از هیچ تا سکو
روزگار نوشتن از وقتیکه ها و بیان احساسات یهویی درونمون نسبت به محیطمون هست. وقتی که یهویی میری خونه و میبینی تولدته هشتگ محبت. وقتی که میری کافیشاپ و دوستای قدیمیتو یهویی میبینی هشتگ خاطره. وقتی که یهویی میزنی صبحونه بیرون میخوری هشتگ روز جدید. وقتی که میری جاده سیمان لوازم تحریر بخری یهویی برخورد میکنی با یه خونه پنجاه متری با چهار بچهی محصل و معلول شنوایی و کلامی و بغض میشینه تو گلوت. وقتی یهویی میبینی دو تا از بچهها ملی پوش کشورمون هستند و شعف بغض گلوت رو میخوره. وقتی که میفهمی از فرط فشار مالی هر دو ملی پوش امسال ترک تحصیل کردن و عرق سرد رو پیشونیت رو میگیره هشتگ تحصیل رایگان. به همین بهانه عرق پیشونیمو خشک میکنم و سر صحبت رو با مادر و پدر این بچهها باز میکنم. والدینی که با وجود مشکلات مالی حتی جهت فراهم آوری ماحیتاج اولیه زندگی فرزندانشون دست از باز کردن راه رشد اجتماعی فرزندانشون نکشیدن.
اولش ازشون پرسیدم از چه زمانی متوجه شدید که فرزندان شما با وجود معلولیت جسمانی از تواناییهای جسمی بالایی برخوردارند؟
من از وقتی متوجه معلولیت شنیداری وکلامی فرزندانم شدم به صرافت افتادم راهی پیدا کنم که آیندهی محدود و منزویای نداشته باشند، برای این امر تلاشهای زیادی کردم. نقاشی تمرین میکردیم باهم. فعالیتهای متنوع هنری و بازیهای مختلف. تا جایی که به سن مدرسه رسیدند. اونجا همهی تلاشم شد کار کردن در مقولهی اعتماد به نفس بچهها تا بتونن با وجود معلولیت خودشون بیمحدودیت روحی با محیط اطراف خودشون ارتباط برقرار کنند.
در همین راستا عضو تیمهای ورزشی مدرسه شدند. در آنجا یک توانمندی اولیه در آنها دیده شد و من به فکر راه ورزش برای دوری از خطرات اجتماعی مثل اعتیاد بودم تا مبادا به چنین دامی گرفتار شوند و همینطور ورزش میتوانست تا آخر عمر یک همراه همیشگی برای آنان باشد. پسرم حجت علاقه زیادی به کشتی داشت و با وجود مشکلات مالی زیاد به کلاس کشتی واقع در میدان شهدا میرفت. پس از انحلال باشگاه به پیشنهاد مربیان کشتی خود با توجه به فیزیک ظاهری حجت او را به کلاس والیبال فرستادم و از ان به بعد بود که استعداد اصلی حجت توسط مربیان وی کشف شد و خیلی زود توانست افتخار آفرینی کند که ماحصل تمام اینها عضویت وی در تیم ملی والیبال ناشنوایان بود.
متاسفانه مدرسهای که دخترم در آن تحصیل میکرد به دلیل عدم توانایی مالی و بدهی که به مدرسه داریم از دادن مدارک جهت تعویض پایهی فرزندم امتناع کرده و امسال دخترم مجبور شد علیرغم هوش بالا و استعداد خوبی که داشت ترک تحصیل کند و پسرم پس از اتمام دبیرستان و گرفتن مدرک دیپلم اکنون بیکار و به دنبال کار است به جای تمرینات تیم باشگاهی و ملی حاضر به انجام هرکاری مانند بنایی، نقاشی ساختمان، کابینت سازی است، اما توان پرداخت هزینههای شخصیش رو هم نداریم. با توجه به مصرف باتریهای سمعک فرزندانم به شدت در مضیغهی شغلی و مالی پسرم هستیم.
حاصل ترس از اجتماع و منزوی نشدن و شکست نخوردن فرزندان و تلاشهای همهی ما پدری است که کارگری میکرد تا هزینهی گفتار درمانی مدارس ناشنوایان، ادوات آموزشی و ورزشی را تامین کند.
بسیاری اوقات من در خانه به منزلهی شناختی که از این دو داشتم با یک بالشت آنها را تمرین میدادم، به صورتی که یک بالشت روی زمین قرار میدادم و میگفتم آنقدر روی این بالشت بپرید تا بتوانید دست خود را به سقف برسانید و مجموعهی همه این تلاشهای من و پدرشان در عمل شد فرزندانم که با وجود معلولیت اکنون موفق هستند.
اول و آخر توکل به خدا بعد تلاش خود ما بود. من، همسرم و فرزندان همه باهم کار میکردیم تا بتوانیم بخشی از هزینههای کفش، لباس ورزشی و سایر هزینههای آنها فراهم شود و شب و روز تمام آرزوی ما قهرمانی این دو استعداد شده بود، اما بی هیچ حمایتی از هیچ جایی.
سازمان بهزیستی هیچ کمکی از جمله هزینههای ورزشی، امکانات ورزشی، سازمانی و غیره نکرد تا حتی کمک هزینهی تحصیلی که امروز فرزندانم مجبور باشند تا به اجبار ترک تحصیل کنند. نه تنها بهزیستی بلکه اداره ورزش و جوانان هم هیچ کمکی به ما نکرد، نه حمایتی و نه امکاناتی که در اختیار قرار بگیرد. مدرسههای آنان با وجود اینکه میدانست اینها ورزشکار هستند ذرهای تخفیف برای ما قائل نشد تا این بچهها حداقل بتوانند درس خود را ادامه دهند.
یکی از بزرگترین مشکلات ما ازدواج و کار پسرم است که آرزوی ازدواج دارد، به همین خاطر هرطور که شده با هر مشقتی ورزش خود را ادامه میدهد تا شاید بتواند از این طریق برای خود کاری کند، با این وجود توقع زیادی ندارد و به همان شغل پدر زحمتکش خودش قانع است، اما با ادامه این روند ممکن است به دلایل سخت و شدید مالی او هم مجبور شود تا ورزش قهرمانی را کنار بگذارد تا بتواند شکمی سیر کند.
یکی از مشکلات اساسی ما محرومیت از تحصیل فرزندانم است، که به دلیل ناشنوا و کم شنوا بودن و نداشتن هزینهها متاسفانه نمیتوانند ادامه تحصیل دهند و محکوم به بیسوادی شدهاند.
مشکلات شنوایی سنجی، تعویض سمعکها و وسایل کمک آموزشی فرزند کم شنوای خردسالم، اینها همه به همراه هزینه خورد و خوراک و پوشاک هم که همیشه هست و ما یک خانواده هفت نفره توانایی مدیریت این همه هزینه را نداریم، اما با توکل به خدا و قناعت و همکاری هم سعی میکنیم از مشکلات عبور کنیم. مشکل من تحصیل و ورزش و درمان فرزندانم است. زمستان نزدیک است و تهیه پوشاک گرم برای همه آنان بسیار سخت است. باز هم هرطور شده این مشکل قابل حل شدن است، اما هم و غم من سمعک و تحصیل آنهاست. حالا سوال من اینجاست تهیه مایحتاج اولیه زندگی برای دو قهرمان استانی و ملی خواسته زیادی است؟
امیدوارم مسئولان فکری به حال این دو نوجوان که می توانند آیندهای روشن داشته باشند کنند تا آنان نیز با حمایت و تمرکز بیشتر و مشکلات کمتر بتوانند کاری کنند کارستان.
حامد دائمی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.