دسیسه دو زن مشهدی برای پسر عرب در حمام!/پیامکی که زن جوان را تا مرز طلاق کشاند

دسیسه دو زن مشهدی برای پسر عرب در حمام!

پسر عرب زبان که در مشهد خانه ای اجاره کرده بود وقتی به حمام رفت تصور نمی‌کرد 2 زن سراغش بروند.

غروب شنبه 28 خرداد ماه  یک پسر عرب نزد پلیس مشهد رفت و با کمک یک مأمور که مسلط به زبان عربی بود پرده از یک دسیسه زنانه برداشت.

او درحالیکه آشفته بود گفت : برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد آمده و در اطراف حرم می خواستم سوئیتی اجاره کنم که دو مرد موتورسوار با پیشنهاد قیمت پایین من را اغفال کردند.

جوان عرب ادامه داد: سوار موتورشان شدم آنها من را به محله ای دورتر که بعد فهمیدم خیابان طبرسی شمالی است بردند وارد یک خانه سه طبقه شدیم خیلی خسته بودم داخل حمام رفتم هنوز لباسی به تن نداشتم که ناگهان 2 زن جوان با چند مرد دیگر به سراغم آمدند و من را به باد کتک گرفتند.

این مسافر عرب زبان افزود: کلی التماس کردم تا کتک نخورم تا اینکه یکی از زنان که عربی بلد بود از من خواست تا همه پول‌ها حتی مدارک هویتی ام را به او بدهم. چاره‌ای نداشتم هرچه دلار و پول عراقی داشتم به آنها دادم و آنها من را از خانه بیرون انداختند وقتی دیدم دار و ندارم را از دست داده ام از مردم خواستم من را نزد پلیس بیارند»

با مخابره این پرونده به قاضی دادسرای مشهد دستور ویژه ای صادر شد و خیلی زود ماموران خود را به در خانه زورگیران رساندند و در همان گام نخست زنی 24 ساله به نام رقیه را دستگیر کردند.

رفیه دربازجویی ها گفت :  چند سالی است از خانه فرار کرده ام و هیچ اطلاعی از ماجرای زورگیری ندارم. اما تلفن همراه رقیه  نشان داد که او هنگام کتک‌ خوردن پسر عرب زبان در آنجا حضور داشته و از این صحنه‌ها عکس هم گرفته است.

همین عکس‌ها کافی بود تا  چهره  زن و مرد جوان دیگری به دست آمده و آنها شناسایی شوند.

مأموران خیلی زود دومین زن به نام زینب را دستگیر کردند و عجیب اینکه مشخص شد او اهل ایران نبوده و رییس باند زورگیران است. با راهنمایی های این دو زن  پلیس توانست مرد ۴٠ساله ای را به دام اندازند  که زندانی قدیمی بوده و بعد از آزادی تحت دستور زن خارجی دست به زورگیری از مسافران خارجی می زدند.

 

پیامکی که زن جوان را تا مرز طلاق کشاند

زن جوانی که برای یادگیری فنون خاص آشپزی، عضو شبکه‌های اجتماعی شده بود به دام شیطان افتاد و تا مرز طلاق پیش رفت.

چندی قبل زن جوانی به‌همراه همسرش به پلیس فتا مراجعه کرد و با پرونده‌ای که در دست داشت از کارآگاهان تقاضای کمک کرد. زن جوان نگران و مستأصل به نظر می‌رسید و شوهرش نیز با اینکه سعی داشت خودش را آرام نگه دارد اما گاهی در میان صحبت‌های همسرش سری به نشانه تأسف تکان می‌داد و با نگاهی غضب آلود به زن جوان خیره می‌شد. زن 38 ساله که شاکی اصلی پرونده بود، گفت: «مدتی قبل به پیشنهاد تعدادی از اقوام وارد شبکه‌های اجتماعی شدم.

من که بجز رسیدگی به خانه و فرزندانم هیچ سرگرمی  نداشتم پس از مدتی به شکلی افراطی وابسته این فضای جذاب شدم. گاهی حتی گذر زمان را متوجه نمی‌شدم و حسابی از خانه و بچه‌ها غافل شده بودم. در همین روزها به پیشنهاد یکی از دوستانم در یکی از پیام رسان‌ها عضو گروه آشپزی شدم. مطالب این گروه مربوط به پخت غذاها و دسرها بود و برایم جذابیت داشت به همین دلیل هر روز پیام‌های آن را می‌خواندم، تا اینکه با «سحر» آشنا شدم. او در همین گروه فعال بود و عکس روی پروفایلش نیز بسیار معقول و ساده بود‌. نخستین بار در صفحه خصوصی من درباره دستور پخت غذایی محلی سؤال پرسید و من هم طرز تهیه آن را برایش ارسال کردم.

همان پیام جرقه‌ای برای آشنایی ما شد. روزها می‌گذشت و رابطه ما عمیق و عمیق‌تر می‌شد. گاهی حتی روزی دو ساعت با هم در حال چت بودیم. هر روز منتظر پیام‌هایش بودم و اگر یک روز از او خبری نمی‌شد دلتنگش می‌شدم. من بواسطه شغل همسرم بیشتر ساعات روز تنها بودم و این دوستی مجازی حس خوبی به من می‌داد.

«سحر» به نظرم دختر پخته و فهیمی می‌آمد و همین موضوع هم باعث شد خیلی زود به او اعتماد کنم. مدتی از آشنایی‌مان گذشته بود که «سحر» از من خواست برایش عکس خودم و خانواده‌ام را بفرستم. از آنجا که وانمود می‌کرد دختر مقیدی است و خودش هم به سختی عکس‌هایش را فرستاد، درخواستش را قبول کردم. هیچ کس از این ارتباط خبر نداشت اما روحیه من حسابی عوض شده بود. یک روز «سحر» از من خواست برای آشنایی بیشتر با هم به خانه‌اش بروم یا جایی همدیگر را ملاقات کنیم.

من هم بعد از اینکه با همسرم در این باره صحبت کردم و رضایت او را گرفتم با او قرار گذاشتم. آنقدر به این دختر علاقه‌مند شده بودم که برای رسیدن روز ملاقات لحظه شماری می‌کردم اما تنها یک روز مانده به میهمانی دو نفره مان، «سحر» با یک پیام دنیا را روی سرم آوار کرد. او نوشته بود: «من آن کسی که تو فکر می‌کنی نیستم. این تنها راهی بود که می‌توانستم بعد از جدایی از همسرم بحران‌های روحی‌ام را کم کنم. در این مدت تو تنها مونسم بودی و به تو علاقه زیادی پیدا کردم. راستش من اصلاً «سحر» نیستم.

اسم واقعی من «فرهاد» است. بارها خواستم این موضوع را به تو بگویم اما ترس از دست دادنت باعث می‌شد سکوت کنم. حالا هم می‌خواهم کنارم بمانی…»

هر جمله‌ای را که می‌خواندم سرم داغ می‌شد. چطور ممکن بود. اشک هایم بی‌اختیار پایین می‌ریخت و وقتی یاد حرف‌هایی که به او زده بودم می‌افتادم، به خودم فحش و لعنت می‌فرستادم. تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود که ارتباطم را با او قطع کنم و دیگر به پیام‌هایش پاسخی ندهم. اما او نه تنها شماره موبایل که شماره خانه و آدرسم را هم داشت و با عکس‌هایی که برایش فرستاده بودم راحت می‌توانست هر سوء‌استفاده‌ای از آنها بکند. البته دو روز بعد همین اتفاق هم افتاد و او در پیامی تهدید کرد که اگر به رابطه‌ام با او ادامه ندهم همه عکس هایم را پخش می‌کند. حتی چند ساعتی هم یکی از عکس هایم را روی پروفایلش گذاشت. من که بسیار سردرگم و پریشان بودم موضوع را به همسرم گفتم.

شوهرم وقتی فهمید چه حرف‌هایی بین ما رد و بدل شده و عکس هایم را هم برایش فرستاده‌ام مانند اسپند روی آتش شده بود. چند روزی فقط دعوا و داد و بیداد می‌کرد. من هم به او حق می‌دادم؛ پای آبرویش وسط بود. این کشمکش یک هفته‌ای ادامه داشت تا همسرم باور کرد که من به او دروغ نمی‌گویم. از همان روز خودش وارد عمل شد و پس از تحقیق با هم به دادسرای ویژه جرایم رایانه‌ای رفته و پس از طرح شکایت به پلیس فتا فرستاده شدیم. با توجه به اسناد و مدارک موجود در پرونده، رسیدگی به موضوع در دستورکار کارشناسان پلیس فتا قرار گرفت و مدتی بعد «فرهاد» شناسایی و در خانه‌اش دستگیر شد. او ابتدا منکر همه چیز بود اما وقتی با شواهد و مدارک روبه‌رو شد لب به اعتراف گشود و مدعی شد برای پر کردن تنهایی‌هایش دست به این کار زده است…»

انتهای خبر/

image_print
1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *