فریادی به پـهنای خاموشــی
م.فرزام چند وقتی بود که امیدی برای بازگشت به خانه نداشتم وتنها برای خوابیدن و رفع خستگی خانه میرفتم چرا که او زنی عصبی و پرخاشگر شده بود. هرازگاهی برای خوابیدن هم نیز به خانه پدری رفته و اگر نگران نگرانی پدرم در مورد زندگیم نبودم خوابیدنهای شبانهام نیز بیشتر میشد. گلایههای هرروزه همسرم توانی […]