تغییرات در ساز باید طولانی و عمیق باشد
همیشه جمعهها برایم خسته کننده و دلگیر بوده است اما این جمعه حتم میدانم فرق خواهد کرد. با امیر ختایی آهنگساز جوانی با پشتوانه و دانش آکادمیک و نوازنده متبحر در ساز سنتور قرار مصاحبهای گذاشتهام .میهمان پنچه شیرین او شدن و در کنار همسر روس تبارش خانم آلاشودکو که فوق لیسانس ساز چللو از کنسرواتوار دولتی مسکو «پی.ای.چایکفسکی»، نوازنده توانای پیانو و شاگرد دختر آهنگساز بزرگ خاچاطوریان است، جذابیتهای خودش را دارد.
هر دو شان لبخند به لب دارند و همسرش با لهجه شیرینی فارسی را صحبت میکند. امیر ختایی هم فوق لیسانس رشته آهنگسازی از کنسرواتوار موسیقی اکراین «پی.ای چایکوفسکی» است .دوست دارم اول حرفهای شنیدنی آنان را بشنوم و بعد در موسیقی زیبایشان غرق شوم. امیر ختایی از استادان بیشماری همچون آقای علیمردانی، خانم خسروی، آقای پیوندی، علیرضا جواهری، سپهر رفیعیان و اردوان کامکار بهره برده و ریتمشناسی ایرانی را نزد داریوش اسحاقی و پیانو را نزد آقای احمدزاده فرا گرفته است. همچنین دارای سابقه تدریس در دانشکاه فردوسی و بیشمار کنسرتهایی در شهر کیف اوکراین است.
موسیقی و نوآوری
ختایی صحبتهایش را پیرامون موسیقی چنین آغاز میکند: آهنگسازان نگاههای متفاوتی دارند که من از سالها پیش دنبال میکنم.آهنگسازی که ساز اصلیش سنتور است معمولا نوای سنتور در ساختههایش بیشتر شنیده میشود.آهنگسازی استاد علیزاده و استاد درویشی و نیز استاد حنانه را در نسلهای قبل خودم بسیار میپسندم. واژه آهنگ و آهنگسازی(کمپوزیشن) در ایران در صد سال اخیر و تحت تاثیر و تقلید موسیقی اروپا به غلط تعبیر شده. بسیاری از ملودی پردازان و مولفین ملودی ایرانی صرفا یک خط مونو ساخته و نام خود را آهنگساز میگذارند و در ادامه با تنظیمی توسط شخصی دیگر تمام میشود که برای من بسیار عجیب است. واژه آهنگسازی در زبان غربی کمپوزیشن یعنی ترکیب و آهنگساز کمپوزر است.آن شخصی را که یک ملودی خطی را با دهانش سوت و دلی دلی کرده نمیشود نام آهنگساز بر او نهاد. آهنگساز یک ایدهپرداز و متفکر است که ذهنیت خود را براساس آموختهها در ترکیب اصوات دنبال میکند و با آگاهی و دانش آکادمیک به صورت یک ترکیب صوتی اثر خود را به گوش مخاطب میرساند. آهنگساز مولف یک مجموعه از روابط اصوات است که در صورت خط ملودی این فقط یک اِلِمان به حساب میآید ولی ملودی پرداز آهنگساز به معنای واقعی کلمه نیست.
در ایران و فضای موسیقی ردیف، به کسی که صرفا از ملودیهای رپرتوار موسیقی ایران به اشکال مختلف و به شکلی واریاسیون گونه استفاده میکنند آهنگساز گفته میشود. یکی تصنیف ساخته و دیگری تنظیم کرده است و عموما این مقوله یک آهنگساز مستقل با مُهر کار خودش را ندارد. البته هم در نسل قبل مواردی از تعریف درست آهنگسازی از دید من بودهاند و هم امروزه بین موزیسنهای جوان در عرصه موسیقی سازی بر مبنای ردیف این معضل تا حدی برطرف شده است. البته بعضا مواردی مشاهده میشود که آهنگساز جوان و مشهور داریم که به جای اینکه سطح شعور منِ شنونده را بالا ببرد متاسفانه فقط جنبه تقلید از دیگر اساتید مطرح مد نظرش را در پیش میگیرد و از خود ایده هنری، فکری و حتی تکنیکی ندارد.
از یک فولکلور که قرار است پیشرفتی با شیب کُند داشته باشد انتظار یک شبه بر قله کوه ایستادن را داریم که البته معلوم نیست این قله حتما همانی باشد که مدنظر ماست. ما در آهنگسازی موسیقی ایرانی اصول و قوانینی مفید کار کمپوزیشن نداریم و همین موسیقی «ردیف» ما که عملا از طرف یک خاندان به ما منتقل شده (و معلوم نیست با چه دقتی در ارتباط با گذشته خود بوده) آهنگسازی را از یک دید همه جانبه مدنظر قرار نداده است. در حالیکه لازمهاش این است که یک سری تئوریسینهایی داشته باشیم که روی موسیقی کارکرده و تحلیلهایی بیرون دهند و از دل همان تحلیلها قوانین را بیرون بکشند که در حالت کومپوز و ترکیب از هر جنبه به درد آهنگسازی در این فضا بخورد.
ما در کشورمان اول ماشین را وارد جامعه میکنیم و سپس به دنبال ساخت جاده هستیم و بعد قوانین. در آهنگسازی ایرانی قاعده و قانونی که خارج از مقوله ملودی باشد دیده نمیشود. موسیقی ما بسیار غنی و پلیفونی است اما پلیفنی برای آن تعریف نشده بلکه بر اساس موسیقی پلی فونی غربی هر کاری را که دوست داشته باشیم با موسیقی خودمان انجام میدهیم که برای بزرگان موسیقی ما هم صادق است. در زمان مراغهای و فارابی تئوری موسیقی نوشتیم ولی الان متاسقانه این مهم کمتر دیده میشود که به درد آهنگساز ایرانی بخورد. البته من تجربه تلفیق علوم غربی با موسیقی ایران را بسیار موثر و خوب میدانم اما موسیقی 100 سال اخیر ایران بجز همان ردیف که مجموعه ملودی مُنو هست قوانین منحصر به فرد عمودی وار را ارائه نداده است. البته از مرحوم میرزاعبدالله و خاندان ایشان باید تقدیر کرد که همین حداقل را با زحمت فراوان به دست ما رساندهاند و انشالله که درست و دقیق رسانده باشند.
موسیقیدان و دانش آکادمیک
مخاطب جوان ما اطلاعات وسیعی به عمق یک سانتیمتر دارد و هر شخص یک اقیانوس با همان عمق کم است که از کنار همه موسیقیها به راحتی گذشته و با گوش کردن تمام میشود و این شاید بخاطر فراگیرشدن تکنولوژی باشدکه به طور جدی وارد زندگی روزمره ما شده است و همه چیز را به آسانی در دسترس همگان قرار داده است.
گذشت آن زمانی که برای به دست آوردن اندکی آگاهی رنجها متحمل میشدیم و هنوز مخاطب ما یاد نگرفته که با چه نگاه و ایده و تفکری به موسیقی گوش دهد و بیشتر جنبه وقتگذرانی است. موسیقی ما دیکتاتورمابانه است و نمیخواهد سطح درک مخاطب را بالا بببرد و مانند این است که شخصی داخل استخر افتاده و شنا بلد نیست و باید یک نفر هم نجات دهد به او شنا بیاموزاند. موزیسیسن ما در شرایط الان باید نقش غریق نجات را بازی کند که خب البته اگر بخواهد هم، به دلیل فضای تهیه کنندگی و حضور پول عموما خیلی برایش شعور مخاطب مهم نیست بلکه پولی که تهیه کننده میدهد مهم است. البته این مسئله در جایی مثل تهران بسیار پررنگتر است.
جوان امروزی باید کتاب بیشتر بخواند و سطح درک اجتماعی خود را بالا ببرد. همچنانکه مخاطب اروپایی با نگاهش هنرمندان را تشویق به مسئولیت خطیر خودشان میکنند. وقتی مخاطب بیسواد است مانند کوری میماند که به بهانه راهنمایی او را تلکه میکنند؛ و اما کار منتقدین آنالیز درست موسیقی برای کل جامعه اعم از موزیسین و مخاطب بدون بد و خوب کردن اثر و کمک به بالا بردن سطح شعور شنونده است؛ نه مانند فضای مریضی که در نقد سینما در ایران شاهد آنیم. ارائه آنالیز درست و فلسفی هنری یک اثر و ترجمان فنی موسیقی به زبان ساده برای مردم هم باعث بالا رفتن سطح شعور شنونده میشود و هم به موزیسین الهامات و ایدههای جدید میدهد. به عقیده من منتقد روبروی من آهنگساز قرار ندارد ما در کنار هم باید باعث بوجود آمده فضایی بدور از حواشی اضافی شده و واقعا مخاطب و سطح سلیقه وی را به خود نزدیک کنیم.
سنتور، سازی بیهمتا
وقتی به سازهای فلکولور غربی نگاه میکنیم همان سازها با همان نواقصش برای مردم همان منطقه جغرافیایی زیباست و نواقص بهتر است در بستر زمان و در یک شیب کُند برطرف شوند تا یک شبه. این عمق تغییر هر نوآوری را بیشتر میکند، البته با جریان اجتماعی که همه چیز ریتم سریعی گرفته و از همه مسایل انتظار میرود که سریع به هدف برسند اما در مقوله فرهنگ چنین نیست .
سنتور به خاطر بیهمتا بودن از لحاظ صوتی در بین سازهای مشابه خود در دیگر کشورها بسیار متفاوت است و سازهای دیگرمان همچون نی(تا حدی شبیه فلوت) و کمانچه(تا حدی شبیه ویلن و آلتو) و تار(از لحاظ ساختمان و شباهت اجرایی گیتار) را در میان سازهای غربیِ ارکسترال مشاهده میکنیم اما سنتور نه و سازی با خصوصیت شبیه سازهای مضرابی ایرانی در ارکستر غربی چنگ است که دارای اَتک اولیه مشخص است. تغییرات سنتور از حدود شصت سال پیش خود بسیار فاحش نیست و البته این بجز مقوله اصلاح ساز و کوک آن خیلی هم نیاز به تعجیل ندارد.
من شخصا سنتور را با سازهای آکادمیک ذکر شده و موسیقی الکترونیک آکادمیک تلفیق کرده و حتی تجربه کارهای آوانگارد داشتهام و نتایج جالبی هم به دست آوردهام که صرفا یک تجربه به حساب میآید که از دید آکادمیک تجربهای جدی است .ساز سنتور دارای یک سری طنینهای خاص خارج از استاندارد است و بر اساس قوانین فیزیکی صوت و آگوستیگ. مثلا ساز پیانو ساخته نشده که طنینهای منظمی داشته باشد ولی بعضی از سازندگان و نوازندگان دوست دارند از این ساز صدای پیانو در بیاورند در صورتی که پیانو، پیانو است و سنتور، سنتور و طنین سنتور است که خود به صورتی اتفاقی اعجاز میآفریند. ایدههای جدید بسیار خوب و منطقی است به شرطی که در بعد زمانی طولانی، با عمق فکری و تئوریک انجام شود. در غرب و موسیقی آکادمیک آنها سازها طی سالهای سال بهبود پیدا کردهاند و البته سازهای یک شبه ساخته شده برای تجربههای خاص ماندگاری آنچنانی نداشته و کاربردی وسیع نداشتهاند (نمونه واگنر آهنگساز شهیر آلمان). خیلی از مردم دنیا با درک و فهم ریتم ملودیهای ما مشکل دارند و باید مخاطب عمیقتر فکر کند زیرا موسیقی ما و ریتم موسیقی ما که عواملی افقی هستند برای آنها بعضا پیچیدگی دارد که البته دید من به این مقوله بسیار امیدوارکننده است زیرا معتقدم هر مقولهای در موسیقی که با پیچیدگی خود کمی جامعه را به فکر کردن وادارد و بخش تحلیلگر مغز وی را کمی فعال کند بسیار خوب و مفید است.
مخاطب کنونی بیشتر میخواهد خواننده و یا آهنگساز شود. مخاطب اگر به کشف و شهودی برسد حتما نباید یک خواننده و یا آهنگساز شود و باید سواد خوب گوش کردن را بیاموزد که به او مخاطب حرفهای میگوییم .
نقدهایی به یک استاد
من ارادت خاصی به کیوان ساکت دارم که باعث افتخار همه خراسانیهاست ولی ایشان باعث شناساندن ساز تار به جهانیان با اجرای آثار کلاسیک نشدهاند بلکه گروه موسیقی ایرانی قبل ایشان و جشن هنر شیراز شروع کننده شناساندن این ساز تار و دیگر سازهای ایرانی شدهاند. آیا یک نوازنده فلامنکو سراغ دارید که قطعه باخ را نواخته باشد؟
ما سازهای منحصر به فردی داریم و نیز موسیقی منحصر به فردکه با هدایت این دو آیتم میتوانیم هویت موسیقی ایران را به جهانیان بشناسانیم .آیا کار کیوان ساکت یک بدعت و نوآوری است یا یک خلاقیت؟ او یک ملودی را مینوازد و پیانو دیگر نقشها (از جمله هارمونی) را بازی میکند. به عنوان یک تجربه خیلی خوب است و تا جاییکه من با فضای موسیقی آکادمیک روسیه و تا حدی اروپا آشنا هستم در نگاه یک غربی بیشترشبیه یک مقوله غیر جدیست از موسیقی تلفیقی تا بحث جدی شناساندن و یا کار دیگر. البته من از نیت آقای ساکت در این زمینه بیاطلاع هستم. او حتما علایق و منطق خود را در این مورد دارد و بهرحال آقای ساکت موزیسینی با تجربه است. اما من هم به عنوان یک تحصیل کرده کنسرواتوار و آکادمی نگاهی جدی به این تلفیق ایشان ندارم.
در کشوری که من تحصیل کردهام اگر کسی قطعهای از بتهون که مربوط به دویست سال قبل است، بسازد مورد تشویق آنچنانی قرار نمیگیرد. هر موسیقی مربوط به زمان خودش است و بر مبنای همان موقعیت زمانی و جغرافیایی شکل گرفته و شناساندن سازهای خودمان به دیگران نیازی اولیهاش تلفیق نیست. البته من در بالا گفتم که ایشان اولین نوازنده نبوده که برای غربیها ساز زده و شاید شما بگویید خب پس ایشان در مرحله همچین تلفیقی قرار دارد. اما تکرار میکنم من سعی میکنم آکادمیک به این مقوله نگاه کنم. جریانهای آکادمیک زیادی در دنیا هست که از هر سازی بشکل تجربی، فیوژن و … به عنوان صرفا ساز و ابزار استفاده میکند زیرا مولف به دنبال آن صوت و رنگ خاص بوده و از جمله کارهای فوق را من اصولا در فضاهای جدی موسیقی آکادمیک ندیدم.
با تجربه زندگی کردن در سه کشور روسیه، اکراین و اسپانیا و فعالیت و تحصیل در کنسرواتور، تجربه کردن آهنگسازی با ملودی ایرانی و تلفیق کردن سازهای مختلف استفاده ابزاری از رنگهای صدایی در غالب آکادمیک قرن بیست و کمی ارائه یک کمپوزسیون دوصده پیش ممکن است انجام شود اما مقوله نیست که برای شخص سازنده رتبه مولف بودن و خاص بودن را قائل شوند و برای آن ها عموما جذاب نیست.
آهنگسازانی در دهه های ۶۰ و حدود ۷۰ با تلفیق هارمونی کلاسیک و موسیقی ایرانی آثاری میساختند که مردم بیشتر دوست داشتند اما به سواد شنیداری آنها آهنگساز چیزی اضافه نکرده است. در حالی که پیش از این آهنگسازان آقای حنانه و همزمان آقای درویشی و علیزاده کارهای بسیار عمیق و با ایدهای ساختهاند. در نهایت خوشحالم که حرکت های خوبی در مشهد در حال اتفاق افتادن است.
***
امیر ختایی صدایش کمی گرفته و همسرش مات و مبهوت سخنان اوست. هر وقت به انتهای صحبت با هنرمندان مینشینم بحث گله و گلهگذاری از خودشان پیش میکشند. امیر ختایی هم دل پردردی دارد و کلام آخر او این است: «چرا موزیسین ها اینقدر با هم خوب نیستند؟ چرا نمیخواهند دوست و متحد و مهربان باشند با هم؟ بیایند با هم بحث کنیم از باب علم و تکنیک و احوال خودمان. بیایید نقد کنیم هم دیگر را. نقدی که تخریب نباشد بلکه سازنده و آموزنده باشد».
گفتگویی از سعید بابایی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.