نوسانات آشکار در ادبیات روحانی
دولتی که بر پایه گفتگو بنا شده بود
علی روغنگران
حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، کمتر از دو سال وقت دارد تا از کارنامه خود دفاع کند. هرچند این تنها کارنامه او نیست، بلکه کارنامه اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان نیز هست که با دولت او گره خورده است. روحانی هنوز هم برای حفظ حیثیت خود با ارائه کارنامه قابل قبول انگیزه دارد و تا اینجای کار نیز معتقد است که از احمدینژاد وضع بسیار بهتری دارد. این مسئله شاید برای بسیاری از نیروهای سیاسی ما قابل قبول نباشد که انگیزه رئیس جمهور چشم گیر است، اما آن دسته از نیروهای سیاسی که میدانند حیات و ممات کشور و آینده کل نظام در موفق بودن نهاد دولت در برهه حساس فعلی است، انتظار دیگری دارند. آنها امیدوار هستند که «پروژه روحانی» با شکست مواجه نشود.
سازش یا مقاومت
سال 92 بود که با پایان دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، بحث «دو قطبیها» در سیاست ایران داغ شد. تا پیش از آن دوگانههای سیاسی در ایران دوگانههای سادهای بودند، اما احمدینژاد این دوگانه را شکست. در سال 84 همه تصور میکردند که دو قطب اصلی رقابت انتخاباتی بین هاشمی و اصلاحطلبان در برابر قالیباف و اصولگرایان است. این بازی با ورود احمدینژاد شکست و به دو قطبی هاشمی و احمدینژاد بدل شد. «هاشمی» -که در آن دوران سیبل کسانی بود که میخواستند تاریخ انقلاب را مورد نقد قرار دهند- در آن زمان شرایطی داشت که بسیاری از کارشناسان جامعهشناسی سیاسی معتقد بودند که با آن شرایط «اگر درخت را هم مقابل هاشمی قرار دهند، درخت رای میآورد!» دوره هشتساله احمدینژاد کافی بود تا این ذهنیت علیه هاشمی به عکس خود تبدیل شود. این بار قطبیت ماجرا بهشکلی تغییر کرد که هر کاندیدا که با احمدینژاد تداعی میشد، ممکن بود طرف مقابل را (خواه هرکه میخواهد باشد) به برنده ای در مقابل خود بدل کرده و آرای منفی خود را حداکثر کند. اما صرفنظر از همه بحثهای 88 و مشکلات دولت احمدینژاد، ماجرای تحریم ایران و قرارگرفتن ذیل بند هفت شورای امنیت سازمان ملل در دوره دوم او، فضا را برای ایجاد یک گفتمان جدید و در نتیجه یک دو قطبی جدیدتر فراهم ساخت. در ایران اما ماجرا از این قرار است که تبدیل گفتمان به دو قطبی، اندکی زمان میبرد، لیکن شرایط طوفانی سالهای 90 تا 92 و تغییر ذهنیت بخش عمدهای از اصولگرایان و همچنین فجایع دو سال آخر، سرعت تحولات را چنان زیاد کرد که تحولات گفتمانی منجر به تشکیل دو قطبی جدید حول دو عنصر «سازش – مقاومت» از شد.
اصولگرایان در جریان انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در سال 92 موقعیتی دوگانه داشتند. اصولگرایانی مانند حدادعادل و سعید جلیلی در سمت راست ایستاده و کسانی مانند قالیباف و ولایتی میانه را گرفته و اصطکاکی مشخص با دو قطبی جدید پیدا کردند. این دو قطبی چه بود که حتی در بین اصولگرایان نیز انشقاق ایجاد و آنها را به دو گروه میانهرو و تندرو تقسیم کرد؟ حمایت ولایتی و قالیباف از برجام پس از انعقاد این تفاهم، خود اثباتی بر این انشقاق گفتمانی بود. انشقاقی که ناشی از پذیرش میدان بازی در درون دو قطبی «سازش-مقاومت» بود. هرچند بسیاری از این اصولگرایان با خروج ترامپ از برجام حرفهای دیروز خود علیه جریان تندروتر موسوم به «انقلابی» را فراموش کرده و از نو و با ادبیات انقلابیها وارد فضای انتقادی علیه روحانی شدند.
توسعه اقتصادی مولد توسعه سیاسی
دولت روحانی یادگار سردار سازندگی یعنی هاشمی رفسنجانی بود. خود هاشمی البته روحانی را شاگرد و حاصل عمر سیاسی خویش میدانست، منطق کارکردی او همانی بود که اکنون در دولت روحانی وجود دارد. اما این منطق چه بود که مدتی اصولگرایان را نیز به خود مشغول کرده و در دو قطبی جدید وارد کرد؟ برای فهم منطق این دو قطبیسازی، باید به مناظرات مهم انتخاباتی سال 92 باز گردیم. آنجا که روحانی از یک سلسله زنجیره در توصیف مفهوم «توسعه» و «آبادانی» رونمایی کرد. طبق نظریهای که روحانی آنجا با رتوریک «چرخ هستهای باید بچرخد ولی چرخ اقتصاد و معیشت مردم هم باید بچرخد» از آن یاد کرد، از این گفتمان رونمایی شد که به نظر تیم روحانی، کشور در اوضاع بحران اقتصادی قرار دارد و تنها نیرویی که میتواند این بحران را رفع کند، گشایش و تعامل در عرصه «سیاست خارجی» است. با حل شدن مسئله تحریمها و ارتباط ایران با خارج، مسئله اقتصادی ما حل شده و از آنجا توسعه اقتصادی آغاز می شود. توسعه اقتصادی خود البته مولد «توسعه سیاسی» و سیاست داخلی است. لذا آن دسته اصلاحطلبانی که به دنبال گشایش در عرصه فرهنگی و مدنی و سیاسی هستند نیز باید بهدنبال ایجاد این زنجیره باشند!
سیاست خارجی با محوریت ارتباط با جهان
دال گفتمانی «سیاست خارجی» روحانی با محوریت بحث «ارتباط با جهان» و «سازش» بهعنوان «کلید» حل مشکلات کشور بود. نگاه روحانی به مسائل کشور چنان خطی بود که نسبت حل مشکلات با عملکرد دولت را علنا نسبت «کلید» و «قفل» معرفی کرد. این گفتمان خطی نشان میداد که همهچیز روی پاشنه سیاست خارجی میچرخد. اما چه چیز باعث این تقلیل شد؟ واقعیت این است که روحانی و مغز متفکرهای اطراف او (ربیعی و آشنا) کارشناسان حوزه امنیت بودند. چیزی که در نظریه سیاسی روحانی ریشه همه چیزی بود، «امنیت» تلقی میشد و این را از دو جلد کتابی که در رابطه با سیاست داخلی و سیاست خارجی نوشته میتوان فهمید: «امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران» و «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای»!
دال گفتمانی سیاست خارجی از آنجا موضوعیت پیدا میکرد که «امنیت» زیربنا بود، زیرا نیروهای خارجی در تعارض با نظام و کشور در حوزههای مختلف اقتصادی و سیاسی و نظامی «امنیت» را تهدید میکردند، لذا اولویت اساسی به «روابط خارجی متعارف» و «نورمالیزاسیون» خارجی تقلیل مییافت.
افول ژنرالها
کابینه روحانی پس از روی کار آمدن چندین ژنرال داشت. ژنرالهای کابینه روحانی کسانی بودند که بهجز «ظریف» در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی نیز نقش فعالی داشتند. از «آخوندی» و «زنگنه» و «ربیعی» گرفته تا «قاضیزاده هاشمی»! این ژنرالها هرکدام با طرح و برنامهای پرسروصدا آمده بودند. آخوندی با خرید و تجهیز ناوگان حملونقل کشور، زنگنه با تسهیل فروش نفت، ربیعی با طرح مسکن اجتماعی و تعدیل ساختاری صندوق تامین اجتماعی و قاضیزاده در بهداشت با طرح پرسر و صدای «سلامت». اما این ژنرالها در عرصه عملی یکی یکی از عرصه خارج شدند یا مانند زنگنه گوشهنشینی و اکتفا به حداقلها را پی گرفتند. تنها ژنرال باقیمانده «روحانی» که همه امید وی به او بسته است، همچنان «ظریف» است؛ ظریفی که مهمترین طرح دستاورد دولت روحانی (برجام) را برای او به ارمغان آورده بود.
کارکرد ذاتی را نمی توان تغییر داد
با خروج ترامپ از برجام، روح دولت روحانی که احیای رابطه با جهان بود، گویی از کالبد آن فاصله گرفت. سیاست خارجی که دال گفتمانی و عمود خیمه بود، پس از افول آرام آرام ژنرالهای دیگر در حال شکستن بود. با این خروج غیرمنتظره بود که ظریف و روحانی با آن همه وعده درباره غیرممکن بودن شکستن عهد، یکباره مجبور شدند مواضعی درباره ضرورت مقاومت و عدم مذاکره بگیرند. ظریف و روحانی سعی کردند تا با تعویض کارکرد ذاتی خود از «نیروی سازش» به «نیروی مقاومت» در انظار عمومی، از «محتضر» بودن دولت جلوگیری کنند، اما این بازی در انظار عمومی نمیتوانست ادامه پیدا کند و هر لحظه که میگذشت، ماهیت دولت روحانی و دال گفتمانی آن از زیر فرش بیرون میزد. تبدیل دولت روحانی از «دولت سازش» به «دولت مقاومت» حکم یک «تغییر جنسیت» ناموفق بود. در عمل تغییر جنسیت، معمولا فرد متقاضی باید پیش از اقدامات دارویی و جراحی نهایی، به جنسیت مقصد در بسیاری از جنبهها نزدیک باشد، لیکن دولت روحانی اتفاقا از جنبه هویتی و گفتمانی از گفتمان مقاومت بهشدت دور بود و نمیتوانست خود را با این تغییر جنسیت وفق دهد. در نتیجه آنچه این روزها از ظریف و روحانی در رابطه با مذاکره میشنویم و دلیلی که باعث تحول دوباره در ادبیات آنها در ایام کنونی پس از جلسه جی-7 شاهد بودیم، تلاشی است برای احیا و حفظ اصلیترین «پروژه» روحانی. پروژهای که بدون آن دولت روحانی معنایی نخواهد داشت و از درون تهی خواهد بود. اما اینکه آیا ظریف میتواند با احیای برجام نقش ژنرالی خود را برای روحانی به خوبی ایفا کند، به هزار و یک عامل داخلی و خارجی بستگی دارد، ولی آنچه مسلم است، این واقعیت تلخ یا شیرین برای تیم روحانی است که مرگ و زندگی آنها در گروی آخرین بازی «ظریف» است و نوسان در ادبیات آنها نیز ناشی از استرس حساس بودن انتهای بازی است!
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.