نقطه نقطه تا رسیدن به اوج

داستان زندگیش، داستان آرزوهاییست که به گفته خودش با وجود پروردگار به همه‌ی آن‌ها رسیده‌است…

ملیحه درویشیان معلولیت جسمی حرکتی تحلیل عضلانی است، بیماری ای که هنوز خیلی افراد اطلاعی از راه‌های درمان آن ندارند، بیماری به‌نام «دیستروفی» تحلیل عضلانی دوشن. آری ! او و خیلی افراد دیگر به‌خاطر ازدواج فامیلی به این بیماری ناعلاج دچار شده‌اند.

ملیحه نعمت راه رفتن را از دوران کودکی، سنین ده یا یازده سالگی از دست داده است، دست‌ها و پاهایش بی‌حرکتند، پاهایی که تا دیروز باهاشون می‌دوید در راه مدرسه، حالا برای همیشه خوابیدند. او مانده با حسرت دویدن …پریدن. از آن موقع به‌بعد تنها همراه، همدمش صندلی چرخدارش شد، شاید باور نکنید ولی … صندلی چرخ‌دار یک موجود زنده‌ست.

از آن به‌بعد نگاه مردم به او یک جور دیگر شد، بوی ترحم، بوی دلسوزی می‌داد. هرچند دیگر دستی برای انجام کارهایش ندارد، ولی پدر و مادری داردکه از ابتدای تولد تا هم اکنون دستها و پاهایش هستند. بهتر است بگویم بالهای پروازش بوده اند و ملیحه توانست توسط این دو بال پرواز که هدیه خداوند است تا بینهایت خواسته هایش به اوج برسد…

این مطالب تنها گوشه‌ای بود از دختری معلول که با همت و پشتکار خود توانست قله‌های موفقیت را طی کند و به همه ناملایمتی‌های زندگی «نه» بگوید. به همین منظور خبرنگار روزنامه صبح امروز گفت‌و‌گویی با وی انجام داده است.

گلی در گلستان هنر

وقتی از او راجع به زندگی‌شخصی‌اش می‌پرسم اینطور برایم گفت: در یک خانواده 6 نفری بزرگ شدم، 2برادر و 1 خواهر داشتم، خواهرم«مریم» همدم تنهایی‌هایم بود و بیماری شبیه من داشت و رنج می‌کشید، متاسفانه نزدیک به 8 سال پیش به دیار ابدی شتافت و من را باتمام دردها و غمهایم تنها گذاشت. وی زمانی این خاطرات را تعریف می‌کرد بغض گلویش را گرفته بود و ناراحتی و اندوه را می‌توانستی در چهره معصومش ببینی.

درویشیان در ادامه گفت: چهارسال بعد از فوت خواهرم با وجود خانواده، بازهم احساس تنهایی داشتم و خوراک روز و شبم گریه بود، تا اینکه خدا دوستی دلسوز و همراه سرراهم قرار داد که مسیر زندگیم تغییر کرد و آن « سونیا دانش‌آموز» بود و بعد از آشنائی با او، نقاشی را به‌صورت حرفه‌ای از سال 93 شروع کردم.

وی افزود: هنر جزء ای از زندگی من، با هنر متولد شدم و رشد کردم.هنر نقاشی برای من از قبل از معلولیتم شروع شد از زمانی که مدرسه میرفتم حتی زمانی‌که هنوز دستهایم کار می‌کردند با نقاشی وقتم را پر می‌کردم، نقاشی با ماسه، ساختن گل چینی و … از دوران کودکی با هنر گره خوردم و این باعث شد که چندین سال که از معلولیتم گذشت تصمیم بگیرم نقاشی کار کنم به سبک «ترام».

دوستان همیشه یاور

درویشیان درباره تاثیر دوستان در زندگی شخصیش اظهار کرد: در گذشته فکر می‌کردم «معلولیت محدودیت نیست» فقط یک شعار است، تا اینکه به لطف و عنایت خداوند درمسیری قرار گرفتم که دیدگاهم به زندگی عوض شد. با دوستان مهربانی آشناشدم که توانستندکنارم باشند و کمک کنند تا به  اهدافم برسم، باعث شدند که تصمیم بگیرم مفید زندگی کنم نه اینکه فقط زنده باشم و نفس بکشم، به‌خاطر یک اتفاق خوب، دوستان ارزشمندی وارد زندگیم شدند .دیدم معلولینی را که با ویلچر، واکر، عصا و به هر شکل و ظاهری مثل یک آدم معمولی مسیر زندگیشان را پیش می‌برند و اینها همه جرقه ای را در وجودم زد که اسمش را امید می‌گذارم، از آن به بعد دیگر از اجتماع نترسیدم و نگاه مردم به من نگاه قدرتمندانه‌ای شد.

نقطه بی‌پایان در خلق آثار هنری

هنرمند معلول  درباره نمایشگاه و آثارش گفت: ایده این نمایشگاه از اسفند سال 96 شروع شد و 24  اثر در این‌جا دارم و به‌وسیله «راپید» طراحی کردم.خوشبختانه سفارش آثار هنری هم دارم و حتی در گروهی که مخصوص بیماران »دیستروفی» عضوم، خانمی از فرانسه به من سفارش کار دادند که در روحیه و حس اعتمادپذیری من نقش مثبت گذاشت.

 تا شقایق هست زندگی باید کرد

درویشیان درباره آینده‌ خودگفت: به خداوند احد و واحد اعتماد دارم و از او خواستم، تلاش کردم و به تلاشم ادامه می‌دهم، دلم همیشه می‌خواهد تا خانواده‌ام  را خوشحال کنم و یک باری را از دوش آن‌ها بردارم نه این‌که مشکلی برایشان درست کنم. با این هنر زندگی من زیباتر شد، من نقاشی  رو در وجودم پرورش دادم و از کارم لذت می‌برم و این را مدیون لطف و عنایت خداوند و دعای خیر عزیزان و حضور ارزشمند دوستانم می‌دانم.

وی عنوان کرد: حتی برگزاری این نمایشگاه از اهداف بزرگم بود و خوشحالم که مامانم دیگر امروز راجع به نقاش بودن دخترش با دوستاش حرف می‌زند و کمتر غصه‌ام را می‌خورد. یکی از آرزوهایم این است که کارهایم را جهانی کنم و در جشنواره‌های بین‌المللی شرکت کنم.

آخرین کلام :

درویشیان در پایان ضمن گفت: از حمیدکیانیان کارگردان گروه تأتر معلولین جسمی و حرکتی بچه‌های باران، سمیرا صالح زاده، سمانه احسانی‌نیا، خانم لطفی مدیر مؤسس بهزیستی فروغ محبت و تمام کسانی که در این راه به من انرژی دادند، تشکر می‌کنم.

وی بیان کرد: در آخر دوست دارم بگویم اعتماد به لطف و مرحمت پرودگار می‌تواند رنگ و بوی  زندگی رو تغییر بدهد، یاد گرفتم که با رویاهایم زندگی کنم، رویاهای ما زندگی‌مان را می‌سازد. خدا گفت:«از شما حرکت و از من برکت». رویاهایتان را بشناسید ، نترسید، در همه شرایط شکرگزار باشید، به صدای غم‌ها و مشکلاتتون گوش ندهید. خداوند بهترین‌ها را برای بندگانش می‌خواهد، من همه‌ی زندگیم را به خدا سپردم و در همه لحظات سایه او را در زندگیم احساس می‌کنم.

شکر نعمت نعمتت افزون کند

کفر نعمت از کفت بیرون کند

انتهای گزارش/ فرهمند

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *