هنر متعالی، پلی میان عام و خاص

بار دیگری در یک عصر بهاری شاهد گردهم آمدن شاعران و علاقه‌مندان به هنر در مشهد بودیم. مجموعه جلسات شعر «اتفاق‌خوانی» به همت مهدی آخرتی در دفتر روزنامه اتفاقیه در این روزهای بهاری با حلاوت بیشتری برگزار می‌شود. در ابتدای جلسه از مراسم بزرگداشت عطار نیشابوری یاد شد. شروع جلسه بر طبق روال با نقد شعر و ترانه آغاز می‌شود. این‌بار قرعهٔ نقد به دو ترانه نام آشنا، «به نام من، اثر روزبه بمانی» و «تقدیر، اثر مونا برزویی» می‌افتد. آخرتی با خوانش این دو ترانه حاضرین را به تامل بر ترانه‌ها و شروع نقد دعوت می‌کند.

ترانه تقدیر در جلسه خوانده شد: باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست/تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست/ با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی / باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی/ کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه/ اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه/ دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور/ وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور/ آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره/ عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره/ باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی/ راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی/ پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی/ محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی/ پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی/ محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی/ باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست/ تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست/ باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی/ راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی.

و ترانه به نام من نیز خوانده شد: ببین تمام من شدی اوج صدای من شدی/ بت منی شکستمت وقتی خدای من شدی/ ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد/ چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد/ به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم/ به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم/ به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم/ به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم/ منو به دست من بکش به نام من گناه کن/ اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن/ نگو به من گناه تو به پای من حساب نیست/ که از تو آرزوی من به جز همین عذاب نیست/

هنوز می پرستمت هنوز ماه من تویی/ هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی/ به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم/ به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم/ به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم/ به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم.

رودابه قبولیان با این طرح پرسش که آیا مقایسه دو شاعر با همدیگر صحیح است، بحث را آغاز می‌کند. آخرتی در پاسخ این نکته را بیان می‌کند که قیاس دو شاعر از سویی اشتباه و از جهت دیگر صحیح است. در شیوه نقد تطبیقی، با معیار قرار دادن شاعری در یک سبک، دیگر اشعار شاعران را با این معیار تطبیق داده و مقایسه می‌کنند. برای مثال از نقد تطبیقی فروغ فرخزاد و غاده‌السمان کتاب «در کوچه‌های خاکی معصومیت» نوشته شده است، پس مقایسه دو شاعر با معیار مطلوب، منطقی و صحیح است. وی همچنین اضافه کرد چون زبان شعری این دو ترانه به یکدیگر نزدیک است و تفاوت‌های زبانی فاحش ندارند مقایسه این دو ترانه با همدیگر صحیح است.

سعید تقی‌نیا در مورد کلیت این دو ترانه گفت: برجسته‌ترین نکته‌ای که وجود دارد، نقش نمادین زبان در ترانه«به نام من» و دید کلی‌نگرانه شاعر است. همچنین ترانه «تقدیر» برجستگی خود را با نگرش جزیی و تصویرسازی‌هایی که منتج به جزیی شدن نگاه در شعر می‌شود، نو و به‌روز تر نگهداشته است.

الهه فیاضی: دیدگاه و ذهنیت روزبه بمانی کلاسیک نیست، او به دلیل درخواست خواننده اثر این نوع ترانه را نوشته است.

آخرتی: روزبه بمانی تا جایی که در ذهنم است، در هیچ یک از آثارش زبان نو «به معنای اندیشه نه کلمه» نداشته و همواره بر این موضوع اصرار ورزیده که برای دهه چهل و سبک‌های آن دوره ترانه بنویسد. زیرا این نوع ترانه دانشین بوده اما در واقع تنها مخاطب این نوع ترانه‌ها افرادی هستند که نوعی نوستالژی از آن سال‌ها دارند. باید توجه داشت که برای مخاطب امروز به دلیل به‌روز شدن لحظه‌ای فرهنگ، دید و گفتار باید به‌روز بود.

مریم اصغری: در ترانه باید به این موضوع توجه کرد که کار برای چه خواننده‌ای نوشته می‌شود، قطعا جوان امروز با خوانندهٔ دهه چهل ارتباط برقرار نخواهد کرد و شاعر موظف است نسبت به مخاطب خود به‌روز باشد و بمانی روی ملودی این ترانه را سروده است. آخرتی: با توجه به گزینش خواننده از اشعار نمی‌توان این موضوع را تعمیم داد که شاعر به خاطر خواننده این‌گونه سروده است. بلکه پیشینهٔ شاعر دلیل انتخاب و گزینش او توسط خواننده است. ایرج جنتی عطایی ترانهٔ دارد که در دهه بیست نوشته شده و توسط خواننده اثر «به نام من» اجرا شده است که در نگاه مخاطب امروز به‌روزتر از این ترانهٔ بمانی است.

نرگس محمدنژاد: کلیشه‌ای بودن ترانه «به نام من» را می‌شود حس کرد، اما استحکام بیان در ترانه موج می‌زند و برای مخاطب جذابیت دارد. در ترانه «تقدیر» با حرف‌های تکراری مواجه می‌شویم که در دیگر ترانه‌ها نیز این بیان تکرار شده‌اند.

فیاضی: در ترانه «تقدیر» رابطه‌های طولی و عمودی به خوبی رعایت نشده است و ساختار روایی منسجمی وجود ندارد. هر آنچه که بیت‌ها به هم ربط دارند اما انگار مستقل از هم‌اند و ضربه خاصی به مخاطب وارد نمی-کنند.

تقی‌نیا: از مولفه‌های تاثیرگذار روی مخاطب عام حفظ ساختار روایی است. ترانه‌هایی در این زمینه موفق بوده‌اند که توانسته‌اند ساختار روایی را حفظ کنند.

آخرتی: آیا دیده‌اید تمامی مولفه‌ها از قبیل توجه به کلام، موسیقی و پویایی در یک اثر جمع شده باشند؟

تقی‌نیا: این کار خیلی سخت و دشوار است.

آخرتی: به عقیده من انجام شده است، ترانهٔ حسینقلی شاملو، حسینقلی مردی که لب نداشت، یک داستان اگزیستانسیالیستی است که درصد کمی این مفهوم را درک می‌کنند. یکی از تعاریفی که نسبت به هنر بیان شده این است که افراد خاص بپسندند و مردم عام بفهمند، اگر در جایی این اتفاق برای هنر افتاد که پلی میان عوام و خواص برقرار شد که عوام فهمیدند و هم‌چنین خواص پسندیدند، می‌توانیم بگوییم در اینجا هنر متعالی شکل گرفته است. این هنر متعالی امروز خیلی‌کم وجود دارد، اگرچه در هنر دیروز هم کم بوده اما عدم وجود آن را نمی‌شود قبول کرد. هنوز به وضوح می‌بینم زمستان اخوان ثالت را خواص می‌خوانند و عامه مردم نیز زیر لب زمزمه می‌کنند. نکته اساسی در این بوده که دامنه معنی‌پذیری و تاویل‌پذیری گسترده باعث بهره‌گیری همه مخاطبین، چه عام و چه خاص می‌شود. با توجه به کمبود وقت و به دلیل اینکه تنها در مورد کلیت دو ترانه بحث شد، با تصمیم حاضرین در جلسه اتفاق‌خوانی نقد این دو ترانه به جلسه بعد موکول شد. بعد از این مجال، اجرای بداهه ترانهٔ «به نام من» توسط منصور کریمی و نوای سنتور علیزاده در دستگاه ماهور و هم‌نوازی دف بهروز تعالی جان تازه‌ای به این ترانه بخشید و فضای جلسه را گرم و پرشور ساخت. این ترانه آن چنان متفاوت و دل‌انگیز اجرا شد که حاضرین متّفق القَول بر این عقیده بودند که این ترانه به صورت اجرای سنتی دلپذیرتر از اجرای پاپ آن بوده است.

در ادامه شاعران حاضر در جلسه به شعرخوانی پرداختند.

الهه فیاضی: زخمِ زبان می‌زد گریبانِ مرا سوزن/تا جا نماند زخم‌هایم زیرِ پیراهن/زخمی که حرف تازه‌ای دارد برای تو/زخمی که رسوا می‌کند دردِ مرا قطعن/حکمِ تبر !این سرنوشتِ هر سپیداری ست/تا جنگلی را پر کند از خواب تیرآهن/یا سیب‌ها از شاخه می‌افتند و یا کالند/من سیبِ سرخِ نارسم،تصویری از یک زن/ من یک زنم ،حالا زمین را خوب می‌فهمم/باید ببارند ابرها در زخم های من.

مهدی آخرتی: ‍با بوی پرتقال پاییز می‌آید/ با جلد دفتر کاهی/می‌اندازد روی دوشم کیف آبی را/و در زردهای راه مدرسه ولم می‌کند/آفتاب !/آفتاب لب پریده!/بر خانهٔ پدری‌ام بتاب/تا ده سالگی نفهمم در تو ذره بین بگیرد/آن پرده‌های زرد بسوزند/آن تلویزیون سیاه سفید/«بل و سباستین»، خاطرات «چوبین»/بسوزند/مثل پلنگی که از دره پریده/می ترسم پشت سرم را نگاه کنم/آفتاب لب پریده!/کاش بتوانی ده سالگی‌ام را خاکستر کنی.

بنیامین نبیلی نوقابی: برکوی دلدارآمدی، مست از پی یار آمدی/شمس الشموس عاشقان سرمست و هشیار آمدی/ این تن گرفتارجهان، زندانی روح خزان/تو همچو ققنوسی نهان، زآتش پدیدار آمدی/وهم از جمالت در نظر، ناهید و ماهت جلوه‌گر/نادیده عبدم کرده‌ای چون سوی پندار آمدی.

مهناز اصغری: در گرمگاه زمان/درست در شب پیراهن تو/در غژغژ بی‌خوابی/تا گریه زیر دوش/تنهایی بین این همه آینه/تظاهر/خفقان/عطش/سایه ای زیر پایم سیگار می-کشید/کمین می‌کنم در دالان تاریکی/از سیاهی کلاغی که بد یمنی آورد/دست در چشم‌هایم بردم/و مستی را از بی خوابی بیرون کشیدم.

امید روشن: در جوانی رنجِ راهِ عاشقی پیرم نمود…/پیچ‌وخم‌هایِ فراوانش زمین گیرم نمود…/جای آنکه شُهرتُ نام‌آوری بخشد به دل…/طبلِ رسوایـی زدُ همواره تحقیرم نمود…/خوابِ من لبریزِ از رویایِ وَصلُ صد دریغ…/او چو کابوسِ شَبَش خَصمانه تَعبیرم نمود.

رودابه قبولیان: می‌خواهم گیسوانم را به دست پریشانی بسپارم/دلم را به تو/زندگی را در آغوش بگیرم/زندگی شیرین است/اگر…/فرهاد تو باشی.

مریم محمدپور(طوبی): جهان/مکان امنی برای تو نیست/هر کجای دلم/پنهانت کنم/از گونه هایم/بیرون میزنی. مجتبی اصغری(کیان):از خودم پرسیده‌ام من بی‌تو جز تن…چیستم؟/روح من از من بپرس آخر بدونت کیستم؟/بو گرفتم بس که در تنهاییم جامانده‌ام/بی‌تو جز یک لاشه در کنج خیابان نیستم/تو شدی خورشید و من گلدان پشت پنجره/با وجود دوری اما با وجودت زیستم.

مریم اصغری: خلاف جهت آب که شنا کردیم/جسارت مرگ را هدیه گرفتیم و عشق را تاوان دادیم/همان وقت که تو بیرون کشیدی/منی را که مچاله شده بود در خودش/تو آغاز کردی و من پایان میکنم/امشب از همین یک بند شعر/آویزان خواهم شد/ طناب را خودت بر گردنم انداختی/ درست ده صدم ثانیه قبل از نیمه شبی که چهار پارهٔ منطقم را شکستی و اعتراف دوستت دارم گرفتی.

از من هم درخواست شد تا شعری در جلسه بخوانم و شعری خواندم: مرا می‌پاید از دور/مسافری که شبیه توست/زنی که شبیه من، در دهان خود/دوستت دارم را کشته است/مرا می‌پاید از دور/شبیه بلندترین شعرم برای تو/شبیه قامت ایستاده‌ات در خواب‌هایم/شبیه دریای خشکیده درون نقشهٔ روی دیوار.

این جلسه شعرخوانی با تکنوازی دف توسط بهروز تعالی به پایان رسید.

 

گزارشی از حامد حسنی آسیاب‌دره

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *