دستهای لرزان استاد و میهمان 15 ساله
دوست دارم به عقب برگردم و با چشمانی نیمه باز خاطرات خوش و زیبای نوجوانیام را به یاد آورم. سالهای دهه چهل بود و من نوجوان و داشتن ته صدایی و اعتماد به نفسی و تقلید از خواندن خوانندگان کوچه و بازاری همه دغدغهمان بود. آن زمان پدر برای ما پنج برادر و خواهر یک پخش صوت دو کاسته گرفته و هریک از ما کاستهای خاص خود را داشت. بماند از اینکه چگونه نوبت هر نفر میرسید تا از این دستگاه جادویی با نوار کاست هایش لذتی ببرد. آن زمان وقتی خوانندهای تصنیفی جدید میخواند همان تصنیف در برگهای کاهی در اندازه یک کتاب چاپ و در بازار مانند روزنامه توسط فردی با صدای بلندی فروخته میشد که صدای خوبی هم داشت. و من بیشمار از این تصنیفها را با پول تو جیبی میخریدم.. اوایل عاشق ایرج مهدیان و ترانه نامه رسان و یواش یواش یواش تصنیفهای گلپا و ایرج بودم و سعی میکردم مانند آنها بخوانم که خودش داستانی خندهدار میشد.
گذشت و وارد دانشگاه شدم و آشناشدن با فرهنگ دانشجویی و گوش کردن به تصنیفهای شجریان و ناظری و دنیایی که زندگی را برایم لذت بخشتر کرد، دریچههایی تازه به رویم گشود.
کم کم میدانستم تصنیف دیر مغان استاد از چه میگوید و غم پنهانی و فلسفه شعری حافظ را درک میکردم. باز روزگار مرا به واسطه آشنایی فامیلی با پرویز مشکاتیان دیدار حضوری چندین باری را با استاد شجریان به مسیری دیگر انداخت. شجریان از یک اسم ساده و خواننده گلها برای من تبدیل به استاد شجریان و اسطورهای شده بود و هست که تا آخر عمر با من در خاطراتم زنده خواهد ماند.
زمان گذشت و همین یکی دو سال قبل استاد در پیامی از بیماری چندین ساله خود با مردم سخن گفت. استاد شجریان در ویدئویی که در روز اول فروردین منتشر کرد، باعث نگرانی یک ملت شد. در این ویدئو استاد، موضوع بیماری خود را به طور مستقیم بیان نکرد و از دوستی صحبت میکرد که 15 سال همراه اوست! همه شوکه شده بودند و نمیدانستند از چه کسی سخن میگوید تا همین شب یلدایی که همه پشت سر گذاشتیم و فردایش کلیپی توسط رایان پسر استاد شجریان از دورهمی خودمانی شان در شب یلدا در فضای مجازی انتشار داده شد. حالا همه میدانند که بیماری 15 سال استاد را همراهی کرده است!
استاد بر روی یک صندلی نشسته و رایان در کناری و جوانی در حال خواندن فال حافظ. موهای تازه روییده استاد به زردی گراییده و دستانی که نای بلند شدن از زانوان ندارند و لرزشی که بر دستان افتاده و نگاه استاد بر دیگران. استاد حتی کلامی سخن نمیگوید و چهره با صلابت اسطوره تبدیل به چهره مغمومی برای یک ملتی که عاشق صدا و مرامش بودهاند میشود و بیشمار پستهایی در فضای مجازی در باب دوست داشتن و دعا برای استاد بینظیر آواز ایران!
هر چه هست بماند اما گذاشتن این کلیپ و تصاویر از این اسطوره در فضای مجازی خوب نیست و نخواهد بود. بگذارید برای من همان استاد شجریانی که بلبلان بر درختان خموش و محو صدای او میشدند در ذهنم باقی بماند. بگذارید برای همه ما ملت لرزش دستان یک هنرمند والامقام را نبینیم.
یادداشتی از سعید بابایی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.