عکاسی در شرایط بحرانی
سید محمد رضا هاشمی هستم، متولد 28 اسفند ماه 1366 در شهر مشهد، پدر و مادر من اصالتا افغانستانی هستند و سالهاست که در ایران زندگی میکنند. با پایان دوره دبیرستان به دلیل اینکه قوانین تغییر کرد، نتوانستم همراه با دیگر همکلاسیهایم به پیش دانشگاهی بروم، یک سال از درس و مدرسه عقب افتادم و خلاصه اینکه سال 1386 در رشته حسابداری دانشگاه پیام نور چناران قبول شدم. فروردین ماه سال 1388 از طرف هلال احمر دانشگاه در ورودی مشهد از سمت جاده نیشابور به عنوان راهنمای زائر مشغول خدمت به زائران رضوی بودم که آقای امین خسروشاهی عکاس خوب خبرگزاری ایسنا آمد و داشت از مسافران نوروزی عکاسی میکرد، از او راهنمایی خواستم که چگونه میتوانم خبرنگار شوم و امین شماره دفتر ایسنای خراسان را به من داد.
قبل از اینکه وارد دنیای عکاسی شوم؛ خبرنگار ایسنای خراسان شدم و امین خسروشاهی از اولین افرادی بود که من را برای عکاسی کردن تشویق کرد، بهار سال 1389 به دوره عکاسی استاد گیلانیفر در جهاد دانشگاهی مشهد رفتم، کلاس استاد من را عاشق عکس، دوربین و دنیای عکاسی کرد.
بعد از پایان کلاس عکاسی استاد گیلانی فر، من دیگر نتوانستم از دنیای عکاسی جدا شوم، دو سال اول دوربین نداشتم، اما عکس نگاه میکردم و کتاب میخواندم. در طول این سالها که با عکاسی آشنا شدهام هر روز که میگذرد تازه میفهمم هنوز هیچ چیز بلد نیستم، البته که تاکنون در چند نمایشگاه گروهی شرکت کردم و چند باری هم عکسهایم جایزه گرفتهاند، اما عکاسی دنیای منحصر به فردی دارد که به نظر من با گرفتن چند جایزه و برگزاری نمایشگاه نمیتوان ادعا کرد که من حالا یک عکاس هستم.
اگر بخواهم بهترین خاطره این چندسالی که عکاسی میکنم را برایتان تعریف کنم، باید شما را به کابل ببرم، روز انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 دبیرستان دخترانه زرغونه در قلب پایتخت افغانستان.
اوایل اسفند 1392 به کابل سفر کردم تا در کشور خودم رشد کنم و آیندهام را در آنجا پیریزی کنم، نیمه دوم اسفند همان سال افغانستان یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصرش را پیش رو داشت، انتخابات ریاست جمهوری. طالبان شب قبل از انتخابات اعلام کردند که ما فردا صفهای رایگیری را هدف قرار خواهیم داد، من شب قبل از انتخابات باطریهای دوربین را شارژ کردم، چند گزارش تصویری مربوط به انتخابات ریاست جمهوری در کشورهای مختلف را نگاه کردم و صبح روز انتخابات ساعت 7 از خانه زدم بیرون. چند نفری گفتند که نرو خطرناک است و ازین حرفها. اما من خیلی هیجان زده بودم و دوست داشتم در آن روز باشکوه به عنوان یک خبرنگار رسالت خود را انجام دهم. تا ساعت دو عکاسی کردم، آمدم خانه و طبق هماهنگی که از قبل با دوستانم در سرویس عکس خبرگزاری ایسنا در تهران کرده بودم، یک گزارش تصویری برای آنها فرستادم، بلافاصله به غرب کابل رفتم تا از حال و هوای مردم در روز انتخابات عکاسی کنم. شب انتخابات من یکی از بهترین روزهای عمرم را تجربه کرده بودم، دو گزارش تصویری از انتخابات در ایسنا منتشر شد و انگیزه من برای عکاسی بیشتر. در کابل به دلیل شرایط خاص امنیتی من با موبایل عکاسی میکردم، و این روزها که در مشهد هستم و در یکی از رسانهها کار میکنم، باز هم با موبایل عکاسی میکنم. عکاسی برای من یک کار جدی است و امیدوارم راه درست را پیدا کنم تا بتوانم عکسهای خوبی بگیرم و وظیفهام را درست انجام دهم.
سپاس از زحمات شما