یک گالری با بوی کاغذهای کاهی

وارد حامد 12 که می‌شوی، همان ابتدای کوچه چند پله که به یک در چوبی ختم می‌شود، نظرت را جلب می‌کند. پله‌ها را بالا رفتم، خانه‌ای بزرگ و قدیمی که حیاطش را یک درخت توت شیرین کرده است. روی دیوارها چند تابلو نقاشی و در اتاق‌های دیگر میز و صندلی چوبی، اما این‌ها نبود که نظرم را جلب کرد، کتابخانهٔ بزرگ این خانه که می‌گویند گالری «رادین» است نظرم را بیشتر جلب کرد، تا آنجایی که یادم رفت بارها اینجا آمده‌ام. زیر درخت توت پشت یک میز با مدیریت گالری نشسته‌ام. می‌گوید نام گالری را از روی نام پسرش گذاشته است. با من باشید تا سوالتمان را از او بپرسیم.

یک زندگی هنرمندانه و دشوار

  • شما مدیر این مجموعه زیبا هستید، از خودتان بگویید.

من حمید طالبی و متولد خرداد 1354 مشهد هستم. تحصیلات ابتدایی را در فردوس گذراندم و دوران دبیرستان را در بیرجند طی کردم. از اول راهنمایی مستقل و دور از پدر و مادر زندگی کردم و بعد در دانشگاه فردوسی رشته زیست شناسی مشغول به تحصیل شدم و همین جا زندگی و کار را شروع کردم.

  • می‌دانیم که حمید طالبی هم هنرمند است هم هنر دوست، اولین جرقه‌ها کجای زندگی شما زده شد؟

همان دوران دبستان در فردوس، هرچند که فضای هنری فردوس کوچک بود و جایی برای هنرمندان به شکل حرفه‌ای نبود اما خب اساتیدی از شعر و خط آنجا بودند که من همیشه کارشان را دنبال می‌کردم، اما من همیشه تشنهٔ هنر بودم و به قول مولانا : «آب کم جو تشنگی آور به دست!» در مورد من صدق می‌کرد، و این بیشتر جبر جغرافیایی و محدودیت محیطی بود؛ شاید اولین جرقه‌های هنر از همانجا شروع شد.

  • حمید طالبی به چه دلیلی این کافه کتاب گالری را راه انداخته؟

همان محدودیت‌های دوران کودکی به نوعی در وجود من ماند، با من بزرگ شد و آن را به اینجا آوردم. در دوران کودکی در همان فردوس یک کتابخانهٔ 70 جلدی بود که من از آن استفاده می‌کردم، اما تعدا این کتاب‌ها کم بود و از این تعداد خیلی‌هایش به رده سنی من نمی‌خورد، با این حال خیلی از کتاب‌ها را که به کارم می‌آمد، چندین بار خوانده بودم. این محدودیت‌ها باعث شد  وقتی به مشهد رسیدم آن نقطه‌های خالی کودکی‌ام که عشق به کتاب بود را پر کنم و این کافه کتاب را راه بیاندازم. البته بهتر است بگوییم گالری، اینجا در اصل یک گالری و کتابخانه است با هدف فرهنگی که در آن برای رفع خستگی امکان صرف نوشیدنی‌های مختلف و.. برای دوستان هنرمند در نظر گرفته شده است.

حمید ژتونی!

به حرف‌هایش خیره شده‌ام و منتظرم که بگوید این همه کتاب را از هزینهٔ مازاد زندگی خریده اما می‌گوید: در دوران دانشگاه به من می‌گفتند حمید ژتونی!، چون ژتون‌های دانشگاهم را دم در دانشگاه می‌فروختم و می‌رفتم از کتابخانه امام کتاب می‌خریدم، و خودم هر روز نان و پنیر می‌خوردم! حتی بعدها که در انتشارات هرمس کار می‌کردم، درآمدم را صرف خرید کتاب می‌کردم، بعد با همین کتاب‌ها در دانشکده‌های مختلف نمایشگاه کتاب برگزار می‌کردم و باز با پولم کتاب می‌خریدم! شاید حالا که فکر می‌کنم خیلی کارم درست نبوده و افراطی به مقوله کتاب و کتابخوانی  نگاه می‌کردم اما به هر حال این اتفاقی بوده که افتاده و من از آن ناراضی نیستم.

کتاب رایگان امانت می‌دهم

طالبی می‌گوید: چون علاقه خودم سمت ادبیات بوده، بیشتر کتاب‌های اینجا، کتاب‌های ادبی است و تعدادی کتاب فلسفی، اینجا جایی برای کتاب‌های ممنوعه و سیاسی وجود ندارد و هدف فعالیت ما در این مکان فرهنگی و هنری است. من این کتاب‌ها را به طور رایگان و بدون گرفتن سند یا  مدرکی  به دوستداران کتاب امانت می‌دهم، امروز وضعیت مالی مردم جوری نیست که بتوانند زیاد کتاب بخرند، خب این‌ها هم که رفیق‌های بی‌ضرری هستند و من این رفیق‌های بی‌ضررم را با دیگران به اشتراک می‌گذارم.

  • فکر می‌کنید چه مشکلاتی در حوزه چاپ و نشر وجود دارد؟

مشکلاتی که وجود دارد و همه می‌دانیم مشکلاتی از قبیل گران بودن کاغذ و وضعیت خراب پخش به کنار به نظرم مشکل مهم این است که خیلی از نویسنده‌ها در آن طرف آب، کتاب‌های اعتراضی بدون ارزش چاپ می‌کنند، و این طرف هم عده‌ای مجبور به پاسخ دادن می‌شوند، این کنش باعث می‌شود انرژی چاپ و نشر گرفته شود و جاهایی نیاز مخاطب برآورده نشود.

کلاس‌های آموزشی برای کودکان

او می‌گوید: خیلی از اساتید دانشگاه و بزرگان حوزه هنر از قبیل استاد قهرمان ، م.کاشی‌گر، علیرضا آبیز و… اینجا ورکشاپ گذاشته‌اند، کلاس‌های آموزشی و جلسات زیادی در این مکان داشته‌ایم، جلسات داستان، شعر، ورکشاپ سینما و… این راه آزمون و خطاست اما به نظرم یک نخود کوچک در آش فرهنگ و هنر باشد.این تابستان برای کودکان برنامه‌های آموزشی و کلاس‌های هنری داریم، امیدوارم که خانواده‌ها به ما اعتماد کنند.

  • آخرین حرف حمید طالبی؟

ما از دوستان ارشاد و اماکن توقع داریم که اینجا حضور داشته باشند و این حرکت را ببینند و به ما کمک کنند و در عین حال با حضور و نظارتشان به مردم بیاموزند که این فضاها قابل اعتماد است و با کمک مردمی پابرجا می‌ماند.

از حمید طالبی خداحافظی می‌کنم، از درخت توت خداحافظی می‌کنم، برای کتابخانه بزرگش دست تکان می‌دهم، اما موقع رفتن یک نقاشی روی دیوار گالری نظرم را جلب می‌کند، در این نقاشی هرچیز که هست مرا یاد این شعر از حمید مصدق انداخت: «من اگر ما نشوم تنهایم تو اگر ما نشوی خویشتنی». به انسان‌های زحمتکشِ تنها در حوزه فرهنگ فکر می‌کنم چند ثانیه به نقاشی خیره می‌شوم، و بعد سرم را می‌چرخانم و ساکت از در گالری خارج می‌شوم.

 

گزارشی از مهدی آخرتی

image_print
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *