آرزوی نُتخوانی مثل خط فارسی
یعقوب صحاف در سال 1325 خورشیدی در شهر مشهد دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی خود را غرق در آواها و صداها کرد. دیگر این او نبود که دیده در جهان گشود؛ جهانی از صداها و نواها بر او دیده گشودند. در ایام اقامت در تهران صحافِ جوان فرصت را غنیمت شمرد و نزد استادانی چون حسینعلی وزیری تبار، منوچهر رشیدی و جواد معروفی در دو رشته موسیقی ایرانی و کلاسیک جهانی تحصیل کرد. پیوند استاد صحاف تنها به موطن خود محدود نشد بلکه با وصل این پیوندها که حکایت از انبساط روح و انتشار جان وی داشت توانست با استادان خارج از ایران پلی برقرار کند تا توشه ارزشمند خود را در ایران بارورتر و غنی تر کند. تهیه و تدوین جزوات و کتابهای موسیقی که در کارنامه استاد صحاف بسیار درخشان است، توانست راهگشایی برای علاقمندان به موسیقی گردد. دغدغه و آرزوی او تبدیل هنر موسیقی به هنری هدفمند و اصولی بود. تحصیلات در رشته روانشناسی در دانشگاه فردوسی مشهد او را با ابعاد حیرتآور ذهن آدمی بیشتر آشنا کرد و بیش از پیش به تواناییهای این کوه یخی که اندکی از آن در وادی خودآگاه ما و بیشتر آن در قعر ناخود آگاه ماست،آگاه گشت. آری؛ استاد یعقوب صحاف نمونه بارزی از پشتکار آهنین و رمزی از رویارویی با ناملایمات زندگی است. جانی زلال و فکری گسترده که اگر چه چشم در چشم این جهان خیره نگشت،گوش به زبان گویای آدم سپرد، پرده از این اسرار پیچیده برداشت و نقش موسیقی در حیات آدمی را روشن ساخت. هموست که میگوید: انسان از همان بدو تولد که پا به این کره خاکی میگذارد با انواع موسیقیهای طبیعی احاطه میشود. نغمه پرندگان خوش الحان، غرش جانوران درنده و چک چک باران، هر یک در جای خود تاثیر موسیقایی بر روح و جان انسان میگذارد.»
عضویت در شورای شعر و موسیقی صدا و سیمای استان خراسان، عضویت هیئت مدیره انجمن موسیقی استان، سر داور چندین جشنواره سرودههای استانی و کشوری، برنده جایزه برتر آهنگسازی جشنواره فجر در سال 1364، برنده جایزه برتر آهنگسازی نخستین جشنواره سرودها و آهنگهای انقلابی در سال1364، برنده جایزه برتر دهمین جشنواره تولیدات رادیویی و تلویزیونی مراکز استانهای صدا و سیما در سال1381، و نویسندگی اثر ماندگار کتاب «دید خوانی و دید سرایی» در سال 1382 با بیش از یازده دور تجدید چاپ، بخشی از افتخارات استاد صحاف است.
آنچه میخوانید گفتگویی با استاد در مورد اثر مکتوبش، «دید خوانی و دید سرایی» است:
- تفاوتی که بنده در کتاب «دید خوانی و دید سرایی» نسبت به کتابهای سلفژ قبلی یافتم این است که نکات آموزشی خوبی را هوشمندانه به کار بردهاید و به ویژه ملودیهای زیبا و دلنشینی برخاسته از حس شرقی و ایرانی در آن گنجاندهاید. علت نوشتن این کتاب که جلدهای بعدی آن را در دست تالیف دارید، چیست؟
سلفژ یکی از دروس اصلی و بسیار بسیار پایهای و ضروری موسیقی است.کتابهای آموزشی سلفژ را دهها و صدها نفر در سطح جهان نوشته اند. زمانی که سلفژ به عنوان امری بنیادین در مشهد و سراسر کشور در حال شکل گیری بود یکی دو کتاب مطرح آن زمان تدریس میشد که بسیار ثقیل و سنگین بود و برای بچهها و هنرجویان ایجاد خستگی میکرد. مشاهده میکردم که اول ترم 40 تا 60 نفر سر کلاس نشستهاند ولی تعداد آنها در آخر ترم به 2 تا 8 نفر میرسید. من بعد از سالها تجربه تدریس میدیدم با اینکه کتابهای «پوزولی» و «رودولف» که آن زمان تدریس میشد بسیار ارزشمند و خوب هستند و اهمیت آنها همچنان پابرجا خواهد ماند، با سبک و سیاق تدریس موسیقی در کشور ما و کلا با ذوق و سلیقه هموطنان ما یا شرقیها خیلی سازگار نبود.یا لا اقل سطح آن طوری بود که اکثر مردم متوجه اهمیتش نمیشدند و دفع میشدند. این بود که تصمیم گرفتم کتاب «دیدخوانی و دیدسرایی» را طوری تنظیم کنم که در بخش دید خوانی و چه دید سرایی خیلی آهسته و پله پله بدون اینکه فشاری به هنرجو بیاید وارد مبحث سلفژ شود و من این کتاب را مقدمه ای برای ورود به سلفژ در مقاطع بالاتر مثل سلفژ پوزولی و کتابهای مشابه قرار دادم.
- کتاب «دید خوانی و دید سرایی» حاصل دهها سال تجربه تدریس شما در زمینه موسیقی است و علی رغم آنکه یازده دور تجدید چاپ شده است میبینیم آنچنان که شایسته است راه خود را باز نکرده است. به نظر شما علت چیست؟
این موضوع دلایلی دارد که شاید اینجا مناسب نباشد به ذکر آنها بپردازم ولی یک اشاره کوچک میکنم. قبل از همه پوزش میخواهم و عذرخواهی میکنم از همه و از کسانی که در تهران یا جاهای دیگر هستند که پیام من طوری به آنها میرسد. ما مردم عادت نکردهایم که انتقاد درست و سازنده بکنیم. انتقاد به معنی ایراد گرفتنهای بیجا نیست. باید بررسی کنیم؛ چیزی اگر خوب است بازگو بکنیم، ایرادهایی دارد بگوییم.یک تشکیلات فرهنگی در زمینه موسیقی برای خودمان درست بکنیم. اگر مثلا یک کسی در رابطه با دانش هارمونی کتاب مینویسد قطعا چون این جور چیزها در کشور ما تازگی دارد، کم و کاستیهایی دارد. ایراد باید گرفته بشود، ایراد نه به معنای کوبیدن شخص! دوستانه بگویم آقا یا خانم اگر مثلا این جای مطلب را این جوری میگفتی خیلی بهتر بود. نمیدانم چرا ما این کار را نمیکنیم .من همیشه در جاهایی که بودهام و در این کتاب هم بارها ذکر کردهام که خواهش میکنم از دوستان و همکاران گرامی مرا به نقد بگیرید. من پاسخ بدهم، به این دلیل و آن دلیل. اگر قانع شدند چه بهتر اگر نشدند من قانع میشوم تا دست به چنین کارهایی نزنم. خیلی بد است که فقط بیایم با بودجه خودم کتابی را بنویسم که قصدم نه پول در آوردن است چون این کارها پولی ندارد؛ نه نام آوری و شهرت. این جور کارها فقط درد سر دارد.
- یک نویسنده کتاب برای نوشتن یک کتاب آموزشی با چه چالشهایی مواجه است؟ و خصوصیات یک کتاب خوب از نظر شما چیست؟
نوشتن کتاب برای آموزش کار خیلی سختی است که آدم آن لحظه که دارد چیزی مینویسد دقت کند نکات مربوط به آن موضوع در آن گنجانده و در عین حال ذوق و سلیقه اطرافیان در نظر گرفته شده باشد. موارد اشتباه نداشته باشد. ساده نوشتن با غلط نوشتن متفاوت است. متاسفانه میبینیم کتابهایی به بازار میآید که قصدشان ساده نویسی است ولی پر غلط است. غلط، غلط،ذغلط. به صرف اینکه قرار است ساده باشد و بچهها میخواهند چیزی یاد بگیرند، نباید غلط بنویسیم. آموزش را میشود ساده کرد طوری که حتی کودکان هم چیزی متوجه شوند و در عین حال اشتباه نباشد و در حد امکان ساده فهم باشد. با ذوق و سلیقه مخاطب همگون و تا حد امکان به فرهنگ محیط نزدیک باشد. اینها در مجموع ویژگیهای یک کتاب آموزشی خوب است.
- شما مطالعات و تحقیقات وسیعی در زمینه آموزش موسیقی داشتهاید و همواره با حساسیت و وسواس خاصی چه درزمینه تالیف و چه آهنگسازی و… رفتار کردهاید. چه توصیه ای به هنرجویان جوان دارید؟
امروز امکانات رایانهای وسیع شده است. دوستانمان پای رایانه مینشینند، چهار تا نُت را بغل هم می چینند، به گوششان خوب نمیآید، بر میدارند باز دو تا دیگر میگذارند و همینطور… .آخرش میشود یک آهنگ. خوب این کاری ندارد.
- آیا در زمینه آموزش کتاب «دید خوانی و دید سرایی» برای آموزگاران موسیقی کلاسهای روش تدریس برگزار میکنید؟
بنده کلاسهای توجیهی برای کسانیکه صرفا معلم هستند دایر کردهام. شما را به خدا کسر شأنتان نشود که بگویید ما بعد از بیست سال و سی سال درس دادن برویم سر کلاس بشینیم اینها را یاد بگیریم. چه اشکالی دارد؟ یاد بگیرید. اینها را من برای کسانیکه تدریس می کنند توضیح میدهم. همین طور در مورد دید سرایی؛ مثلا فواصل ششم و پنجم را در قالب ملودیهای خاصی درس دادهام. شیوه فراگیری و آموزش اینها را آنجا به تفصیل گفتهام.
- امروز شما چه خواسته و آرزویی دارید؟
من یک آرزو دارم و آن اینست که ای کاش روزی بشود که اکثر مردم با نُت و خط موسیقی آنقدر آشنا باشند که برایشان یک چیز بسیار عادی و معمولی درست مثل خواندن خط فارسی بشود. من امیدوارم در عین اینکه موسیقی ارزش خود را حفظ کند، پایههای علمی آن همگانی بشود. خدا نکند که باور کنیم هنوز قرنها لازم است که به آن حد برسیم. نه، ای کاش که همین چند سال آینده من شاهد این باشم که تا کتاب نُتی دست کسی دادیم راحت شروع کند به خواندن. انگار چیز مهمی نیست. ببینید فراگیری دانش موسیقی از طریق سلفژ از اوایل قرن یازدهم میلادی توسط «گوییدو دارتسو» یعنی تقریبا 1000 سال پیش شروع شده است. ما هم باید کم کم شروع کنیم. در فلان سمفونی بتهوون 12000 نفر نُت میخوانند. خوب این دوازده هزار نفر چه کسانی هستند؟ همین مردم معمولی. پرداختن به موسیقی علمی و از روی نُت آموختن موسیقی توسط بعضی از همکاران تبلیغ منفی میشود. میگویند نُت یاد گرفتن چیست؟ فلان کس را ببین چه خوب ساز میزند او که نُت نمیداند. من در پاسخ میگویم حرف شما مثل این است که بگوییم مثلا انیشتین با آن مغزش خیلی چیزها را میفهمید. دانشمند بزرگ فیزیک و ریاضیات بود. او هست؛ ,پس ما بیاییم ریاضیات را حذف کنیم. خوب انیشتین یکیست. من تردید ندارم، نمیتوانیم بگوییم چون افرادی هستند که خیلی خوب ساز میزنند پس سلفژ را حذف کنیم. بنده این سخنان را به طور مستقیم و غیر مستقیم از همکاران میشنوم. دوستان عزیز! شما را به جان تک تک نتهای موسیقی قسمتان میدهم اقلا خودتان اگر اعتقاد ندارید تبلیغ سوء نکنید. بگویید نُت خوب است ولی دنبالش نرفتهاید. اگر خودتان نت نمیدانید به شاگردتان نگویید به چه دردی میخورد. میگویند نُت خشک است. مگر آثاری که شوپن و موتسارت و بتهوون باقی مانده خشک است؟ مگر قاعده سلفژ قاعده جهانی نیست؟ از آموزش درست به شاگردتان گریز نداشته باشید.
- کتاب های دیگری هم در دست تالیف دارید؟
بله؛ خیلی از دوستان بارها و بارها در طی این چند سال به من مراجعه کردند که کتابی درباره پیانو بنویسم. من از این کار فرار میکردم. میگفتم چه ضرورتی هست؟ کتاب های بسیار خوبی که از خارج کشور در زمینه موسیقی کلاسیک میآید، بسیار هم عالی است. خیلی هم خوب است. از ابتدا تا سطوح بالا. من از همگان بسیار عذرخواهی میکنم در کشور خودمان هم که نگاه اکثریت به سمت موسیقیهای خیلی معمولی است. خوب موسیقی خیلی معمولی که دیگر احتیاج به کتاب ندارد. میخواهند یک چیزی بزنند که سرگرم بشوند.کتاب میخواهند چه کنند؟ بنده از روی دلسردی و یاس و ناامیدی این را حرف را میزنم.
دختر عزیز من شهرزاد آنقدر به من اصرار کرد که چون کتاب سلفژ در اختیار قرار گرفته است و مجددا بازسازی و درست شده است، یک کتاب برای پیانو با یک سبک و سیاق بسیار نو و تازه بنویسم که اکنون در حال آماده شدن است. حالا نمیدانم یک روز به بازار میآید ولی به من قول بدهید وقتی به بازار آمد به آن بی مهری نکنید. در آن کتاب قطعات مشکل هم گذاشتهام اگر آنها را بنوازید من خودم به شما جایزه میدهم (با خنده). در عین اینکه این قطعات ایرانی است. بزنید و ننگتان هم نکند. نگویید ما باید از موتسارت و بتهوون بزنیم. نه، یکی هم اسمش «یعقوب صحاف» است. بالاخره یک چیزی نوشته است.
گفتگویی از محمد ضروری
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.