ایران در سده نوزدهم

یرواند آبراهامیان تاریخ نگار و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بخش نخست کتابش تأکید دارد که اهمیت قرن نوزدهم برای روشنفکران ایرانی مخفی مانده است و تنها نسل چهارم روشنفکران به آن پی برده‌اند. او معتقد است نسل اول روشنفکران، قرن نوزدهم را چیزی جز وجود یک دولت فاسد و ستمکار نمی‌دیدند. نسل دوم که علیه محافظه‌کاری مذهبی بود قرن نوزدهم را دوره‌ای از جزم‌اندیشی می‌دید و نسل سوم تحت نفوذ مارکسیسم بود و قرن نوزدهم را دوره‌ای از فئودالیته می‌دانست که باید از آن گذشت. اما نسل چهارم پی برد که قرن نوزدهم دوره مهمی است و به بررسی پیچیدگی آن پرداخت.

ویژگی‌های طبیعی و اجتماعی ایران در قرن نوزدهم را باید در مواردی چون    کاهش بارندگی و کم آبی، شهرنشینی محدود و پراکنده، ارتباطات ضعیف و ناامن بودن راه‌ها، تجارت ناچیز و بدون صرفه اقتصادی (از نگاه جهانگردان خارج، اختلافات قومی و مذهبی (تقسیم تشیع به دو شاخه شیخیه و بابیه و گرایش‌های حیدری و نعمتی که تا سال‌ها ادامه داشت، بررسی کرد.

هرم سازمان‌های غیرطبقاتی در ایران قرن نوزدهم را باید در سه بخش مجزا تقسیم‌بندی کرد. ابتدا بالای هرم که بزرگان محلی شامل خوانین، اعیان، تیولداران، مالکان، علمای عالی رتبه و تجار عمده بودند، در وسط هرم رهبران محلی از جمله روسای ایلات و کدخداها قرار داشتند و پایین هرم به مردم عادی ایلیاتی، دهقانی و شهری تخصیص داشت.

در این شرایط واحدهای اجتماعی را باید در دسته‌بندی سه گانه‌ای از هم مجزا کرد.اصلی‌ترین آنها قبایل کوچنده و گروه خانه به دوشان هستند که بخش عمده مردم ایران را شامل می‌شوند. در دسته دوم، طایفه است که از چندین گروه تشکیل شده‌ و خوانین و کلانتران رهبران آنها بودند و در نهایت،ایل که خان بزرگ آن را هدایت و رهبری می‌کرد. در میان این واحدهای اجتماعی از خرد تا کلان، همبستگی و منافع گروهی در میان قبایل بیشتر از طریق پیوندها و شبکه‌های تیره‌ای و خویشاوندی تقویت می‌شد.

بنا به آنچه گفته شد آبراهامیان معتقد است، سه عامل در کشمکش‌های گروهی غیرطبقاتی تأثیرگذار بود: ابتدا مبارزه برای دستیابی به منابع کمیاب به ویژه زمین‌های آبی و مراتع حاصل‌خیز و قنات‌ها، سپس اعتقاد به رشد اقتصادی پایدار این باور را ایجاد می‌کرد که شخص فقط با محروم کردن دیگران به ثروت و دارایی می‌رسد. و در نهایت رقابت برای دستیابی به مناصب و عناوین محلی که انگیزه‌ای برای درگیری میان واحدهای اجتماعی ایجاد می‌کرد.

سیاحان اروپایی که در قرن 19 به ایران آمدند از سه درگیری یاد کرده‌اند: ستیزهای علنی میان مسلمانان و غیرمسلمانان، شیعیان و سنیان، ستیزهای میان قبایل در روستاها، ستیز بیابان و دشت و ستیزهای ناشی اختلافات زبانی بین زبان‌های ایرانی و غیرایرانی.

آبراهامیان بنا به تعریف کارل مارکس معتقد است طبقه در ایران تنها در شکل نخست (طبقه درخود) شکل گرفته است و بر اساس آن 4 طبقه قابل شناسایی است: طبقه ملوک‌الطوایف، نخبگان مرکزی و محلی، مرکزی، قاجار و شاهزادگان، . طبقه متوسط مرفه، تجار و پیشه‌وران در پیوند با علما و طلاب، طبقه مزدبگیران شهری: صنعتگران، کارگران و مزدبگیر و علما و طبقه رعایا، ایلات و دهقانان.

روی هم رفته آنچه از ایران قرن نوزدهم و ساختار اجتماعی آن می‌شود برداشت کرد، جامعه‌ای ایلاتی با ارتباطات اجتماعی محدود و اندک و انگیزه‌های قومی و قبیله‌ای برای کسب قدرت است که نظام سیاسی پادشاهی قاجار در صدر آن قرار دارد و با تکیه بر همین نظام ایلیاتی بر کشور فروانروایی می‌کند.

در ادامه به بررسی نظام حکومتی پادشاهان قاجار خواهیم پرداخت.

 

 

نوید موسوی

image_print
1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *