ترس شوهر فراری از فرار دختر جوانش
مردی که از دست آزار و اذیتهای همسرش خانه را ترک کرده بود از نگرانیاش به خاطر آینده و سرنوشت دختر جوانش مینالید و از کارشناسان مشاوره پلیس مشهد تقاضای کمک میکرد.
بهگزارش اتفاقیه، مرد میانسال که موهای جو گندمی خوش حالتی داشت در گفتگو با کارشناس مشاوره کلانتری ۳۰ در خواستکم ک داشت. نگرانی خاصی در چشم های مرد ۵۰ساله احساس میشد. او از روی صندلی بلند شد . آستین پیراهن چهارخانه اش را بالا زد . آثار خراشیدگی و کبودی روی دستانش نمایان بود.
مرد میان سال گفت: روی صورتم نیز آثار کبودی را می بینید . همسرم این بلا را سرم آورده و ودیگر از دست کارهایش عاصی شده ام. در این لحظه کارشناس مشاوره کلانتری از مرد میان سال خواست روی صندلی بنشیند و خونسردی خودش را حفظ کند. جعفر آقا روی صندلی نشست نفس عمیقی کشید و افزود: حدود ۲۰سال از ازدواجم میگذرد . همسرم از روز اول عصبی بود و سر هر مسالهای خود خوری میکرد. من به این حالتها و رفتارهایش توجهی نشان نمی دادم. البته سر کل کل که میافتادیم نمی خواستم جلویش کم بیاورم و غرور و لج بازی هر دوی مان باعث شد سر مسایل پیش پا افتاده و بی ارزش سر همدیگر داد بکشیم و دعوا و مرافه راه بیندازیم. ما صاحب سه فرزند شدیم . با این که همسرم و بچه هایم را خیلی دوست داشتم اما نمی دانم چرا در مقابل همسرم به هیچ قیمتی حاضر نبودم کوتاه بیایم . البته او هم کم نمی آورد و این رفتارهای غلط باعث میشد مثل خروس جنگی با هم درگیری پیدا کنیم . ۹سال از زندگی مان مثل چشم به هم زدنی سپری شد . حال همسرم روز به روز بدتر میشد و پس از آخرین زایمانش دچار افسردگی شدیدی شد . من تازه احساس خطر می کردم و به فکر افتادم کاری انجام بدهم اما دیر شده بود و به توصیه پزشک، همسرم باید داروهای آرام بخش استفاده میکرد.
جعفر آقا افزود: تو تحت نظر پزشک قرار گرفت و از همان موقع به بعد تا همین امروز که اینجا نشستهام و برایتان قصه تلخ زندگیام را می گویم نتوانستیم او را در مان کنیم. مرد میان سال آهی کشید و افزود: ۱۰سال به همین منوال گذشت . ۱۰سال از بدترین روزهای عمرمان که در حسرت روزهای از دست رفته گذشته سپری شده است . متاسفانه وضعیت روحی روانی همسرم باعث شد پسر بزرگم نیز دچار افسردگی شدیدی شود . او چهار سال قبل از خانه فرار کرد . عاشق دختری شده بود که چند سال با هم تفاوت سنی داشتند . بعد از فرار او مجبور شدیم از ترس آبرویمان هم که شده به خواستگاری برویم و برای پسرم زن بگیریم. او با کمک خانواده همسرش زندگی کوچکی تشکیل داده و امیدوار شده است . اگر چه گاهی همسرم به سروقت شان می رود و اعصاب شان را خورد میکند. جعفر آقا افزود: متاسفانه بیماری همسرم که این اواخر با پرخاشگری شدیدی همراه شده حالت بغرنجتری به خود گرفته اشت و من نگران دختر ۱۶ساله ام هستم . میترسم از خانه فرار کند و بلای دیگری سر زندگیام بیاید.
مرد میان سال گفت: در آخرین درگیری همسرم خیلی دیروقت به خانه آمد. نگرانش شده بودم و پرسیدم تا حالا کجا بوده ای ؟.حالش خوب نبود. ناگهان به سمت من حمله ور شد و مرا به این حال روز انداخت. همراه دو دخترم به خانه پسرم رفتیم. امروز آمده ام ببینم چه کاری می توانم انجام بدهم. فکر میکنم باید همسرم را در یک مرکز روان درمانی بستری کنیم. اگر چه با تمام این حرفها دوستش دارم و دلم نمی آید از او دور باشم.
مرد میان سال در پایان گفت: متاسفانه خیلی از زوجهای جوان قدر سلامتی و با هم بودن را نمیدانند و سر مسایل کوچک و بی ارزش جر و بحث راه می اندازند. آنها نمی دانند به خاطر این ندانم کاریها چه تاوان سنگینی چه از نظر روحی و روانی و چه از نظر مالی باید بپردازند . ۱۰سال است که در کنار گرفتاریهای روحی و مشکلات عاطفی که برای خانواده ام به وجود آمده هزینه سنگینی نیز برای درمان همسرم پرداخت کرده ام و دست آخر هم نتیجهای هم نداشت . حالا نگران آینده دو فرزند دیگرم هستم و می ترسم همسرم بلایی سر خودش بیاورد.
لازم به ذکر است مرد میان سال و دو دخترش به مرکز مشاوره آرامش پلیس استان معرفی شدهاند .
مهتاب
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.