نشست ادبی «پاراگراف» با میزبانی «صبح امروز»؛
شعر خواندیم و شعر شنیدیم
مهناز اصغری
نشست ادبی «پاراگراف» ماحاصل اجرای داود دلفراز و حضور شاعران پیشکسوت و جوان در دفتر روزنامه «صبح امروز» است و پنجشنه اول هرماه برگزار میشود. به همین جهت، به مانند ماه قبل، اولین پنجشنبه از آخرین ماه پائیز را با ادبیات گرم شدیم و در جمع شاعران گذراندیم. شعر خواندیم و شعر شنیدیم…
هرچند بد نیست اشاره کنیم که محققین حوزه ادبيات و به ويژه شعر فارسی هم معتقدند که شعر از ديرباز علاوه بر بیان نیازهای درونی با تحولات ايران گره خورده، پس علاوه بر جنبههاي هنري، بازتاب انديشههاي جامعه است. بنابراین یکی از دلایل دیگر برگزاری این گردمان نیز، بررسی تحولات از دریچه هنر و ادبیاتچیها است. آنچه در ادامه میخوانید برخی از اشعاری است که شنیدیم. شعرهایی کلاسیک، آزاد، محاوره و…
ایمان مرصعی
1: مجنونم و بید میشوم میدانم/ از ریشه سپید میشوم میدانم/ یک روز بخاطر تو جان خواهم داد/ یک روز شهید میشوم میدانم
2: من شانه به شانه خودم خواهم رفت/ دنبال نشانه خودم خواهم رفت/ یک روز طلاق میدهم دنیا را/ با مرگ به خانه خودم خواهم رفت
منیژه رضوان
جنب گناههای نکرده نجیب باش/ از جرم، از فضاحت و غم بینصیب باش/ این عرف اشتباه عجیبیست، بیخیال/ عادی نباش رنگ خودت شو، عجیب باش/ هرچند کار خوب و قشنگی فریب نیست/ تو با فریب چشم دلت، دلفریب باش/ شیخی ندیدهام که طبیب دلی شود/ تو از نژاد دکتر ِ شیخی! طبیب باش/ آیا حبیب مایه بحث است و پیشرفت؟/ با من حبیب … نه غم ِتندم، رقیب باش/ آری قریب ِ یک سده در انتظار رفت/ بس نیست ای غریب جهان؟! عن قریب باش
سعید عابدی
با صدای ارهی من/ به خواب میروی/ به درختان لعنت میفرستی/ به دستهی تبرم/ عصای پدرت/ دختر موسی/ نمیتوانم برایت مردهای را زنده کنم/ سر به غار تنهایی نهنگ بگذارم/ دل کوه را بشکافم/ ناقهای بیرون بکشم/ من شاعرم/ میتوانم برایت بتهای زیادی را بشکنم/ از آتش عبور کنم/ خودم را قربانی کنم/ برای آذرهای پی در پی/ زیتون شوم/ بر بازوان بیروت/ قلبم را بشکافم/ بیهیچ عصایی/ با کلمات برقصم/ از نبرد با جالوت برگردم/ ازین شعر برگردم/ باد را به آسیاب برگردانم/ هیزم ها را دسته کنم/ تبر بر دوش تو بگذارم/ بزنم زیر پاهای نمرود/ نگاهش به آسمان بیفتد/ شانههایش به خاک/ من شاعرم
عطیه انتظام
گاه اگر دادهاند نانم را/ دادهام جای آن جهانم را/ سایههایی همیشه بر سرم است/ تا بگیرند آسمانم را/ من اگر نالهام؛ اگر فریاد/ مُهر زد مادری، دهانم را/ این بهشتی که زیر پایم نیست/ سوخته مغز استخوانم را/ دخترم راه رفته را برگرد/ بازگردان به من نشانم را/ آه مادر نشو… نشو هرگز/ تا نگیرد غم تو جانم را
محمد نجاتیان
بهش گفتم از نیمهی جالبم/ یه سایهم که جا موندم از صاحبم/ یه موجم که میریزه روی خودش/ یه عطرم که قهره با بوی خودش/ بهم گفت دیوارا میشن پنجره/ ساعت، دیگه قول داده جایی نره/ با لبخند به سمتم نمیان غما/ دیگه زخم نمیشن دوست دارما/ درست اولین باد حرفاشو برد/ درست اولین سنگ به شیشه خورد/ نرسیده از راه، شد خاطره/ یه خوابی که قبل از شرو میپره/ شدم خسته از حرف این آدما/ یه کشتی که لج کرده با ناخدا/ یه کوهی که دورو برش خالیه/ یه دریا که حالا تو خشکسالیه/ یه شب رفتو من به خودم اومدم/ یه روزه، مثه قبلنم نیستم/ یکم حال من بهتره این روزا/ پای حرفی که میزنم نیستم
امیر رجایی
لباسای پر از گچُ پوشید/ آجرُ پرت کرد هی بالا/ زیرِ آفتاب جوشید اعصابش/ انگاری سنگ میزنه به خدا/ آجرا خونِشن که میپاشن/ آسمونش ولی بنفش نشد/ با خودش میگه: پایِ دخترِ من/ شبِ عیدی یه جفت کفش نشد/ عید؛ البته تویِ خونَش نیست/ هفت سینش سرِگذر بوده/ سوزِ سرما و سردیِ سیمان/ تو زمستونا دردسر بوده/ هی ملات داد و هی گچ و آجر/ این دیواری که رَج به رَج رفته/ کاش میشد با پتک زد وسطش/ چون که از اولش کج رفته/ بعد شرمندگی و بیکاری/ کار داره، روز مزد شده/ کارگرِ چند مردِ محترم ِ/ باکلاسِ شیکِ دزد شده/ آجرُ پرت کرد هی بالا/ انگاری سنگ میزنه به خدا/ ضدِ زنگا رو هی نزن به ستون/ این ستون ، زنگ میزنه به خدا…
علی سمرقندی
کنار پنجره دریا شده است موهاشان/ و غرق کشتی ترس است آرزوهاشان/ و دختران جوانی که از درون پیرند/ انار بغض رسیده است در گلوهاشان/ شرابی از کلماتِ کهن به سر دارند/ که قطره قطره چکد از لب سبوهاشان/ سبک تر از پر پروانهاند موقع خواب/ که رفته روح به دنبالِ جستجوهاشان/ توان باربری بیش از این نداشتهاند/ اگر که طرح گل افتاده بر پتوهاشان
محمدحسین مصطفیزاده
آمدی یک شهر هوش عابران از دست رفت!/ بازگشتی جانِ شهر نیمهجان از دست رفت/ دیدمت، سردردهایم خوب شد از آن به بعد/ قهوهها دیگر اثر بخشیشان از دست رفت/ کافهچیها در حساب من نوشتند عاقبت/ در تماشای تو هر وقت استکان از دست رفت!/ آنچنان لبخندهایت سرخ و شیرین بود که/ رونق بازار قند و زعفران از دست رفت …/ جای حسرت خوشهای انگور میخوردم فقط/ فرصت بوسیدن تو هر زمان از دست رفت/ نیستی! از صفحهی تقویم رو میزیِ من/ روزهایِ خوب با تو بیگمان از دست رفت…/ ساده میپرسی چه چیز از دست دادی بعدِ من؟/ ساده پاسخ میدهم، بعد از تو جان از دست رفت … !
عباس جاهد
از نشیب راههای بیسرانجامی/ کوله بارم از نشاطش پر/ بر فراز قله های شعر/ هر صبح با امید، دفتر و دیوان میگشایم.
این چه گنجی است/ کاندر او آمال هست/ امروز هست/ دیروز هم جاریست/ میبرم این ثروتم/ رو به سوی سرزمینی که بار آورد/ آن کولی پیر جوان گفتار/ من هنوزم بر سر آن راه/ کانجا نیاکانش/ طبیب دردها بودند، ایستاده در فغانم/ و دردم را به شعر جاودانش میکنم درمان
سید سجاد چاووشی
به جای آنکه دمی همرکاب من باشی/ تو آفریده شدی تا عذاب من باشی/ نگاه از سر خشمت چه خوب ثابت کرد/ تو تلخ آمدهای تا شراب من باشی/ تو آیه آیه به من وحی میشوی یعنی/ مقدس آمدهای تا کتاب من باشی/ قسم به آیهی مویت که بی تو تاریکم/ چه میشود تو اگر ماهتاب من باشی/ مرا گرفت در آغوش سایهای در خواب/ خدا کند که تو تعبیر خواب من باشی/ به من دوباره اگر حق انتخاب دهند/ تو عاشقانهترین انتخاب من باشی
محمدرضا صبوریان
با قهوه قهرم هرچقدرم خوب باشه/ وقتی که کامم تلخه از دعوای با تو/ وقتی بهت گفتم که پیشم ساده باشی/ اما تو بازم قهوهای کردی لباتو/ وقتی بهت گفتم که اذیت میشم اما/ پشت چشاتو آبی پررنگ کردی/ من رو با هرکی که بهت چِش داشت بازم/ توی خیابون وارد یک جنگ کردی/ باعث شدی رفتارم این روزا عوض شه…/ غرقت شدم، از بین رفتم تا بفهمم/ دریای چشمای تو تنها یک سرابه/ توو تورت افتادم ولی تورو بریدم/ حالا تموم نقشههات نقش برآبه/ من مرد خوبی بودم اما من نبودم/ هرچی محبت کردم از رو سادگی بود/ فهمیدم این روزا که باید گرگ باشم/ دورای با تو دورهی آمادگی بود/ باعث شدی دنیارو واضحتر ببینم…/ دیوونه میشم چون که باید خسته باشم/ با اینکه میتونم بشم پیروز بازی/ مث یه بازیکن که توو نیمه نهایی/ میگن بهش هرجوری هس باید ببازی/ چشمامو بستم با سیاهی خو بگیرم/ چشمامو بستم تا نگاهت بیاثر شه/ دیوونه بودم قبل از اینها، قطعا اما/ باعث شدی این خیرهسر دیوونهتر شه
محمدجواد جوانبخت
تویی که شاعر بدون شعری/ تویی که غمگینی بدون غصه/ انقده از دس دادی دلخوشیتو/ هرکاری میکنی بمونه غصه/ هرکاری میکنی که زنده باشی/ همش میگی تو فکر آیندهای/ وقتی که بعد مرگت از یاد بری/ چه فرقی میکنه چقد زندهای/ یعقوبی و یه پسرم نداری/ باید یه جوری با خدا راه بیای/ این امتحان آخره قبول کن/ باید خودت تا ته این چاه بیای/ عزیزتو نداشته ترکش کنی/ خیال کنی که بعد از اون شاعری/ اونی که هیچوقت نشده ببوسیش/ ببوسی و کنار بذاری بری/ فک میکنی الان کنار کیه/ باید به فک نکردن، عادت کنی/ وقتی که تنها اون تو فکر توعه/ میشه به تنهایی حسادت کنی/ غرق خیالات پریشونتی/ نمیدونی چیو داری میبازی/ هرکی اومد یه تیکه از تو برده/ تو اومدی بقیه رو بسازی/ انقده بودنت به هیچی بنده/ ممکنه هر ثانیه با باد بری/ چه فرقی میکنه چقد زندهای/ وقتی که بعد مرگت از یاد بری/ یعقوبی و یه پسرم نداری/ باید یه جوری با خدا راه بیای/ این امتحان آخره… قبوله/ دارم با سر تا ته این چاه میام
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.