توهمِ تنها نبودن!
تصور کنید در یک شب تابستانی از همین شبهای شهریوری که تازه آغاز شده، روی یک صندلی در کافهای نشستهاید و با دوستی در حال صحبت هستید که ناگهان یکی از بین جمع و در گوشهای از کافه بلند میشود و شروع میکند به معرفی خودش!
همه سرها به سمت شخصی که از جایش بلند شده بر میگردد، همه چشمها او را نگاه میکنند. خودش را معرفی میکند: «من مرتضی تنها هستم، I am Morteza Tanha». حاضران در کافه او را تماشا میکنند. حالا شما با انسان عاصی و پریشانی مواجهید که دوست دارد زندگیش را از کودکی تا اکنون برای شما شرح دهد. از شما اجازه نمیخواهد و آنقدر پریشان است که بیمقدمه ریز و درشت سرگذشتش را میگوید.
کافی است لحظهای نگاهش کنید. کُت و شلواری سرمهای رنگ بر تن دارد و سبیلی کوچک روی لب، اندامی کشیده و صورتی خسته دارد، با لحنی آزرده و گلایهآمیز صحبت میکند که خندهدار است اما نه از آن خندهها که آدم را از همه چیز و همه کس غافل میکند. لحظهای به حرفهایش میخندید اما لحظهای به آنچه پشت سر هم میگوید گوش میدهید. او راوی داستانی است که خط به خط آن دست شما را میگیرد و به جریان زندگی یک آدم زخم خورده و رنجکشیده میبرد.
تئاتر در کافه
مهران سلیمانی پاک هنرمند و بازیگر تئاتر «من مرتضی تنها هستم، یک روایت شیرین از فوجی یامای تلخ» که از ۲۱ تیرماه تا ۳۱ مرداد ماه در کافه کتابکده پستو اجرا شد، طراح، کارگردان و بازیگر این نمایش است که برای نخستین بار به گونه کافهای و مونولوگ در مشهد اجرا شد. او برنامهای دارد که این نمایش را در چند فصل و در کافههای مختلف به اجرا ببرد و همان طور که از نام نمایشش پیداست به تنهایی سختیهای این کار را بر دوش کشیده است.
شب 31 مرداد ماه و درست شبی که از فردای آن آخرین ماه از تابستان آغاز میشود، این بازیگر مشهدی دور جدید اجراهایش را آغاز کرد و در نشست خبری این نمایش که بعد از نیم ساعت اجرا، برگزار شد، گفت: پیش از این نمونههایی از اجرا در کافههای مشهد داشتهایم. برای مثال در دهههای ۵۰ ، ۶۰ و… همچنین سالهای ابتدایی دهه 90 هم چند اجرای محدود در کافههای مشهد بوده است که هیچ کدام نمونه درستی از تئاتر کافهای نبوده بلکه تئاتر یا نمایشنامه خوانیهایی بوده که در کافه اجرا شده بودند اما این برای نخستین بار است که تئاتر کافهای تولید و اجرا میشود. این گونه از هنرهای نمایشی هم مانند پرفورمنس آرت، تئاتر خیابانی و تئاتر محیطی در جهان و حتی در پایتخت خودمان شیوهای مرسوم است.
من از سال 91 دغدغه داشتم که این نوع تئاتر را در مشهد تولید کنیم و نیاز به کسب تجربه و سواد بصری داشت که تحقیق میخواست و اینها گرد آمدند تا اینکه فرصت پیش آمد و من بهار امسال با سجاد هوشیار و محمد اسدی مدیران کافه کتابکده پستو صحبت کردم و دیدم این مکان ظرفیت خوبی برای اجرای تئاتر کافهای دارد و دیگر وقت عمل بود. با بهزاد آقاجانی که از نویسندگان خوب کشورمان هست، مطرح کردم و به این نمایشنامه رسیدیم. قرار بود این نمایش یک هفته امتحان شود و این اتفاق افتاد و استقبال آنقدر بینظیر بود که امشب چهلمین شب اجرا را داشتیم.
بداههها دراماتیک نیستند
سلیمانی پاک در پاسخ به پرسش خبرنگار «صبح امروز» درباره وفادار بودن به متن نمایشنامه و خلاقیت در اجرا، گفت: معتقدم که ابتکارات لحظهای و آنی در تئاتر هنری نیستند و این جور اتفاقها بیشتر بداهههایی به نظر میرسند که بار دراماتیک ندارند و من خیلی این فضاها را نمیپسندم. در اجرا کاملا با متن هماهنگ هستم و چیزی از آن کم و به آن اضافه نمیکنم.
بعد از اجراهای دوره قبل در چهل شب، این مسئله پیش آمد که شاید نمایش من مرتض تنها هستم یک «استندآپ کمدی» است. باید بگویم هرگز، این یک نمایش مونولوگ و مشخصه آن داشتن نمایشنامه است. محتوای استندآپ بر پایه نقد قرار دارد در حالی که این نمایش درام است.
مظلومیت تئاتر در مشهد
سلیمانی پاک در پاسخ به پرسش خبرنگار پایگاه خبری «صبح مشهد»، مبنی بر وضع تئاتر مشهد، گفت: تئاتر در شهر ما یک هنر فاخر و مظلوم است که خیلی متناقض به نظر میرسد. با این وجود بدون اغراق دو برابر امکانات موجود که شاید 5 سالن تخصصی نمایش در شهر باشد، در مشهد هر شب 11 تا 12 اجرا داریم که نشان از فعالیت زیاد هنرمندان این رشته دارد. ما به لحاظ حمایت و پشتیبانیهای دولتی از صفر هم پایینتریم و داریم یخ میزنیم در این فضا. حمایت در حدی است که وقتی رئیس اداره ارشاد میآید و نمایش را میبیند ما تعجب میکنیم چون حضور آنها برای ما ایدئال شده است و حمایت دیگری نمیبینیم. من برای تبلیغات باید با شرکتهای تجاری قرارداد ببندم و آنها همان طور که با کمپانیهای تجاری برخورد میکنند با من صحبت میکنند. تئاتر خیلی مظلوم است و نیاز داریم ارگانهایی که رویکرد فرهنگی دارند از ما حمایت کنند. متأسفانه حتی انجمنی که از ما حمایتی کند هم نداریم و در این شرایط فقط ادامه میدهیم به امید اینکه روزی این جمعیت در یک حرکت تصاعدی بیشتر شود.
در مجموع حرکت هنرمندان ارزشمند و بینظیر است و آنچه به دست آمده قبل از هر چیز محصول تلاش هنرمندان است و همه اینها در حالی است که حتی در مشهد 2017 و پایتخت فرهنگی جهان اسلام، انگار که تئاتر هیچ سهمی ندارد. این همه بودجه میآید اما تئاتر از آنها سهمی ندارد و اینها دردناک است.
جدا از این گلهها، امروز در مشهد تماشاچیِ تئاتر بلیت خریدن و تئاتر دیدن را یاد گرفته و به مخاطب این هنر تبدیل شده است اما نسبت به کلانشهر مشهد هنوز راه زیاد است تا به مخاطبان کافی برسیم. این را هم بگویم که خوشبینم و منتخبین شورای شهر تا کنون همراهی خوبی با هنرمندان داشتهاند که چشمانداز امیدوارکنندهای ایجاد میکند.
یک نفر که «مرتضی» را باور کرد
او در پاسخ به پرسش خبرنگار «ایران نیوز» که چطور به متن این نمایش رسیده است، گفت: پیشنهاد را به نویسنده نمایش دادم و به او گفتم که چه نوع نمایشی مورد نظرم هست. دوست داشتم کار مونولوگ و در فضای سیال ذهن باشد. متن توسط بهزاد آقاجانی نوشته شد و حامد امانپور قرایی هم مشاور من در تولید ابتدایی کار بود. سرانجام رسیدیم به جایی که باید ادامه بدهیم و الان گروهی از نویسندگان تشکیل دادیم که با حضور بهزاد آقاجانی و دو نویسنده مشهدی دیگر میخواهیم اجراهای بیشتری داشته باشیم.
در پایان این نشست خبری سلیمانی از یک اتفاق جالب در اجراهای قبلیاش خبر داد و گفت: یک شب اجرای نمایش تمام شد و بعد از اینکه از مهمانان تشکر کردم و خواستم از بین جمعیت خارج شوم، دیدم یک خانم جوان که در طول نمایش خیلی خوب با آن ارتباط برقرار کرده بود، خیلی متعجب و مبهوت به من نگاه میکند. از من پرسید: «مگر این چیزهایی که گفتید واقعیت نداشت؟» احساس کردم پیام تشکر من از حضار او را دچار دوگانگی کرده است. نمیدانستم باید چه جوابی به او بدهم و از او خواستم دوباره سئوالش را مطرح کند تا وقت داشته باشم به سئوالش جواب دهم. وقتی دوباره سئوالش را پرسید احساس کردم او «مرتضی» و تمام زندگی رنجآورش را باور کرده است! بهتر بود هیچ پاسخی به او ندهم تا با همین فرض که من «مرتضی تنها» هستم باقی بماند و حسش از بین نرود. به او گفتم: «چرا اینها همه واقعی بود».
گزارشی از نوید موسوی
عکس از پریسا طوسی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.