کودکیام به رنگ سبز بود
رئیس شورای اسلامی شهر مشهد گفت: کودکی شاد و خوبی داشتم و به رنگ سبز بود.
به مناسبت هفته کودک دو کودک از کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان به دیدار محمدرضا حیدری رفتند و از وی پرسشهایی کودکانه و اندیشمندانه پرسیدند. فضایی سرشار از رنگ کودکی، شاد و پرسشهایی بهظاهر آسان و درواقع دشوار. آشناشدن با دنیای کودکی رئیس شورای شهر مشهد و خندههایی که فضای جدی را تبدیل به فضایی شاد میکرد، از نکات قابل توجه این نشست متفاوت بود.
در ادامه پاسخهای رئیس شورای شهر را به سوالات دو کودک حاضر در این دیدار میخوانیم.
بازیهای کودکی: بازیهای کودکیام هفتسنگ، گرگمبههوا و بازیهای محلی در کوچه و خیابان بود.
کودکان سرچهارراه: از کودکان گلفروش و روزنامهفروش در سر چهارراهها خرید میکنم. البته به دوستان سفارش کردهایم که کسانی که در حال فعالیت در خیابانها هستند، سن آنها بالای 15 سال باشد و نوجوان محسوب شوند.
عادتهای کودکی: از عادتهای کودکیام مطالعهکردن است. کارکردن، فعالیتکردن و مطالعهکردن از عمده فعالیتهای من در کودکی بود. من 6 سال ابتدایی را در 3 سال خواندم و تا اکنون این علاقه به مطالعه در من مانده است.
غذای مورد علاقه: همه غذاها را دوست داشتم. نوع غذا و مصرف امروز ما با گذشته تغییر کرده است. عادتهای غذایی مانند برنجخوردن فقط در روزهای عید و مناسبتها بود. غذاهایی بهعنوان نمونه آبگوشت، اشکنه و… بیشتر استفاده میشد. در گذشته طوری بود که باید هر غذایی که مادرم میپخت، میخوردیم و تقریباً همه غذاها را میخوردم.
کودک امروزی: خوش به حال کودک امروز است؛ چرا که شرایطش با گذشته بسیار فرق دارد. امکانات بچههای قدیم در مقایسۀ با امروز خیلی کم بوده است؛ چرا که در گذشته تعداد فرزندان در خانه زیاد بود و درنتیجه فرصتها و امکانات توسط پدر و مادر برای تقسیم بین بچهها کم میشد. امروز توجه خانوادهها به کودکان بسیار شده است.
ترس از دکتررفتن: آمپول درد دارد. یک خاطرهای برایتان بگویم. سال 60 که به جبهه رفته بودم شرایطی پیش آمد که مجبور شدم در بیمارستان اهواز بستری شوم. همانشب رزمندۀ مجروحی را آورده بودند که در عملیاتی، چندین متجاوز عراقی را کشته بود اما از آمپول میترسید و اجازه آمپولزدن به پرستار را نمیداد.
قصههای مورد علاقه: قصهای که برای فرزندانم میخواندم، قصه «حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو» بود که در گذشته برای فرزندانم میخواندم.
مشقنوشتن: مشقهایم را کامل مینوشتم. ما زمان زیادی را برای نوشتن مشق صرف میکردیم. آموزگاران هم در نوشتن مشقها نسبتبه دانشآموزان سختگیر بودند. در گذشته رفتار آموزگاران سختگیرانه بود و گاهی اوقات تنبیه هم میشدیم که البته آثارش هنوز باقی مانده؛ مانند زیبانویسی و بدون غلط نوشتن.
آشنایی با کانون پرورشی فکری کودک و نوجوان: من بچههای خودم را در کانون فلسطین ثبتنام کردم و با این فضا آشنایی دارم. کانون یک مکان سرشار از صمیمیت و دوستداشتنی بود که بچهها با انتخاب خودشان در آن حضور پیدا میکنند و به رشد و آگاهی میرسند.
آموزش حقوق کودک به پدر و مادرها: برای اینکه پدرومادرها با حقوق کودکان آشنا شوند، باید از امکانات موجود در سطح شهر بهرهمند شد. با استفاده از تابلوهای تبلیغاتی باید پیامهای مفیدی را منتقل کرد. بخش دیگر متوجه مسئولان میشود که بهویژه در مورد کودکانِ کار باید به آن توجه کنند. این فضا در فرهنگسراهای ما وجود دارد، همچنین آموزشوپرورش و صداوسیمای ما نیز در برنامههای خود میتوانند حقوق کودکان را به مردم آموزش دهند.
هدیهکردن شادمانی به کودکان حاشیه شهر: برای کودکان حاشیه شهر، باید همانند نقاط دیگر شهر یکسری امکانات مانند پارکها و فضای سبز پیشبینی کنیم. کارهای مناسبی در گذشته صورت گرفته است و ما هم میتوانیم فضاهای مفیدی را به وجود بیاوریم تا از آن استفاده شود.
شهر مشهد و کودکان: برای تبدیلشدن شهر مشهد به شهری که دوستدار کودک است اقدامات زیادی انجام میدهیم. ما فرهنگسرایی برای کودک در کوهسنگی که خاص کودکان و نوجوانان است، ایجاد کردیم. در حقیقت ما متناسب با کودکان، ظرفیتهای لازم را ایجاد میکنیم. در زمینه سینما مسئولیت آن بیشتر در ارتباط با دستگاههای دیگر است، ولی در فضاهای پارک و تفریحی تلاش میکنیم امکاناتی مناسب با بچهها ایجاد کنیم.
یک قول به کودکان مشهدی: در ارتباط با فضاهایی که در زمینه گردشی و فرهنگی داریم، قول میدهیم هماهنگیهای لازم فراهم شود، بهطور ویژه بخشی از فرصتهایی که در اختیار ماست را در اختیار کانون پروشی فکری کودکان و نوجوانان قرار بدهیم تا کودکان بتوانند از آن بهرهمند شوند.
منبع: ایسنا
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.