غزلی برای شهید محسن حججی

برگشته‌ای با اینکه قلبت هست مادرجان سرت کو؟

سربند سرخ یا حسین بسته بر سر همسرت….کو؟

 

گفتند اهل شعر بودی اهل باران اهل دریا

تصمیم دارم شعرهایت را بخوانم…دفترت کو؟

 

در دیده‌ات تنها صلابت بود و لبخندی به لب‌ها

مادر ولی بر گونه‌هایت بوسه‌های دخترت کو؟

 

اغلب برایم کرده بودی سرسری تا بچه بودی

برگشته‌ای مادر بگو…چون نیست… سهم مادرت کو؟

 

با دست‌های بسته می‌بردند سمت قتله گاهت

ققنوس من برگشته‌ای مادر بگو بال و پرت کو..؟؟

 

پیچیده قبل از سر به دندان تو رد سنگ بوده

دیگر نمی‌پرسند از من آیه‌های رهبرت کو؟

 

چشمان شهلای تو را فرزند دلبندت گرفته

در خانه می‌گردم…بگو لبخند سبط اکبرت کو؟

 

گفتی ببوسم وقت برگشتن لبت را …گریه ممنوع

مادر کجا جا مانده آخر…بوسه‌های آخرت کو؟

 

 

  • مجتبی اصغری فرزقی (کیان)
image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *