به همسرم گفتم این واکس است!
تصور زندگی بدون مصرف مواد برای ما، مانند پستانک برای بچه بود، بدون دوستان هم مصرف، پاتوقهای صمیمی و خیلی از چیزهای دیگر سخت است. تغییر عادتها برای افراد عادی سالم هم سخت است چه رسد به معتاد که بنده عادتهایش است. اما به هر حال این کار برای بهبودی ضروری است. ما نمی توانیم همان کارهای قبلی را بکنیم، با همان افراد ارتباط داشته باشیم، به همان مکانها سر بزنیم اما مواد مصرف نکنیم… اگر چند دقیقهای پای صحبتهای افرادی که اعتیاد را تا خانه آخر رفته و برگشتهاند، جویا شوید شاید باورتان نشود که تمام این جزئیات با پوست، گوشت و استخوان آن آدم لمس شده است. شاید در همان دقایق ابتدای احساس کنید که پیاز داغ ماجرا زیاد است، اما حقیقت دارد که موادمخدر قدرت ایجاد هرگونه شرایط باور نشدنی را دارد! میتواند چارچوب بدن یک فرد را بهم بریزد، اراده زندگی معمولی و انجام کارهای روزانه را از او بگیرد. میتواند امید را، انسانیت را، فداکاری را، اعتقاد را و هر مقوله ارزشمند دیگری را از او بگیرد. میتواند از تو آدم دیگری بسازد کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد.
مهدی درست به خاطر نداشت از چند سالگی در گرداب اعتیاد شنا کرده اما داستان زندگی خودش این طور روایت کرد: در محلهای زندگی میکردیم که اعتیاد جزئی از فرهنگ آن محله محسوب میشد و در خانواده نیز برادرهای بزرگم اعتیاد داشتند اما وابستگی چندانی نداشتیم مثل خیلیها که میگویند: «هرازگاهی تفریحی مواد مصرف میکنم و بیشتر تفریح است». اما بعد از فوت پدرمان موج جدیدی اعتیاد آغاز شد و تقریبا همه افراد خانواده به اعتیاد مبتلا شدند.
اعتیادم سیر صعودی داشت و تقریبا چیزی حدود 16 تا 17 سال طول کشید و هرچیزی را در این دوران تجربه کردم از سرخوردگی، تحقیرها و سختیهای فراوان گرفته تا از دست دادن آبرو، اعتبار و اعتقاداتم. علی رغم اینکه حواسم را جمع کرده بودم تا به کارتون خوابی کشیده نشوم اما داستان زندگیام به جایی کشیده شد که با کلی چک برگشتی پا به فرار گذاشتم. البته با این کار در مرحله اول از خودم و در مرحله بعدی از طلبکارانم فرار میکردم.
ازدواج بهانهای برای ترک اعتیاد
بعد از این که چندین بار ترک اعتیاد ناموفق داشتم تصمیم گرفتم تا با ازدواج کردن به سمت ترک اعتیاد بروم اما سه ماه طول نکشید که مجددا شروع کردم و دوباره به اعماق اعتیاد کشیده شدم. حتی موضوع اعتیادم را با همسرم مطرح نکرده بودم و هیچکس از این موضوع اطلاعی نداشت، در پروسه ازدواجمان کارهای زیادی انجام دادم که کسی از این جریان بویی نبرد.
بالاخره ازدواج کردم و حتی پس از اینکه با همسرم زیر یک سقف زندگی مشترکمان را آغاز کردیم، سعی میکردم ظاهرم را به طور کامل حفظ کنم و حتی وقتی یکبار بسته مواد مخدر از داخل جیبم بیرون افتاد و همسرم آن را دید، گفتم که این بسته واکس و رنگ کفش است و انقدر که در این کار وارد بودم که همسرم باور کرد.
از برون آباد و از درون آوار!
چندباری نیز دستگیر شدم اما کارم به زندان کشیده نشد، با زرنگی و صحبت سعی میکردم کار به جاهای باریک نکشد. آن وقتها در بازار وضعیت خوبی داشتم، حتی اگر لازم میشد به افراد مختلف پول قرض میدادم اما بحث اعتیاد به گونهای بود که در عین حالی که میدیدم از درون در حال تهی شدن هستم اما این موضوع را کتمان و خودم را معتاد نمیدیدم و سعی میکردم ظاهرم را حفظ کنم اما مانند ساختمانی بودم که نمای خوبی دارد اما از درون به طور کامل در حال تخریب شدن بودم.
لباس بچه یا بهای اعتیاد؟
سعی میکردم ارتباطهای دوستانم را محدود کنم تا کسی از رازم خبردار نشود. کمکم اعتبار خودم را در بازار و در میان کسبه از دست دادم و کار به جایی کشیده بود که نمیتوانستم مبالغی را که قرض گرفته ام پرداخت کنم و به دلیل بینظمیها و بیبرنامگیها شرایط خوبی که داشتم را به طور کامل از دست دادم. پس از مدتی نیز حتی پول اجارهخانه را نداشتم و روزانه مبلغ 11هزار تومان خرج مصرف مواد مخدرم میشد. شرایط به گونهای شده بود که حتی قدرت خرید لباس برای فرزندم را نداشتم و لباسهایی که برای او بسیار کوچک شده بود را میپوشید در حالی که با کمتر از هزار تومان میتوانستم برای بچهام لباس تهیه کنم اما جرئت اینکه از روی پول مواد مخدر این پول را بردارم نداشتم. این مسئله بزرگترین سرکوفت و نهیبی بود که به خودم میزدم اما مواد مخدر مثل تفنگی روی شقیقه من بود؛ با این که هر از چندگاهی به خودم میآمدم و به این مسائل فکر میکردم اما چارهای جز اطاعت از این تفنگ نداشتم و انگار اراده من در دستان خودم نبود و افسارم چیزی بیرون از من بود.
خودکشی راحتتر از ترکاعتیاد؟
به قدری در سراب اعتیاد غرق شده بودم که میدیدم هیچ چارهای برای رهایی ندارم. بارها و بارها به ذهنم آمد که خودم را از این زندگی راحت کنم اما جرئت این کار را هم نداشتم و در اوج بیایمانی، یاس و انزوا لطفی شامل حالم شد و دوستی که روابطم با اون نیز از بین رفته بود را به صورت اتفاقی دیدم. از ناامیدیها و تصمیمم برای پایان دادن به زندگی خودم برای او گفتم و دوستم پیشنهاد ترک اعتیاد را به من داد و همین بحث شروعی شد که آمپول ترک اعتیاد تهیه کردم و دوست دیگری که او نیز قبلا مصرف کننده بود اما وارد پروسه ترک شده بود مرا با انجمن آشنا کرد و گفت اگر تصمیم به ترک دارم در جلسات انجمن شرکت کنم و به این صورت پیام جلسات را گرفتم و از لحظهای که وارد این برنامهها شدم انقدر که از مشکلات اعتیاد بریده بودم، دو دستی به جلسات چسبیدم و تقریبا امروز که بیش از 15 سال است در این جلسات هستم شاید یک ساعت نبوده که از این جلسات دور بوده باشم و توانستم تا امروز بدون مصرف مواد مخدر، قرص و با الکل پاکی خودم را حفظ کنم.
با فداکاری همسرم انگیزه پیدا کردم
تقریبا 9 ماه بود که من پاک شده بودم و در جلسات انجمن شرکت میکردم که همسرم را با خودم به یکی از جلسات بردم و ایشان نمیدانست که من اعتیاد دارم و وقتی از من پرسید که برای چی در این جلسات شرکت میکنی جواب دادم که برای ترک دادن برادرانم در این جلسات شرکت میکنم و انقدر که برای همسرم ظاهر سازی کرده بودم حتی به اعتیاد من شک نکرده بود و بالاخره بعد از چندین ماه که ترک کرده بودم به ایشان توضیح دادم و همینطور از ترک اعتیاد من مطلع بود و بازهم حاضر شد با از خودگذشتگی زندگی با مرا ادامه دهد و فرصت زندگی را از من نگرفت.
دستگیری در مقابل چشمان خانوادهام
بدترین خاطرهای که از این دوران به یاد میآورم این است که پس ترک اعتیاد به مدت یکسال، به همراه خانواده همسرم برای تفریح به خارج از شهر رفته بودیم و متاسفانه در همان لحظه یکی از طلبکارانم مرا دید و با وضعیت بدی به کلانتری انتقال دادند و مشکلات من جلوی آنها عیان شده بود.
تقریبا 9 ماه بود که من پاک شده بودم و در جلسات انجمن شرکت میکردم که همسرم را با خودم به یکی از جلسات بردم و ایشان نمیدانست که من اعتیاد دارم و وقتی از من پرسید که برای چی در این جلسات شرکت میکنی جواب دادم که برای ترک دادن برادرانم در این جلسات شرکت میکنم و انقدر که برای همسرم ظاهر سازی کرده بودم حتی به اعتیاد من شک نکرده بود و بالاخره بعد از چندین ماه که ترک کرده بودم به ایشان توضیح دادم و خب با عملکردی که از من دیده بود و دیده بود که من مدتها است که پاکم حاضر شد بازهم با از خودگذشتگی زندگی با مرا ادامه داد و فرصت زندگی را از من نگرفت.
گزارشی از نیلوفر اقبال
——————————————————
تلفن روابط عمومي انجمن معتادان بهبود یافته گمنام ناحيه ده مشهد09151093600
سايت www.na-iran.org
تلفن گويا 05137654005
_____________________________________________________________
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.