گفتگو با یکی از اساتید برجسته ادبیات در مشهد؛

باید با جریانات روز همراه بود

مریم اصغری

اگر تنها کمی با دنیای شعر و ادبیات آشنایی داشته باشید امکان ندارد نام محمدکاظم کاظمی را نشنیده و از شعرهای زبانزد او لذت نبرده باشید. چهره‌ای گرم و دلنشین در کنار منشی مهربان و اجتماعی از او شخصیتی منحصر به فرد ساخته است که لذت همکلامی با او را دوچندان می‌کند. استاد کاظمی شاعر و نویسندۀ افغانستانی، عضو گروه علمی برون‌مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی می‌باشد. وی در سال ۱۳۹۵ به عنوان دبیر علمی یازدهمین جشنوارۀ شعر فجر انتخاب شد. او برگزیدۀ نخستین دورۀ جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش فارسی‌زبانان بود. محمدکاظم کاظمی افزون ‌بر سرایش شعر، در زمینه‌های آموزش شعر، برگزاری محافل انجمن‌های ادبی مهاجران افغانستانی در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتاب‌هایی در زمینۀ زبان و ادبیات فارسی فعالیت کرده‌است. وی همچنین سابقۀ مسئولیت دفتر هنر و ادبیات افغانستان، عضویت در هیئت تحریریۀ نشریه‌های هری و نینوا، مسئولیت جلسه نقد و پژوهش شعر حوزه هنری خراسان رضوی و مسئولیت جلسه شعر آفتابگردان‌ها در مشهد را در کارنامۀ خود دارد. ساعتی چند را به گفتگو با این فعال و هنرمند حوزه ادبیات پرداختیم که در ادامه بخشی از آن را می‌خوانید.

مهاجرت چه نقشی در زندگی شما داشت آیا از این انتخاب راضی هستید؟

در واقع مهاجرت برای همه مهاجرین مثبت نبوده است وکسانی بودند که موفق نشدند پی از مهاجرت توانایی خود را به عرصه فعالیت رسانند. چراکه ناچار شدند برای تامین معیشت خود دست به کارهای سخت بزنند و راه تحصیل در بعضی مواقع برایشان بسته بوده و از تحصیل باز ماندند. یا اینکه زمینه راه حرفه‌آموزی کارهای تخصصی‌تر برایشان فراهم نبود و به همین علت ظرفیت و استعداد بخشی از جامعه مهاجران، چندان فعلیت و رشد پیدا نکرد.

آیا جامعه ایران ظرفیت جذب مهاجر و نخبگان مهاجر را دارد؟

بله این پتانسیل به دلایل مختلف وجود دارد و یکی از این دلایل مردم افغانستان به عنوان مردمی بااستعداد و سختکوش هستند که حضور آنها در مجامع و فعالیت‌های مختلف آنها مصداقی بر این ادعا است. پشتکار، سختکوشی، تحمل مشکلات، در مسیر بودن و استعداد همیشه در مردم ما بوده است و طبیعتا باعث شده تا در عرصه ادبیات، هنر و امثال آن موفق عمل کنند. خصوصا اینکه ما در هنر یک سنت ادبی هم داریم و مردم ما علاقه خاصی به ادبیات و هنر دارند و چهره‌های شاخص و توانایی در میان اهالی شعر، داستان، هنرهای تجسمی و… داریم که همگی در افغانستان سابقه فعالیت ادبی دارند و مردمی بیگانه به این مسائل نیستند. وقتی جامعه از قبل با این مقوله آشنا باشد و زمینه رشد آن فراهم باشد، می‌تواند به فعالیت تبدیل شود. طبیعتا این گروه می‌توانند نقشی در معرفی یک چهره جدید از مهاجران داشته باشند. چراکه متاسفانه مهاجران افغانستان عموما با چهره کار و آن هم کارهای سخت و دشوار شناخته شده‌اند و نخبگان و فرهنگیان ما می‌توانند هم این چهره را تغییر دهند و هم زبان و صدای مسائل جامعه مهاجر باشند. یعنی تنها ویترینی برای مهاجرت نباشد، بلکه رساننده پیام جامعه مهاجر برای جامعه ایرانی باشند.

ادبیات افغانستان چقدر با ادبیات ایران گره خورده است؟

واقعیت امر این است که ما با ایران ادبیات مشترک داریم و باید از کلمه‌ای فراتر از گره‌خوردگی استفاده شود. زبان ما، زبان مشترکی‌ست و بی‌تردید ادبیات ما هم ادبیاتی مشترک است. ما مفاخر کهن را جزو مفاخر و ارزش‌های مشترک خود می‌دانیم. همچنان که ما به مفاخری که در ایران زندگی می‌کردند افتخار می‌کنیم، مردم ایران هم به مفاخری که در افغانستان زندگی می‌کردند افتخار می‌کنند. تمام میراث مکتوب و میراث ادبی و هنری ما میراث مشترک است. در ادبیات معاصر هم به همین شکل است. مردم به ادبیات با چشم جداکننده نگاه نمی‌کنند و شاعران ما، اشعار شاعران ایرانی مانند اخوان ثالث، شهریار، ملک‌الشعرا بهار را می‌خوانند. حتی در نسل‌های بعد می‌بینیم که اشعار کسانی مثل قیصر امین پور، فاضل نظری، شهید مهدی موسوی و بسیاری از شاعران جوان این سال‌ها را تهیه کرده و می‌خوانند. در حوزه ادبیات داستانی هم همین طور است. ما همیشه با آثار نویسندگان ایران از جمله صادق هدایت، صادق چوبک، جلال آل‌احمد تا نویسندگان امروز مثل رضا امیرخانی آشنا بودیم. البته که آثار ادبی چندانی از افغانستان در ایران مطرح نشده چراکه  زمینه انتقال آثار و انتشار آنها از آن طرف در ایران کمتر بوده. به همین دلیل ادبیات در ایران رشد و پیشرفت بهتری داشته وآثار فاخرتری تولید شده که طبیعتا در افغانستان بخاطر محدودیت‌ها در این رتبه و سطح نبوده است. اما همان اندک آثاری که از شاعران افغان در ایران مطرح شده، قابل توجه بوده است و مواردی مثل سعید رضا‌محمدی و الیاس علوی و امثال اینها حتی در ایران کمتر از افغانستان علاقمند ندارند.

نظر شما درباره آسیب‌شناسی شعر امروز چیست؟

به نظر می‌رسد چیزی که می‌تواند شعر و ادبیات را از ابتذال که دچار نوعی یکنواختی و تکرار شده نجات دهد، برقراری ارتباط مجدد شاعران با جامعه و مسائل آن و مردم است. به نظر می‌رسد که در دو الی سه دهه اخیر به علت تحولات اتفاق افتاده، شاعران از مردم فاصله گرفته‌اند و در شعر آنها، حس و حال و درک و درد مردم کمتر بروز داده می‌شود. شعرها شخصی‌تر شده است و از جنبه‌های عمومی کمتر استفاده می‌شود و من آن را نمی‌پسندم. موضوع بعد مطالعه در حوزه‌های غیر از شعر است که به نظرم شاعران ما به آن بسیار نیاز دارند و باید جز مطالعات شعری، مطالعات غیرشعری در حوزه‌های تاریخ، عرفان، فلسفه، تفکر، علوم مختلف انسانی و روانشناسی هم داشته باشند تا بتواند از آن در شعر خود استفاده کنند. شناخت پیشینه فرهنگی و تفکر سرزمین‌ها، ضرورت بسیاری دارد و به واسطه این مطالعات، نگرش و جهانبینی شاعر متفاوت خواهد شد.

آیا ادبیات امروز نیاز به قالب‌های جدیدتری ندارد؟

با توجه به تنوع قالبی که در حال حاضر وجود دارد، گمان نمی‌کنم نیاز به قالب جدیدتری باشد. ما قالب‌هایی داریم که برای یک سلسله مضامین و مفاهیم مناسب هستند. البته بعضی از شاعران که به جریانات مدرن و پست مدرن علاقه دارند، از لحاظ قالب هم نوآوری‌هایی کردند و قالب‌ها را به نوعی با هم ترکیب کرده‌اند که می‌توان گفت ناگزیر به این ترکیب و تنوع در قالب‌های شعری بوده‌اند. منتهی در ترکیب هم، تعادل مهم است. زیرا در نهایت باید قالب‌های ترکیبی هم از لحاظ جنبه‌های زیبایی شناسی و هم عیار موسیقی مطلوب و خوشایند باشند و الزاما هر قالب ایجاد شده مطلوب نیست. اما بعضی‌ها می‌پرسند که آیا دوران غزل و قصیده و مثنوی سر نیامده است؟ باید بگویم امروز بعضی از قالب‌ها تناسب لازم با فضای مخاطب امروز و خواست عمومی جامعه شعری را ندارد. مثلا امروزه قصیده و یا قالب ترکیب‌بند و قالب‌های طولانی‌تر کمتر مطرح می‌شوند. البته که نمی‌توان گفت دوران آنها سرآمده، ولی می‌توان گفت که بعضی از آنها کم‌کم از رواج افتاده است. در کنار این می‌بینیم بعضی از قالب‌ها در کنار شعرهای کوتاه هایکوار رایج شده است که به عقیده من طبیعی است و طبیعتا بعضی از قالب‌ها کنار می‌روند و بعضی نیز بیشتر مطرح می‌شوند.

نظر شما درباره شعرهای مدرن و پست‌مدرن امروز چیست؟

راستش در این زمینه مطالعه خاصی نداشتم و با مفهوم ادبی ادبیات پست مدرن زیاد آشنا نیستم. اما همینقدر می‌گویم که ضرورت اجتناب‌ناپذیر جامعه ماست و اینکه ما بگوییم هیچ جریان دیگری در شعر ایجاد نشود، درخواست معقولی نیست و باید آنها را هم به عنوان جریان‌های حاضر در شعر امروز پذیرفت. همچنان که زمانی عده‌ای شعر نو را نمی‌پذیرفتند و به مرور ناچار به پذیرفتن آن شدند. بعضی وقت‌ها ما از ابتدا در مقابل پدیده‌ای واکنش نشان داده و حالت تدافعی به خود می‌گیریم و پس از مدتی این حالت تدافعی کمرنگ می‌شود. در نهایت باید این جریانات را هم پذیرفت و طبیعتا هر جریانی که پدید می‌آید، یک روال زلال شفاف و خوب دارد. البته که یک سری جریانات هم حالت انحرافی دارند و ممکن است در مسیر گل‌آلود باشند و بعضی از شاخه‌ها هم در این جریانات دیده شود و کار را به ضعف و ابتذال بکشاند. طبیعتا در هر زمینه تعادل چیز بسیار خوبی‌ست و در گرایش‌های مدرن و پست مدرن هم گرایش‌هایی که متعادل‌تر بوده، موفق تر عمل کرده است.

به نظر شما چرا محتوای شعر جوانان قالب عشق پیدا کرده و به دیگر مضامین کمتر پرداخته می‌شود؟

در این قالب تا حدودی افراط شده است و درصد بسیار بالایی از شعرهایی که سروده می‎شود، عاشقانه هستند و باید سوال کرد که آیا به همان میزان دغدغه مردم هم عشق هست؟ من گمان می‌کنم عدم توازن وجود دارد. دغدغه‎‌های مردم بسیار متنوع است. ولی غالبا شعرها در دو حوزه عاشقانه و مذهبی خلاصه می‌شود و زیاد با مسائل، مشغله‌های فکری و ذهنی و جنبه‌های زندگی مردم پیوند پیدا نمی‌کند و به نظرم این یک رویکرد متوازن نیستو در کل من شعر عاشقانه را نفی یا رد نمی‌کنم و تنها معتقدم باید به جنبه‌های مختلف و متوازنی از شعر پرداخت.

استقبال مردم از شعر مذهبی چگونه است؟

با توجه به اینکه مردم، محافل و مجالس مذهبی زیاد دارند با شعر مذهبی بسیار ارتباط دارند و این اشعار را می‌خوانند. اما حقیقت امر این است که آنچه در محافل و مجامع مذهبی از شعر مذهبی ارائه می‌شود، غالبا شاخه انقلابی و اجتماعی و محتواگرای شعر مذهبی  نیست و به نوعی شاخه تحسین و تجلیل از بزرگان دین است. یعنی آن شعری که جنبه تجلیل دارد، در محافل خوانده می‌شود و به این لحاظ می‌توانم بگویم شاخه بالنده بسیار به روز و موثر شعر آیینی که از جهت محتوایی ویژگی خاص دارد، امروز خیلی در محافل مذهبی رواج ندارد.

از تجربیات خود در جهت روشنگری جوانان بگویید.

بیشترین چیزی که در این سال‌ها از آن بهره گرفتم، جدیت در کار ادبیات است. در سال‌هایی که مخصوصا جدی‌تر کار می‌کردم، همیشه ادبیات و کیفیت اثر برایم در اولویت و دغدغه اول بوده است و در کنار آن مطالعه را همیشه دنبال کرده‌ام و این مطالعات چه در زمینه مطالعات شعری و غیر شعری، کمک بسیاری به من کرده است و قویا معتقدم پشتکار همراه با مطالعه و تلاش و ارتباط با جامعه می‌تواند کمک بسیاری به شاعران جوان ما کند.

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *