جمعیت، تا ارباب مرا هم در کنار این خوبان بخرد . آری برادر، ما کل سال را منتظریم تا این چند روز از گرسنگی در بیاییم و سیراب شویم. منتظریم طعم جامعه آرمانی شیعه را بچشیم. منتظریم ملت مهدوی بودن را سر بکشیم و لمس کنیم. میخواهیم بگوییم هر سال، چند روز جامعه شیعه را، به اذن سیدالشهدا مهدوی خواهیم کرد تا بگوییم میشود و میتوانیم. به این لحظه که میرسم جای خالی شهدا را دوچندان حس میکنم. هم در شکوه جامعه اربعین و هم در لذت جامعه مهدوی. اما میگویم شهدا امام زمان را خواهنددید و کنارش خواهند بود. آنها شاید این مسیر پیادهروی را طی نکردهباشند، اما به مقصد رسیدند. آنها پرواز کردند و در کنار سید و سالارشان انتظار میکشند. منتظرند تا ما هم به آن نقطه برسیم. منتظرند تا همه لیاقت خود را نشان دهیم. باز هم رسیدیم به حرف اول: همه منتظریم. یکی منتظر اربعین. یکی منتظر کار و یکی منتظر یار. حتی یار هم منتظر است تا ما خود را به او برسانیم. برسانیم تا دعایمان را بهشت کند. برسانیم تا طلوع کند آن خورشید پشت ابر. دم زائری گرم که روی کولهاش نوشته بود تک تک قدمهایم را نذر ظهور تو میکنم مهدی فاطمه.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.