پان‌اپتیکون مجازی؛

ما زندانیان داوطلبیم!

مریم اصغری

در دنیای پرشتاب امروز، سکوت یک انتخاب نیست؛ بلکه یک چالش است. در میان بمباران مداوم اطلاعات و هیاهوی دیجیتال، آن فضای امن و درونی که زمانی پناهگاه تأمل و خودشناسی بود، به تدریج در حال ناپدید شدن است. در گذشته، حریم خصوصی به ما امکان می‌داد تا از نقش‌آفرینی در صحنه اجتماع دست بکشیم و فرصت «خود بودن» را پیدا کنیم. اما اکنون، میل سیری‌ناپذیر به دیده شدن، چنان قوی شده که بسیاری از ما زندگی خود را به یک «نمایش بی‌پایان» در فضای مجازی تبدیل کرده‌ایم. این یادداشت، با رویکردی مطالعاتی، نگاهی روانشناسانه و جامعه‌شناسانه به این پدیده دارد و تلاش می‌کند تا به عمق تأثیرات آن بر سلامت روان و ساختار جامعه بپردازد.

از منظر روانشناسی، فضای مجازی با ایجاد یک چرخه پاداش‌دهی متغیر (لایک، کامنت، فالو، سیو، ریشیر و…)، مغز ما را به یک «سیستم تقویت‌کننده» شبیه به دستگاه‌های قمار، وابسته کرده است. این سیستم هیجانی، نیاز طبیعی ما به تأیید را به یک جستجوی بی‌پایان برای «تایید بیرونی» تبدیل می‌کند. چراکه ما برای خلق یک «خودِ ایده‌آل» تلاش می‌کنیم، نسخه‌ای فیلترشده از خودمان را به نمایش بگذاریم که لایه‌های آسیب‌پذیر و واقعی وجودمان را پنهان می‌کند.

این دوگانگی مداوم میان «منِ واقعی» و «منِ دیجیتال»، می‌تواند به پدیده‌ای به نام ناهماهنگی شناختی منجر شود؛ وضعیتی که در آن، تضاد میان آنچه هستیم و آنچه نشان می‌دهیم، اضطراب و احساس تنهایی عمیقی را در ما ایجاد می‌کند. فرد به مرور، فراموش می‌کند که ارزشش وابسته به نگاه دیگران نیست و آن «فضای خصوصی ذهنی» که محل رشد و بازیابی بود، به میدان نبردی برای کسب اعتبار تبدیل می‌شود.

از سوی دیگر، از منظر جامعه‌شناسی، این پدیده به مراتب پیچیده‌تر است. فرهنگ «محتواسازی» جامعه را به یک «پان‌اپتیکون»(Panopticon) دیجیتال تبدیل کرده است؛ مفهومی که توسط فیلسوف انگلیسی، جرمی بنتام، برای زندانی طراحی شد که در آن زندانیان می‌دانستند همیشه تحت نظارت هستند، اما نمی‌دانستند چه زمانی! با این تعریف؛ در فضای مجازی، ما هم «ناظر» هستیم و هم «تحت نظارت». این حس دائمیِ تماشا شدن، به خودسانسوری و اجرای نمایشی از زندگی منجر می‌شود. به طور نمونه هر لحظه از زندگی، از یک وعده غذایی تا یک سفر، تبدیل به فرصتی برای تولید «محتوا» می‌شود و ما لذت ناب تجربه را فدای ثبت آن برای دیده شدن می‌کنیم.

در چنین جامعه‌ای، مرز میان حریم خصوصی و عرصه عمومی به کلی محو شده و از آنجا که همه چیز به اشتراک گذاشته می‌شود، «سکوت» و «پنهان‌کاری» به عنوان رفتاری مشکوک و غیرعادی تلقی می‌گردد. در این میان بی شک این شرایط به مرور، اعتماد اجتماعی را تضعیف کرده و جامعه را به یک میدان رقابت برای کسب توجه تبدیل می‌کند.

در نهایت، بازپس‌گیری حریم خصوصی نه تنها یک انتخاب ساده نیست بلکه یک ضرورت است و بدون تردید این به معنای انزوا و دوری از فناوری نیست، بلکه به معنای یک ارتباط آگاهانه و هدفمند با آن است. شاید وقت آن رسیده که یاد بگیریم صفحه‌نمایش‌ها را خاموش کنیم و به دنیای درون و پیرامونمان برگردیم؛ جایی که لحظه‌ها بی‌صدا نفس می‌کشند و نیازی به تأیید مجازی برای اثبات خود ندارند.

بازپس‌گیری حریم خصوصی، بازپس‌گیری حق تجربه‌ بی‌واسطه و بی‌تظاهر از زندگی است. تنها در این سکوت ارزشمند، می‌توانیم با خودِ واقعی‌مان آشتی کنیم و در این هیاهوی دیجیتال، گم نشویم.

 

 

 

image_print