خبری تلخ و تکان دهنده برای صبح امروز؛
جای خالی او…
مریم اصغری
خبری کوتاه و جانسوز که تا مغز استخوانمان را سوزاند؛ رائین امانالهی، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر روزنامه از میانمان رفت. دستمان به قلم نمیرود که بنویسیم و برای اولین بار است که کلمات از قلممان فراریاند. رسانهای بودن کار آسانی نیست. خصوصا وقتی که بخواهیم بنویسیم «همکارمان رفت…»
حالا صندلی خالی و صدای سازش در تحریریه برای همیشه میماند و هیچ کلمهای روح زخم خوردیمان را ترمیم نمیکند، باید بنویسیم جایت خالیست. اما خالی نیست. کلماتت ماندگارند. کارهایت ماندگارند…
محال است از خاطر ما و این تحریریه برود که روزهای ابتدای کرونا که همه به ماسک و زنده ماندن فکر میکردند تو انتخاب کردی که در خط اول کرونا در بیمارستان طالقانی جانت را در طبق بگذاری… فراموش نمیکنیم که پیاده میرفتی و میآمدی که نکند مبتلا شده باشی و انتقال دهی. میگفتی اگر قرار است بمیرم چرا بیفایده باشد.
حالا رفتی و ما حالمان بد است. سکوت تلخ تحریریه قابل تحمل نیست. گزارش نوازندگان خیابانی و بیمارستان قائمات روی میز است و به عکس خندان تو نگاه میکنیم و اشک میریزیم؛ اشکی که نه التیامی بر ماست و نه درمانی بر نبودن تو!
سخت است باور رفتنت و حال و روز تحریریهمان امروز سیاه است… قلم را زمین میگذارم و سرم را بر میز… روحت شاد و در آرامش
با اندوهی بیاندازه، به احترام یاد و قلمش این گزارش را بازنشر میکنیم.
شنیدن صداهای موزون از لابلای زندگی ناموزون شهری
زنده یاد رائین امانالهی | گاهی در همهمه و شلوغی شهر، بین صدای بوق و اگزوز ماشینها، در میان رفتوآمد سریع آدمها، صدای خوش سازی توجهمان را جلب میکند، چشم که بچرخانیم نوازندهای را میبینیم که هنرش را به مردم میفروشد. در مشهد چند سالی است که این نوع از ارائه هنر رایج شده است. از پیشگامان نوازندگان خیابانی در ایران فریدون فروغی است که برههای از دوران شکوفاییاش را قبل از انقلاب نرسیده به «آزادی» گذارند.
اما به هنگام برخورد با نوازندهای از این دست چگونه رفتار میکنیم؟ آیا او را متکدی میدانیم یا کسی که از هنرش درآمد دارد؟ آیا برایمان مهم است که شهرداری یا نهادهای ذیربط با این هنرمندان چگونه برخورد میکند؟ در صورت مشاهده این نوازندگان چقدر به آنها توجه میکنیم؟ آیا از سر ترحم پول را در کاور سازشان میگذاریم یا با اینکار از آنها قدردانی میکنیم؟
جواد فاتح قدیمیترین نوازنده خیابانی مشهد است. اگر گذرتان به پاساژهای بلوار سجاد خورده باشد به طور حتم او را دیدهاید. فاتح متولد مشهد است و سی سال در خیابانهای این شهر مینوازد.
بعد از شروع «اصلاحات» کارمان راحتتر شد
فاتح میگوید: بعد از شروع دوران اصلاحات کار برایم راحتتر شد. قبل از آن باید به صورت پنهانی ساز میزدم و همیشه نگران بودم کسی دستگیرم نکند. البته الان هم نگران ماموران شهرداری هستم. چند ماه پیش سازم را گرفتند که وقتی برای گرفتن سازم مراجعه کردم مسئول آنجا مرا شناخت و با مساعدت سازم را پس دادند. اما تاکید کردند آهنگهای انقلابی بزنم. من هم پس از آن بیشتر آهنگهای مذهبی مانند: امام زمان(عج)، امام علی(ع) و آهنگهای غمناک میزنم که مشکلی پیش نیاید. اما جالب است که وقتی موسیقی شاد مینوازم مردم بیشتر توجه میکنند و بیشتر درآمد دارم.
از پس خرید روغن نتوانستم بر بیایم
او درباره نوع برخورد مردم با این شغل بیان میکند: سی سال است در پاساژها و کوچهها ویلن میزنم. وقتی کارم را شروع کردم مشهد فقط ده نوازنده دوره گرد داشت که سازهای سنتی مانند سهتار و دهل مینواختند. اما اکنون درهر جا و مکانی ممکن است شما آنها را ببینید. مردم هنرمندان را دوست دارند اما برخی مارا گدا تصور میکنند. در همین لحظه که با شما صحبت میکنم حدودا یک ساعت است که مینوازم و فقط چهار هزارتومان درآمد داشتم. البته اگر مردم پول ندهند من بازهم مینوازم، چون وقتی هنر در وجود انسانی نشست باید به طریقی آن را ترویج دهد، باید به خاطر هنری که دارم اندکی مردم را به سمت رها شدن از مشکلات ببرم.حتی اگر پولی هم نگیرم مجانی کار میکنم، چون این کار رسالت من است، اما دوست دارم مردم این را بدانند که من هم مانند دیگران زندگی میکنم، چند روز پیش من از پس خرید روغننباتی نتوانستم بر بیایم و به ناچار همسر و دخترم را به خانه پسرم فرستادم. با این حال من هنوز دستم را به سمت کسی دراز نکردم که بگویم حتی به من یک ریال پول بده، دوست دارم آنها خودشان ارزش کارم را بفهمند.
اگر بمیرم، میخواهم تا آخرین لحظه از سازم صدا بکشم
فاتح در مورد اینکه چرا شغل دیگری را انتخاب نکرده است اظهار میکند: من عاشق این کار هستم و اگر باز هم قرار باشد شغلی را انتخاب کنم حتما برای مردم ساز میزنم. تا کنون هیچ کاری نتوانسته برای من جای ویلن زدن را پر کند. شاید اگر کار دیگری را انجام میدادم تشویق نمیشدم که پیشرفت کنم و نهایتا در یک سطح باقی میماندم. دلم میخواهد در آخرین لحظه عمرم هم در حال نواختن باشم.
مهندس برقی که نوازندهخیابانی است
طاهر را خیابان فرهنگ دیدم. با گیتاری که یک سیم نداشت و صدای حنجرهای که جای خالی سیم را پر میکرد. طاهر میگوید مهندسی برق خوانده و بعد از دوران تحصیل مدتی به اعتیاد دچار شده است.
او درباره چگونگی رو آوردن به این کار بیان کرد: از هجده سالگی گیتار میزدم. اولین اجرای صحنهای را در سال 77 انجام دادم.بین سالهای 82 تا 86 در تهران سرپرست گروه موسیقی بودم و در آن زمان 180 تا 190 بار اجرای کنسرت یا اجرای صحنهای داشتم.
سالها در تهران مینواختم و از کارم راضی بودم. بدلایلی ناچار شدم به مشهد مهاجرت کنم و چندماهی در این شهر، کار برق میکردم اما دوباره تصمیم گرفتم در خیابان بنوازم.
در تهران بیشتر به ما اهمیت میدهند
طاهر میگوید: اینجا در بهترین حالت 60 هزار تومان درآمد دارم. اما در تهران به 200 هزار تومان هم میرسید. البته شاید چون در تهران آهنگهای شادتری میزدم اینگونه بود. آنجا وقتی در کوچهها میخواندم اگر کسی از آهنگم خوشش میآمد چهار طبقه را پایین میآمد و پول میداد. یکبار پیرمردی تقریبا 70 ساله مرا سه تا کوچه آنورتر از محل زندگیاش پیدا کرد و گفت تا از پلهآمدم پایین طول کشید. ترانهای که خوانده بودم ترانه محبوب او و همسر فوت شدهاش بود. تراول 100 تومانی به من داد. اما اینجا مردم از تراس خانهشان پول را پایین پرت میکنند.
چند باری شهرداری سازم را با عنوان سد معبر گرفته است. هربار جریمهام کردهاند و آخرین بار تعهد گرفتند. اما در تهران ماموران سد معبر فقط به ما تذکر میدادند، ما هم یا منطقهمان را عوض میکردیم یا داخل پاساژها کارمان را ادامه میدادیم.
طاهر با گیتاری که یک سیم ندارد مینوازد
او توانایی اجرای نواختنش را با پنج سیم میگذارد به حساب تجربهاش و اضافه میکند: در اجراهایی که داشتیم، همیشه یکنفر بود که جایی از آهنگ را خراب میکرد یا به کل اشتباه اجرا میکرد. به عنوان سرپرست گروه وظیفه من بود که بتوانم آن ایراد را طوری برطرف کنم که مخاطب متوجهاش نشود. الان هم بخاطر تجربههای گذشته جوری قطعات را اجرا میکنم که کسی متوجه نبود یک سیم نشود. البته نه اینکه بخواهم بگویم از این وضعیت راضی هستم، اما در تمام این مدت هیچگاه درآمدم به اندازهای نرسید که بتوانم پول خرید سیم را کنار بگذارم. خرید سیم که شوخی است. یک هفته است لثهام ورم کرده اما از پس هزینههای دندان پزشکی برنمیآیم.
از طاهر خواستم اگر درد دلی دارد بگوید که سرش را انداخت پایین و دو سه دقیقهای سکوت کرد. بعد گفت: هنر من مانند کسی است که یک کالای دست ساز تولید میکند و میفروشد، نمیخواهم مردم من را گدا ببینند.
دخل و خرجم باهم نمیخواند
محسن کیخواه جوانی است که به رغم تحصیل در رشته الکترونیک و کار در شرکت نصب آسانسور بخاطر مشکل اقتصادی حاکم بر جامعه بعد از ظهرها را در گوشهای از یک پاساژ گیتار میزند. اولین بار هماتاقی دانشگاهش گیتاری به او هدیه میدهد و ورود او را به دنیای موسیقی رقم میزد.
محسن درباره اینکه چرا خیابانی ساز میزند گفت: من از کودکی آرزوی تحصیل در رشته موسیقی را داشتم، اما نتوانستم وارد دانشگاه موسیقی شوم، بعدها گیتار را از روی چند سیدی آموزشی یاد گرفتم و کم کم در مهمانیهای خانوادگی و دوستانه میخواندم. وقتی به مشهد آمدم خرج کرایه خانه، رفت و آمد و خورد و خوراک به هزینههایم اضافه شد. نمیتوانم دخل و خرجم با یک منبع درآمد تامین کنم برای همین سعی میکنم از هنرم پول در بیاورم.
هنرمند نیاز به دیده شدن دارد
او درباره نوع برخورد مردم با او و شغلش میگوید: عاشق کارم هستم، حتی اگر کسی برای من پول نریزد و فقط بایستد وتماشا کند من لذت میبرم. هنرمند نیاز به دیده شدن دارد. خودم وقتی حالم خوب نباشد، غمگین باشم یا خوشحال ساز میزنم. و این بهترین راه است که تخلیه روحی شوم. میدانم که بقیه هم مثل من هستند و وقتی صدای گیتار را میشنوند احساس خوبی بهشان دست میدهد و این تمام خستگی روز را از تنم خارج میکند.
اگر حاشیه خیابان باشیم شهرداری جمعمان میکند
محسن تعریف میکند که یکبار ماموران سد معبر به او تذکر دادهاند و گفتهاند چون شب عید است سازت را نمیگیریم وگرنه الان باید زار میزدی. بعد به من گفتند اگر در خیابان باشی بخاطر سد معبر گیتارت را میبریم. از آن به بعد من در داخل پاساژ ساز میزنم. البته خاطره خوبی هم از این کار دارم. یک شب پلیس امنیت اخلاقی نزدیکم آمد و رو به رویم ایستاد، انتظار داشتم که دستبند بزنند و دستگیرم کنند، اما مامور پلیس با خنده گفت: بزن ولی مجاز بزن.خودش هم چند دقیقهای کنارم ایستاد.
محسن به عنوان حرف آخر اضافه کرد: اگر کسی کنار خیابان مشغول ساززدن است حتما مشکلی دارد که آنجاست، از مسئولین خواهش میکنم مارا کمی بفهمند. قسمتی از حضور ما در خیابان برای دیده شدن است،اما قسمت بزرگتری از آن هم برای کسب درآمد است. واقعا گرفتن ساز و گیر دادنها دور از انصاف و رسم انسانیت است.
Ищите в гугле