پنبهزنی که پنبهاش زده شد!
با آمدن فصلها و رنگها، کمتر کسی صدای کمان حاجی ندافها یا پنبه زنها را میشنود. شهرها آنقدر بزرگ و شلوغ شده که دیگر نمیتوانی آواز کمانها را دنبال کنی و به عمو پنبه زن برسی. شاید در شهرستانها یا روستاها هنوز اثری از این شغل باقی مانده باشد، اما در شهرهای بزرگ دیگر بندرت هم یافت نمیشوند! ندافان دیروز و پنبهزنهای امروز هم از جمله صنوفی هستند که در سالهای اخیر خیلی تغییر شکل دادهاند.
کمان حلاجی را با یک برچسب «فروشی نیست» برای تزئین به دیوار آویخته شده است و پنبهها به وسیله دستگاه زده میشوند. وقتی صدای پنبهزن که همیشه دوچرخههای همراهش و وسیله پنبهزنی خویش را بر ترک دوچرخه در محله میپیچید، کودکان بیشتر خوشحال از اینکه پنبه زن با وسیلهاش یک ریتم خاص خود را ایجاد میکند، همپای آن صدا خود میخواندند و حرکاتی موزون در میآوردند. پنبهزن پارچهای سفید بر کناره کوچه و یا حیاط میگسترانید و نخهای لحاف و تشک را از هم میدرانید و پنبههای در زیر کمان نداف به بالا و پایین میپریدند و مانند پر دوباره بر زمین مینشستند و آماده بودند که برای سالیانی دوباره به هیبت یک تشک و یا لحاف و یا بالشی استوانهای شکل و نرمین برای زوجی تازه در بیایند. چه مادربزرگهایی که طلاها و پولهای خود را از سوراخ کوچک بالش در آن پنهان نمیکردند و بعد از درگذشتشان اطرافیان از وجود آنها پی میبردند به داراییهای مادربزرگ!
یکی از مراسم جالب که در بعض اعیاد و جشنها ضمن سایر برنامهها اجرا میشد، این بود که دلقکی لباس مضحک میپوشید که داخل و لابلای آن لباس پر از پنبه بود و قسمتهای بدن او هم پوشیده از گلولههای پنبهای بوده است که دلقک را به صورت پهلوان پرباد و بروتی نشان میداده است. این پهلوان نامدار! با این ریخت مضحک با یک نفر حلاج که کمانی در دست داشت در مقابل تماشاچیان به رقص و پایکوبی میپرداخت و حلاج در حال رقص و شلنگ اندازی کم کم پهلوان پنبه را با زدن کمان برهنه میکرد و این عمل را تا زمانی ادامه میداد که تمام پنبههای تن او بر باد میرفت و چهره واقعی و اندام نحیف و مردنی و استخوانیش نمودار میگردید.
این پهلوان که اکنون دیگر «پنبهاش را زده بودند» و چیز دیگری نداشت تا ابراز وجود کند، به ناچار در برابر شلیک خنده تماشاگران از صحنه خارج میشد و نوبت را به پهلوانان واقعی میداد. در واقع چون پهلوان پنبه از آیین پهلوانی چیزی نمیدانست و از علایم پهلوانی هم جز پنبههای گلوله شده که او را به صورت یک پهلوان با سینههای برجسته و بازوان ستبر نشان می داد نشانی دیگر نداشت، چون پنبهاش را زدند دیگر چیزی از او باقی نمیماند تا اظهار وجود کند.
پنبه کسی را زدن عبارتی است که این روزها کاربرد زیادی پیدا کرده است. معمولا سوسه آمدن برای کسی یا بدگویی کردن به قصد از بین بردن منافعی یا به دست آوردن منافعی را با این عبارت بیان میکنند. همچنین این اصطلاح را برای کسی به کار میبرند که آشکار شود چیزی در چنته ندارد و ادعاهایش توخالی بوده است. و این زمانها در همه فرهنگها و بد اخلاقیها این مثل پنبه کسی را زدن برای همه به وضوح دیده میشود. بیاییم اول پنبه خودمان را بزنیم. همه ما به کمان ندافی خودمان احتیاج داریم و بایستی با هر ضربه ندافی صدای درونمان فریاد و خویشتن را پالایش دهیم.
یادداشتی از سعید بابایی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.