خطر اسپویل شدن قسمت آخر «افعی تهران»؛
یک دغدغه جهانشمول
مهناز اصغری | احتمالا همه آنهایی که 14 قسمت به پای «افعی تهران» نشستند با ما همنظرند که این درام روانشناختی بدون تردید یکی از تلاشهای خوب و قابل اعتنا در ژانر معمایی پلیسی جنائی شبکه نمایش خانگی است. همان جایی که خط قرمزها کمتر از تلویزیون و حتی سینما و دقیقا بستری بازتر برای معرفی شکل دیگری از فیلم و سریال است.
به گزارش روزنامه «صبح امروز»؛ بی شک سامان مقدم و پیمان معادی شناخت بالایی از نظم نوین سینمای جهان دارند که قدم در پروسه تولید این اثر گذاشتند. چراکه یکی از نخستین مولفههای کاملا محسوس افعی تهران، تلاش برای رسیدن به یک زبان مشترک جهانی برای یک دغدغه جهانشمول بود.
سایکودرامی که در آن مسبب سایکوپث جانی بودن شخصیت اصلی داستان یعنی آرمان بیانی (پیمان معادی)، پدر و مادرش و تروماهای کودکی معرفی شدند و با فلاشبک به کودکیها و نوجوانی، تأثیرش بر زندگی شغلی و زناشویی، روابط بین فردی و رابطه با فرزندش را به ما نشان داد. چراکه به عقیده روانشناسان، در دوران کودکی، مغز هیجانی کودک غالب است و مغز هیجانی که اصطلاحا بهعنوان مغز خزنده یا «Reptile Brain» است تابع منطق و استدلال نیست و کودکان از بعد هیجانی رویدادها تاثیر میپذیرند و هیچگاه آن را از یاد نمیبرند. در این میان اما اگرچه ریشه بسیاری از عطفهای داستانیاش همین بود، اما تلاش شد تا با درگیر کردن این مسالهمندی با جریان سیال زندگی روز، ماحصل کار، یک درهمتنیدگی دراماتیک باشد که قوام تعلیق را بیشتر و طیف مخاطبانش را گستردهتر کند.
شوکِ پایان بندی
افعی تهران، راوی داستانی از روابط عاطفی از هم گسیخته یا نوپا در دل یک ماجرای پلیسی بود و تا اینجای کار تمایز محتوایی برای آن قائل نیستیم. اما بی شک ساخت قصه پلیسی جنایی در ایران از اساس به دلیل ساختار سیستم قضایی ما سخت است و وجه تمایز افعی تهران با سایر آثاری که در این ژانر ساخته میشود، به پایان بندی آن باز میگردد. جایی که مرد بیاحساسی که گویی دروازهی دنیای هیجاناتش بسته شده، همان قهرمان ضدقهرمانی است که نه تنها به عنوان یک قاتل، فیلم زندگی خود را می سازد بلکه در دنیای خارج از فیلم تیزهوش تر از پلیس است و به دام قانون نمیافتد!
البته که این تنها تابوشکنی این اثر سامان مقدم نیست. معادی از آنجایی که خود با دنیای سینما ارتباط بسیار پررنگ و موفقی دارد، در هنگام نگارش فیلمنامه نیز به درستی به روابط پشت پرده سینمای ایران پرداخته و تا آنجا که در توان بازیگرها بوده است هم، فراتر از خط قرمزها رفته و به همین خاطر واقعیتر درآمده است. همچنین به دلیل تجربه از حضور در سینمای هالیوود و آشنایی با سینمای به روز شده جهان، موفق شده قصهای جذاب و پرکشش بنویسد که البته به گفته برخی ردپای «دکستر» و چند سریال دیگر به وضوح در خط داستانی «افعی تهران» دیده میشود. در این بین البته که انتخاب هوشمندانه شکست آرمان در فیلمسازی، باز هم به واقعگرایی سریال کمک کرده تا از کلیشهها به دور بماند.
از کشتن قتل کفشدوزک تا قاتل سریالی
«بندورا» روانشناس نظریه پرداز «نظریه یادگیری مشاهدهای» بر این مهم تاکید دارد که ما انسانها چه در دوران کودکی و چه در بزرگسالی تنها از طریق مشاهده یک رفتار آسیب زننده آن را میآموزیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم متاثر آز آن هستیم. در این میان در دنیایی که خشونت چه در بستر زندگی انسانها در قالب جنگها و خشونتهای خیابانی و چه در دنیای مجازی، فیلمها و سریالها و بازیهای کامپیوتری به شدت رواج پیدا کرده است؛ پرداختن و ریشهیابی خشونت جامعه انسانی کار بسیار ارزشمندی است. چراکه متاسفانه خوراک ذهنی امروزه آدمها مملو از خشونت و پرخاشگری عریان است که میتواند به قول بندورا انسانها را پرخاشگرتر و عاصیتر از پیش بسازد.
در «افعی تهران» مسئله کودکآزاری و تأثیر آن بر روان فرد مطرح میشود که ظاهراً مهمترین پیام سریال است اما ما با جنبه سایکوپتیک شخصیت اصلی به درستی آشنا نشدیم. اما بدون تردید نیازی نیست که دانش آموخته روانشناسی باشی تا بدانی آسیب دیده، خود، آسیب زننده میشود. هرچند قاتل بودن شخصیت اصلی این سریال، پاسخی افراطی و اگزجره به ترومای دوران کودکی و البته «انتقامجویی خشونتآمیز» ناشی از احساس «خصومت» است.
در این سریال شخصیت مریلا زارعی به عنوان قاتل اصلی شناخته شده توسط پلیس، برای آرمان بیانی یادآور ابژه مادر است؛ همان ابژهای که از آرمانِ کودک در مقابل آزارها و ابیوزهای پدر مراقبت میکرد و حالا در قامت یک زن و در یک نگاه نمادین، با کشتن مردی که آزارگر جنسی فرزندش است، دارد از کودکان مراقبت میکند. همچنین در این سریال به این موضوع پرداخته شد که تجربه زیسته ما انسانها موارد بسیاری کاوی نیست و باید بیشتر به فرهنگ نیاز به روانکاو پرداخته شود. البته که در بحث روانشناختی از همان قسمت های آغازین نقد به این سریال بسیار وارد بود چرا که جامعه روانشناسان، برخی اکتها در اتاق درمان سریال را بهنوعی تخطی از اصول حرفهای تراپی و زیر پا گذاشتن اخلاق حرفهای دانستند. به طور نمونه در فیلم میبینیم که «تراپیست پشت میز مینشیند یا در جلسهای دیگر، با مراجع روی یک مبل مینشیند. حتی یک جا تراپیست چهار زانو روی مبل نشسته است. انگار نه انگار که جلسه تراپی، یک جلسه رسمی و حرفهای است! در هیچ رویکردی چنین حالتی از نشستن توصیه نشده است. شیوه نشستن تراپیست در جلسه تراپی دو حالت میتواند باشد؛ مراجع دراز بکشد و تراپیست پشت سر او بشیند، یا مراجع و تراپیست مقابل هم بنشینند.» و یا «تراپیست به مسائلی که مراجع در جلسه مطرح میکند نمیپردازد و از سمپتومهایی میپرسد که اصلاً موضوع بحث نیستند و با این کار به مراجع اجازه نمیدهد که راجع به مسائل اساسی خود (از جمله سوگ) تداعی کند. درواقع تراپیست با این کار دارد از اضطراب خود دوری میکند.»
همچنین «تراپیست با پذیرش نقش «همه چیز دان»، در همان جلسه ابتدایی سعی دارد مراجع را فرموله کند و با تشخیص نابههنگام و صحبت از مسائلی که هنوز مطرح نشده، روند تراپی را به بیراهه میبرد. مسیر تراپیِ هر فرد، مختص خودش است و بر اساس درخواست خود مراجع و با سرعت مراجع پیش میرود و نه تراپیست. اگر تراپیست هدف بچیند و مراجع را بهنحوی با خود به سمت آن هدف بکشاند، در حقیقت جلوتر از مراجع حرکت کرده و فاعلیت را از او گرفته است.» در نقدی دیگر نیز به این موضوع اشاره شده بود که «تراپیست بهجای برقراری ارتباط درمانی با مراجع، اغواگرانه رابطه را به سمتِ ارتباطی غیرحرفهای میبرد. ارتباطی که در آن مشخص نیست که تراپیست است یا دوست! تراپیست آگاهانه اخلاق حرفهای را ذبح میکند و آش شلم شوربایی میپزد که میتواند بسیار سمیتر از افعی باشد.»
پاسخ تهیه کننده به نقدها
در خصوص انتقادات وارده به بحث روانشناختی، جواد فرحانی (تهیهکننده این سریال) در پاسخ به این پرسش که «پخش قسمتهای اول «افعی تهران» با واکنشهایی از سوی روانشناسان روبرو شد که معتقد بودند آنچه که از این حرفه نشان داده شده، خلاف واقعیت است.» در گفتگو با ایلنا گفته است «روانشناسان در قضاوت این سریال عجله کردند چراکه اگر نگاه ما اشکال داشت هنوز هم اعتراضاتشان ادامهدار بود اما شاهد هستیم که این اعتراضات و انتقادات به پایان رسیده است. دیدن یک سریال در یک یا چند قسمت و بعد آن را مورد قضاوت قرار دادن کار اشتباهی است، یک سریال را باید کامل دید و بعد به نقد آن پرداخت. به همین دلیل بر این عقیدهام که انتقادات صورت گرفته خیلی عجولانه بود و اگر نظراتی که درباره این سریال در فضای مجازی مطرح شد را به خوبی دنبال کرده باشید، متوجه شدید که در بین روانشناسان حتی همکاران خودشان هم پاسخهایی به انتقادات مطرح شده میدادند و از سریال دفاع میکردند.
آقای دکتر مجید صفارینیا یکی از بزرگترین روانشناسان بالینی کشور است و بالای 30 کتاب در این زمینه نوشتهاند؛ ایشان به عنوان مشاور در کنار نویسنده این سریال حضور داشتند و ما درباره همین بحث روانشناسان در زمان نگارش فیلمنامه از ایشان مشاوره گرفتیم و حتی بخشهایی که مربوط به این موضوع میشود را آقای صفارینیا دیدهاند و تأیید کردهاند.
مردم ایران و به خصوص آقایان نسبت به بیان درد و دلهای شخصیشان گارد دارند و ورود کردن به موضوع روانشناسی در یک فیلم یا سریال ایرانی کار سختی است و در عین حال اتفاق ارزشمندی است که میتواند در پایین آمدن این گارد تأثیرگذار باشد و کاش روانشناسان این موضوع را هم میدیدند. به نظر من اعتراض مطرح شده خیلی سطحی بود و همه روانشناسان میدانند که هر کس با مراجعین خود به شکلی رفتار میکند، یک نفر ممکن است سرد رفتار کند، یک نفر ممکن است صمیمی باشد و قاعده کلی و قطعی مشخصی وجود ندارد و این یکی از بدیهیات این حرفه است و ما به همین دلیل از اعتراضات مطرح شده واقعاً تعجب کرده بودیم.»
به گزارش روزنامه «صبح امروز» افعی تهران ماجراهای یک کارگردان سینما است که درگیر پرونده قتلی میشود؛ در این سریال که در یکی از شبکههای نمایش خانگی پخش شد؛ پیمان معادی، مریلا زارعی، آزاده صمدی، سحر دولتشاهی و… به ایفای نقش پرداختند؛ این مجموعه به تحلیل چرایی رفتار بزهکاران و مجرمان جامعه که به خاطرات دوران کودکی و چگونگی رابطه والد و فرزندی و حتی روابط میان فردی شخص با دوستان، همسالان و معلمان فرد می پردازد.