به خانه برنمیگردیم!
حالا به خودش آمده بود و میدانست که این حرکت او یعنی از خانه فرار کرده است در حالی که نمیدانست چه مقصدی دارد، در خیابان میدوید و از ترس دائم پشت سرش را نگاه میکند، نکند کسی دنبالش کرده باشد، آنقدر دوید تا کم کم خسته شد، پاهایش دیگر توان راه رفتن نداشتند، وارد کوچه ای خلوت شد، نفس نفس میزد از کنار دیوار خیابان را نگاه می گرد، خیالش راحت شده بود که کسی تعقیبش نمیکند.
هوا رو به تاریکی و سوز در حال وزیدن بود، دخترک 16 ساله نمیدانست کجا باید برود و چکار باید بکند، در کنار تمامی این مشکلاتش، گرسنگی امانش را بریده بود، نه پولی داشت که نانی بخرد و نه جراتی که بتواند دزدی کند و شکمش را سیر کند. مجبور شد کنار خیابان و سطلهای زباله دنبال غذا بگردد، آنقدر نگاهش به زمین بود که نفهمید به نزدیکی قبرستانی در یکی از شهرستانهای غرب کشور رسیده است. معلوم نبود در ذهنش چه می گذشت ولی تصمیم گرفت شب را در قبرستان بگذراند.
زمین سرد بود و دخترک هم نه پتویی داشت و نه زیراندازی که بتواند شب را به راحتی سر بر بالین بگذارد، سرانجام کارتن مقوایی پیدا کرد، دور خودش پیچید و پس از چند دقیقه از شدت خستگی به خواب رفت. قبل از طلوع آفتاب از ترس بیدار شد، دور و اطرافش را نگاه میکرد و هر لحظه منتظر ارواحی بود که بیاید و او را قبض روح کنند، ولی فقط صدای بادی در قبرستان حکم فرمایی می کرد که لابه لای درختان می پیچید و قبرهایی که خاک رویشان را گرفته بود. در همین فکرها بود که با شنیدن صدای اذان متوجه تاریک شدن هوا شد، جایی را برای خوابیدن نداشت، مجبور شد دوباره به همان قبرستان برگردد.
در همین فکرها بود که دوباره به همان قبرستان رسید و در حال درست کردن جای خوابش بود که با صدای پسری بازگشت، اول فکر کرد مزاحم است، مثل همان چند نفری که در طول روز برایش مشکلاتی را به وجود آورده بودند، آمد فرار کند ولی وقتی نگاهش به صورت پسر افتاد دید که سنش زیاد نیست و تقریبا هم سن و سال هستند.
پسر جوان اسمش را پرسید و اینکه از کجا آمده و آنجا چه می کند، دختر فراری هم همه چیز را برایش تعریف کرد، از اینکه زندگی خوبی داشتند که مادرش متوجه شد پدرش با زن دیگری ازدواج کرده است، به خاطر همین درخواست طلاق داد و دایی و پدربزرگش هم دائم پدرش را تهدید می کردند که اگر پدرم، مادرم را طلاق ندهد، او را خواهند کشت و به خاطر همین پدرم راضی به طلاق مادرم شد و سپس نامادریام به خانه آمد و از همان روز اول ضرب و شتم هایش شروع شد …
فرار جوانان و نوجوان از خانه واقعیت تلخی است که آثار و پیامدهای آن برکسی پوشیده نیست. این پدیده علتهای مختلف و راهکارهای متفاوتی برای درمان دارد. در این زمینه گفتوگویی داشتیم با دکتر رضا اطمینان دکترای جامعه شناسی مسائل اجتماعی ایران و مددکار اجتماعی و مدرس دانشگاه.
وی درباره علل فرار نوجوان از خانه گفت: فرار یک پدیده اجتماعی چندبُعدی است و علل مختلفی دارد. در حوزه خانواده یکی از مباحثی که برآن تاکید میشود و نقش مهمی در فرار افراد از خانه دارد، بحث نابسامانی خانواده است. خانواده که ساختار اساسی خودش را به علل مختلف مثل بدکارکردی و فقدان نقشهای سازنده والدین، از دست داده است، اتفاقاتی مانند اعتیاد، مصرف مشروبات الکلی و فرار فرزندان در آن رخ میدهد.
یکی از نقشهای اساسی والدین کارکردهای عاطفی است که آن نیازهای عاطفی و روانی که والدین باید فراهم کنند اگر در خانواده وجود نداشته باشد، میتواند زمینه فرار را فراهم کند؛ هر چند که این آسیب میتواند به شکلهای دیگری بهجز فرار هم بروز کند. البته باید گفت نقش والدین در تأمین نیازهای عاطفی و درست و به موقع پاسخ دادن به این نیازها میتواند به پیشگیری از این موضوع بیانجامد.
اعتیاد والدین زمینهساز فرار از خانه
وی عنوان کرد: بعضی از خانوادهها به علت اعتیاد یا وابستگی به داروی یکی از اعضای خانواده دچار بهم ریختگی کارکردی و ساختاری هستند و این باعث میشود که فرزندان در درون خانواده نیازهای خود را جستجو نکند و به فضای اجتماعی و جامعه سوق پیدا کند و این میتواند یکی دیگر از علل مهم باشد. والدینی که دچار اعتیاد و سوءمصرف مواد هستند، به جهت این که مکانیزمهای لازم برای رفع نیازهای خانواده فراهم نمیشود زمینه فرار را ایجاد میکند.
فرار به خاطر ناامنی
ما دو موضوع داریم. برخی خانوادهها هستند که فرد خانه را ترک میکند، به جهت این که خانه ناامن است و به عنوان مثال ترس از سوءاستفاده و مزاحمتهای یکی از اعضای خانواده یا بستگان وجود داشته باشد و این را ما در زُمره فرار تلقی نمیکنیم؛ در همین راستا بخشی از مواردی که در جراید و رسانهها و در بین مردم به عنوان فرار مطرح میشود، میتواند فرار مثبت هم باشد و داریم کسانی را که توسط والدین خرید و فروش شده یا مورد سوءاستفادههای مختلف قرار گرفتهاند که این فرد ضمن ترک خانه به بستگان یا مراکزی مانند اورژانس اجتماعی مراجعه میکند که مثبت است که نشان میدهد باید از خانواده و ساختار آن حمایت و آن را اصلاح و تقویت کرد.
اختلالات روانی یکی دیگر از دلایل ترک خانه
این مددکار اجتماعی بیان کرد: یک بخش دیگر که باعث فرار میشود، به نوعی اختلالات روانی در یک یا بعضی از اعضای خانواده است. فردی که دچار اختلالات روانی است به طور یقین نیاز به مراقبت دارد و نمیتواند از دیگری مراقبت کند و نیاز به مداخله سازمانها، مراکز و حتی خانواده گسترده تر آنها دارد و بعضاً به علت عدم وجود خدمات لازم اعضای خانواده در پی این بیماری خسران میبینند و در اثر همین آثار، خانه را ترک میکنند. پسرها به دلیل ویژگیهای جنس مرد کمتر تحت تأثیر قرار میگیرند، اما فرار در دختران در این موارد ملموستر است.
وقتی ترازوی مادیات سنگینی میکند!
یکی دیگر از مواردی که میتواند بحث فرار را تسریع کند، فقدان مهارتهای لازم است. در مواردی والدین و اعضای خانواده از سلامت جسمی، اخلاقی و روانی برخوردارند و آسیب یا انحراف اجتماعی هم در آنها دیده نمیشود، اما از توانایی لازم برای تأمین نیازهای عاطفی، اقتصادی و سایر نیازهای خانواده و فرزندان به علت فقدان یا کاستی مهارت، برخوردار نیستند و این خود زمینه برای فرار آنها را فراهم میآورد.
مرا نادیده نگیرید
وی تصریح کرد: در خانوادههایی که مسئولیت به فرزندان نمیدهند نه به این معنی که وظایف خودشان را به گردن فرزندان بیاندازند، بلکه به این معنی که توجه کنند تا با نظارت آنها کارهای بسیاری را انجام دهند و به آنها بها بدهند که در زندگی خودش احساس کند وجود دارد و مشارکت فعال و مستمر داشته باشد، اگر این اتفاق نیفتد، زمانی که فرد در هر نقطه ای از جامعه قرار بگیرد که این نیاز چه درست و چه کاذب برطرف شود، پایبند میشود و از خانواده به آن جا پناه میبرد.
بنابر این خانوادههایی که مهارت برقراری ارتباط درست بین اعضا را ندارند و همچنین خانوادههایی که نه تنها این مهارت را ندارند، بلکه از خشونت روانی و جسمی به عنوان یک ابزار استفاده میکنند، نتیجه معکوس را شاهد بوده و فرار فرزندان از خانه یکی از پیامدهای آن است.
فرار همانطور که گفته شد چند علتی و چند بُعدی است و صرف این که مهارت پایین است، اگر امکاناتی در جامعه وجود داشته باشد، میتواند آن کمبود را برطرف کند.
فراری به نام ازدواج!
دکتر اطمینان افزود: ما در بخش پسران و تا حدودی دختران شاهد نوعی دیگر از فرار به نام فرار پنهان هستیم که به عنوان مثال فرد به دلیل عدم تأمین نیازهایش در خانواده چند شیفت کار میکند تا کمتر در آن فضا حاضر شود و یا پس از پایان یافتن تحصیلاتش در شهرستان، به محل زندگیاش برنمیگردد یا به بهانههایی پایان تحصیل را به عقب میاندازد و یا حتی در بحث ازدواج بدون بررسی شرایط و الزامات خاص، با عجله تصمیم گرفته و ازدواج کند تا عملاً صورت مسئله را پاک کند.
معمولاً درگیریهای اقتصادی و چند شیفته کار کردن اعضای خانواده که باعث میشود خانواده به عبارتی صنعتی شده و از مباحث عاطفی فاصله بگیرد و درگیر مسائل حاشیه ای شود و الگوهای غربی و چشم و هم چشمی را در زندگی به کار بگیرند، با غفلتی که در فضای خانواده ایجاد میکند، باز هم زمینه سازی برای فرار را به دنبال دارد.
برچسب زدن ممنوع
وی خاطرنشان کرد: یک دیدگاه دیگر هم هست که بخشی از اینها توسط خانواده برچسبهای منفی میخورند. نحقیقات نشان میدهد که خانوادههای دارای آگاهی و مهارتهای بیشتر، ضمن این که زمینه برای فرار در آنها پایین است، هنگامی که موردی هم اتفاق بیفتد سعی میکنند که عنوان منفی را به آن عضو نسبت ندهند. به عنوان مثال اگر واژه نادان برای یکی از افراد با تکرار استفاده شود، باعث میشود، آن شخص به دنبال دور شدن از فضایی سوق داده شود که این برچسب را به او میزنند.
بحث الگوسازیهای انجام شده در برخی برنامههای تلویزیونی و سینمایی که معمولاً جنبه بازاری و فروش دارند، از جمله مراودههای آزادانه و تناقض این الگوها با واقعیتهای موجود در خانوادهها هم میتواند زمینه فرار را فراهم آورد.
گزارشی از نیلوفر اقبال
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.