عریضه یک جریده‌نویس سینه چاک به مسئول محترم

صادق شیخی

عرضم به حضور منفجرالنور جنابتان، این حقیر از قبیله بنی قلم و ایل جریده‌نگاران می‌باشم. به شکر حضرت دادار از صدقه سری دولت فخیمه، غرق در ناز و نعمتیم و حقوق و مزایا و بیمه به راه است؛ گواه آن‌هم کاغذ پاره‌این نامرئی به نام فیش حقوقی است که برج به برج کف دستمان می‌گذارند.

این‌ها را محضر ملوکانه و مردمی شما رساندم که یک‌وقت خدایی نکرده خاطر شریفتان مکدر ما نباشد و فکر نکنید در مضیقه‌ایم و الفاظ طناز و کلام گهربار شما به  سمع ونظر مشتاقان و سینه چاکانتان نمی‌رسد.

تصدقتان گردم، همینکه کارت هدیه‌ای از دست مبارکتان دریافت گردد حالی به حالی می‌شویم و هرچه شما امر کنید از نوک قلم به روی کاغذمان می‌ریزد و رپورتاژ می‌شود در رسانه محل خدمت که البته رسانه ما و شما ندارد.

قربانتان شوم، دلگیر انتقاد جماعتی خودفروفته و نمک‌نشناس نباشید که عسل هم در کامشان بریزید بازهم معترضند و داعیه نقد دارند. نقدی که به نسیه هم کسی نمی‌خرد مگر مردم که گمراه اطلاعات غلط آن‌ها می‌شوند. اصلا به این خبرنگارنماها چه که اختلاس می‌شود و یک مسئول مظلوم، اندک درآوردی(درآمدی که از جیب مردم حاصل می‌شود) سر سفره ایل و تبارش می‌گذارد. یا اینکه فلان مدیر، بعلت خستگی مفرط بر اثر کار انقلابی، به چندجای مبارکش فشار آمده و وسط یک بحران، رفته است سفر.

انتصابات در ارگان بووووق و فلان و فلان هم که کاملا خصوصی و خانوادگی است و به کسی ربطی ندارد. نمی‌دانم چگونه است که به هیچ صراطی هم مستقیم نمی‌شوند و کوتاه نمی‌آیند. بدبختانه اتیکت قیمت هم ندارند که بفهمیم چقدر باید در جیبشان بگذاریم تا دهانشان بسته شود.

حضرتتان خوب می‌کند که امر می‌کنید ماموران خدومتان پاسخ دندانشکن و دهان پرکن نثارشان کنند تا حساب کار دستشان بیاید. آسوده بخوابید که ما آنقدر خبر گل و بلبل به نفع جناح دلخواهتان منتشر می‌کنیم که همه بدانند با اشاره هر انگشتتان هزار گره گشوده شد و نوش جانتان باشد اندک حقوق نجومی‌تان.

حقیر، این مرقومه را تقدیم می‌دارم و به رسم همیشگی جسارت کرده و شماره کارت جدید( کارت قبلی مفقود گردیده) خود را نیز در ذیل آن قید می‌نمایم.

مسئول محترم: جهت استحضار و اعلام خاکساری