باخت بزرگ مدیری بعد از خداحافظی با قاسمخانی ها و ستارگانی که خود معرفی مرده بود؛

از سیامک انصاری تا حتی سروش جمشیدی

رضا صادقی نیا

سریال «قهوه پدری» به پایان رسید، نه به شکلی دلنشین، بلکه بیشتر شبیه قهوه‌ای بی‌عطر و بی‌رنگ است که در ته فنجان فراموشی جا خشک کرده بود. این اثر تنها یک شکست ساده در کارنامه مهران مدیری محسوب نمی‌شود، بلکه نمایانگر نابودی خلاقیت، کاهش کیفیت و فاصله گرفتن او از دنیای طنز معاصر است.

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات این سریال، فیلمنامه‌ای ضعیف و فاقد نوآوری است. این اثر نه تنها شخصیت‌پردازی مناسبی ندارد، بلکه از لحاظ روایی نیز منسجم نیست و هیچ موقعیت کمیک جذابی برای جلب توجه بیننده ارائه نمی‌دهد. داستان به طرز عجیبی بی‌هدف و سطحی پیش می‌رود، به گونه‌ای که انگار نویسندگان تنها برای پر کردن زمان سریال، دیالوگ‌هایی را به‌طور تصادفی کنار هم قرار داده‌اند.

«قهوه پدری» به جای اینکه یک سریال کمدی جذاب باشد، بیشتر به یک هشدار تبدیل شده که نشان می‌دهد چگونه یک هنرمند می‌تواند از طنز هوشمندانه به محتوای سطحی و بی‌روح تبدیل شود.

شوخی‌های این سریال هیچ نوآوری ندارند. به نظر می‌رسد که این شوخی‌ها از دهه ۸۰ نشأت گرفته‌اند، اما نه آن شوخی‌های به یاد ماندنی و هوشمندانه، بلکه همان کلیشه‌های تکراری که تماشای آن‌ها بیشتر باعث ایجاد حس خستگی می‌شود. دیالوگ‌هایی که قرار بود خنده‌دار باشند، بیشتر شبیه به جوک‌های قدیمی و فراموش‌شده‌ای هستند که در شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شوند.

دیالوگ‌های خشک و اجراهای اغراق‌شده بازیگران، به وضوح نشان می‌دهد که حتی خود بازیگران نیز از حضور در این پروژه راضی نیستند. به نظر می‌رسد که حضور آن‌ها تنها به منظور درج نامشان در تیتراژ بوده و نه برای ایفای نقش‌های صحیح.

این مشکلات از آنجا ناشی می‌شود که مهران مدیری حتی زحمت کارگردانی درست را هم به خود نداده است. شخصیت‌های این سریال کاملاً رها شده‌اند. نه ریتم بازی‌ها مناسب است و نه ضرباهنگی وجود دارد که لحظات کمیک را تقویت کند. نتیجه این است که سکانس‌ها سرد و بی‌روح هستند و هیچ جذابیت و تاثیری برای بیننده ندارند.

«قهوه پدری» می‌تواند به عنوان یک هشدار جدی برای مدیری محسوب شود. اگر او از این افت کیفیت آگاه نشود و همچنان به ساخت چنین آثاری ادامه دهد، دیگر نامش به عنوان یک طنزپرداز برجسته در ذهن‌ها باقی نخواهد ماند.

این سریال نه تنها پایان باشکوهی ندارد، بلکه دلیلی هم برای به یاد آوردن آن وجود ندارد. تنها یک قسمت محو در کارنامه‌ای است که روزی درخشان بود. و شاید این بزرگ‌ترین تراژدی برای یک هنرمند باشد: روزی مردم او را تنها به یاد آثار گذشته‌اش بیافتند و نه به خاطر آنچه که امروز خلق می‌کند.

image_print