جادوگری با شیوه سیال ذهن

16 خرداد 1379 روزی است که هوشنگ گلشیری، داستان‌نویس مشهور دهه‌های 50 تا 70 ایران درگذشت. رفتن او هرگز به معنای یک پایان نبود، چون تأثیرات این نویسنده ایرانی را تا همین امروز می‌توان بر پیکره ادبیات فارسی مشاهده کرد. به این بهانه گفت‌وگویی داشتیم با سروش مظفر مقدم، نویسنده، روزنامه‌نگار، منتقد و سردبیر ماهنامه تخصصی تئاتر و سینما «بارثاوا» و او از نقش و جایگاه گلشیری در ادبیات داستانی معاصر ایران گفت. آنچه می‌خوانید گفته‌های مظفر مقدم در مورد نویسنده‌ای است که چشم از جهان فروبسته اما چشم ما را به جهانمان باز نگه داشته است.

تسلط بی‌بدیل بر ادبیات داستانی

مظفر مقدم مقدم درباره این نویسنده نام‌آشنای ایرانی گفت: هوشنگ گلشیری یکی از نویسندگان برجسته دهه 40 و 50 است که جایگاه رفیع و مسلمی در ادبیات داستانی ایران دارد. نقش او در شکل‌دهی و هدایت جریان داستان فارسی نقشی بی‌بدیل و مسلم است؛ با برگزاری کارگاه‌هایی که برگزار می‌کرد و نشریاتی که چاپ می‌کرد، خصوصا «کارنامه» که نقش برجسته‌ای داشت در مطرح شدن دوباره جریان ادبیات داستانی و شاگرانی که از خود به جای گذاشت. این جریان هم آسیب‌ها و هم محاسن و مزایایی برای ادبیات داستانی ایران به همراه داشت.

گلشیری در داستان نویسی ذهنیت خاصی داشت و بیشتر معطوف به جریان داستان نویسی دهه‌های 50  و 60 امریکا با نگاهی به جریان فاکنر و شیوه سیال ذهن بود. در اواخر دهه 70 شاگردان او هم سعی کردند که راه او را ادامه دهند، اما نکته‌ای که هست شاگردان او نه مثل او که نسخه‌های دسته دوم و سوم از کار او بودند. با اینکه سعی کردند فضای ذهنی او را بسط و تسری دهند که خیلی موفق نبودند و این باعث شد جریان فوق حتی به نوعی سایر جریان‌ها و گرایش‌های ادبی را پس بزند. این اتوریته جریان ذهنی گلشیری که در میان شاگردانش ایجاد شده بود تنوع و تکثری که ادبیات داستانی باید می‌داشت را به محاق برد.

سبک نوشتاری گلشیری

نثر و تخیل گلشیری و شیوه نوشتن او در دوره خودش در دهه 50 و 60 دارای ویژگی‌ها و ممیزه‌های زیادی است. از جمله تسلط او بر زبان فارسی، ادبیات کهن و پیشینه زبان فارسی، یکی از مشخصه‌های اصلی قدرت گلشیری است. در ژانر داستان کوتاه هم او جایگاه خوبی دارد. در «نمازخانه کوچک من» داستان‌هایی خیلی برجسته دارد که از بهترین نمونه‌های داستان کوتاه فارسی است. مخصوصا داستان‌های چهار معصومی که نوشته است.

او سبک منحصر به فرد خود را دارد؛ شگردهایی که استفاده می‌کند مثل: در افکندن پی‌رنگ‌های پیچیده، شیوه سیال ذهن، فلاش بک‌هایی که دارد و تلفیق خیال و واقعیت که جاهایی به رئالیسم جادویی هم تن می‌زند و در جاهایی به سورئالیسم نزدیک می‌شود. اگر به کارهای او نگاه کنیم می‌توانیم ببینیم او در داستان کوتاه سبک خودش را دارد؛ اما تأثیری که از فضای ادبیات داستانی دهه‌های 40 تا 60 امریکا گرفته است خصوصا از ویرجینیا ولف و ویلیام فاکنر مشخص است. در نگارش داستان کوتاه هم او دارای ممیزات خاص خود است و هیچکدام از شاگردانش نتوانستند مانند خود او بنویسند. البته استثناهایی هم در آن دهه بودند. چهره‌هایی چون مونیرو روانی‌پور با رمان درخشان «اهل غرق»، نویسنده‌ای چون رضا جولایی که از شاگردان دوره اول گلشیری بود که در واقع با نگارش داستان‌های تاریخی از استاد عبور می‌کند و صاحب سبک خودش می‌شود. با این حال گلشیری به عنوان یک نویسنده صاحب سبک که جریانی در ادبیات داستانی معاصر فارسی ایجاد می‌کند، به نوعی  به صدایی مسلط در ادبیات داستانی ایران می‌شود جایگاه برجسته‌ای دارد.

تسلط یک اتوریته!

عده‌ای معتقدند تسلط و اتوریته او مانع رشد جریان‌های دیگر در آن دهه‌ها شده است و عده‌ای نتوانستند در آن دوره کارهای خود را در کنار این جریان ارائه و نشان دهند. این را می‌شود به نوعی پذیرفت اما این چیزی نیست که ما آن را پای او بنویسیم. شاید شاگردان او که خود را پیرو او می‌دانستند بیش از او این تأثیر منفی را گذاشته‌اند. بنابراین ما در دهه 70 و 80 می‌بینیم فضای ادبیات داستانی ایران به فضایی مسدود و بن‌بست تبدیل می‌شود. امروز در دهه 90 شاهد این هستیم که صداهای متفاوتی شنیده می‌شود و نویسندگان سعی می‌کنند مستقل باشند و ممیزه‌های خود را بدون واهمه و ترس از نادیده شدن به گوش جامعه ادبی ایران برسانند.

حضور مستمر او در قوام گرفتن و شکل‌گرفتن داستان کوتاه به عنوان یک ژانر پرطرفدار، پرخواننده و جدی مهم بوده است. او گذشته از رمان‌هایش استاد داستان کوتاه بود و بر آن به شکلی دقیق، موجز و فشرده و دارای ظرافت‌های هنری تأکید ویژه‌ای داشت.

تولدی دوباره در روزگار ما

امروز ما با فقدان گلشیری روبرو هستیم اما می‌شود گفت وقت آن رسیده است با میراث او بدون قضاوت ارزش داورانه و بدون سوگیری و با نگاهی کامل و جامع به او نگاه کنیم و او را از نو بشناسیم. گلشیری در دوران حیاتش با اینکه معروف بود و زیاد از او سخن می‌گفتند به درستی شناخته نشد. فکر می‌کنم مهم است دوباره گلشیری را بخوانیم و حتی به کارهای نظری، مقالات و مجموعه کوشش‌های تئوریک او نگاهی داشته باشیم. داستان‌های کوتاهی که برای ما به یادگار گذاشته نمونه‌های ارزشمندی از ادبیات داستانی معاصر ایران است و خوب است آثار او دوباره خوانده شود به نوعی که او در دوره ما دوباره متولد شود.

واپسین میراث گلشیری

شاید واپسین میراث او برای ما کوشش و تلاش مستمر او و عشقش نسبت به فرایند نوشتن است که از همه مهم‌تر است. گلشیری در هر شرایطی چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب و با وجود محدودیت‌های مادی و اجتماعی دست و پنجه نرم کرد که چراغ داستان نویسی را روشن نگه دارد و این از دستاوردهای مهم اوست. علاوه بر این او داستان شناس برجسته‌ای بود و نظرات او شایان اهمیت است. به نظرم او جوهر و جان داستان را به خوبی می‌شناخت و نظرات و الگوهایی که ارائه می‌دهد می‌تواند هنوز هم مورد استفاده ما قرار بگیرد و حتی می‌شود همین امروز هم از آنها درس گرفت.

 

گزارشی از نوید موسوی

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *