گپ و گفت با پیشکسوت شاعر و صنعت چاپ خراسان:
لهجه مشهدی ارزش کار و مبارزه را دارد
سعید بابایی
بیستوهشت سال قبل وقتی در انتشارات آستان قدس وارد خدمت شدم اولین بار با آقای محمود ناظران پور رئیس چاپخانه آستان قدس دیداری داشتم که در همان برخورد اول مردی را یافتم اهل ادب که با چند بیت شعر به استقبالم آمد. با لهجه مشهدی بسیار خوب شعر میگفت و در خراسان همه از او یاد میکردند. حال بعد از سالها دیداری تازه شد و پای صحبت مردی کهنسال از جنش شعر و ادب فارسی با گویش مشهدی نشستهام.
این پیشکسوت صنعت چاپ درباره دوران کودکی خود میگوید:
من از 5 سالگی بنا به عرفِ زمان به مکتبخانه رفتم و در آنجا توسط آخوندی باسواد و ادیب، قرآن، خوشنویسی و بحورِ شعرِ فارسی را درهمان دو سال قبل از دبستان آموختم. به دبستان که واردشده سر کلاس چهارم نشستم. نخست دردبستان نوبنیاد روستای خیابان، سپس در شهر، دبستان پهلوی ودرآخر، دبستان شرافت، واقع در کوچه حوض خِرابَه یا قِراوُلخَنَه تا تصدیق ابتدایی ادامه دادم.
این شاعر و اهل علم و ادب ادامه میدهد: با مرگ پدر و به هم ریختنِ اوضاع، ناچار برای فراگیری کار، به چاپ و روزنامه خراسان روی آوردم و حروفچین شدم. تحصیلات را شبانه در دبیرستان هدایت عیدگاه، رشته ادبی، ادامه دادم. از روزنامه، به سوی کتاب کشیده شدم و برای راهاندازی چاپخانه دانشگاه از من دعوت شد و به استخدام دانشگاه مشهد درآمدم و اکنون بازنشسته از دانشگاهِ فردوسیِ مشهد هستم، دانستههایم آنقدر وسعت یافتهاند که در شعر و بهویژه شعر محلی، به کارم آمدند.
پیشینه شعر و گویش محلی را در خراسان بگویید؟
من در شعر محلی مشهد اولین بار با این شعرِ استاد بهار آشنا شدم:
گفتی که مَمیر وختِ مو لَبِّیکُمَه گفتُم
هی هی بُخُدا خوب تو گفتی مو شُنُفتُم
اِی شیرِ نَرِ عشق، تِقِلّای تو پوچَه
مو کِفتَرِ جون سختُم و آسون , نی میوفتُم..
زندهیاد استاد محمدتقی بهار که اصالتاً مشهدی و بنیانگذار روزنامه در مشهد بودهاند، علاقه خاصی به گویشِ مشهد که ریشهاش به گویشِ اشکانیان بازمیگردد داشتند و بسیار قطعه و رباعی و مخمس در این گویش سرودهاند که در دیوانشان ثبت است.
کدام شاعران پای در این عرصه نهاده و بر قله این نوع شعر ایستادهاند؟
او میگوید: به نظرِ من آن استاد بزرگ بر فرازِ این قُله ایستادهاند. پس ازایشان کسانی وارد این وادی شدند که لهجه مشهدی را به سُخره کشاندند و البته کاری ناروا بود. در اینجا نباید از استادعمادخراسانی بگذریم که شعرِ مشهدیِ معروفی از ایشان داریم که بسیار زیبا و برای آن موزیک هم گذاشتهاند به نامِ “یَرِگَه” و استاد شجریان در ایامِ جوانی بهصورت تصنیف آن را اجرا کردهاند :
“یَرِگَه واز دِرَه عِشقِت تُو دِلُم جا می گیرَه”
ناظران پور میگوید: اصولاً کسانی که میخواهند به گویشِ اصیلِ یک شهر، شعری بسُرایند بهتراست زاده و پرورده همان شهر باشند وگرنه واژههایی از شهر و دیارِ خود را ناخواسته در آن جای میدهند که مطلوب نیست آنچه باید گفت این است که تقریباً همهکسانی از این دیار که دستی در شعر داشتهاند با این لهجه شیرین و بُن دار نیز طبعآزمایی کردهاند در حقیقت دراینباره باید تحقیق میدانی انجام داد و آن سرودهها را جُست…
کمکم به همت علاقهمندان ونیز مؤسسههایی مانند خرد سرای فردوسی، انجمنهای شعر، میبینیم این لهجه از آن حالت شوخی و طنز که برای این گویشِ بسیار جِدّی درستشده بود، فاصله گرفته و لهجه جای خودش را پیداکرده است.
آیا شاعرانی که شعر کلاسیک میگویند توانایی سراییدن شعر با گویش محلی را دارند؟
در حقیقت برای سرودنِ شعر محلی، باید با شعر سُنّتی و کلاسیک ایران آشنا بود وکسانی که صِرفاً شعر نو و یا آزاد میسرایند اگر به لهجه بخواهند شعر بگویند دلچسب نخواهد بود. اصولاً وزن و قافیه برای شعرِ محلی و رعایت آرایهها از بدیهیات و ضرورتهاست که باید رعایت شود. در اینجا باید یاد کنم از استادِ نکونام و روان شاد، محمد قهرمان که شعر به گویشِ تربتحیدریه را با استادی و چیرهدستی تمام میسرودند و همه ثبت و ضبطشدهاند :
“نو روز کِو کِشید وِر چِلّه
رَف چِلّه به صربِ تیرِ او نِفلَه
وینگَستِ مِکِرد و وِر نِشو مُفتی
تیرِش که بِه دَر مِجَست از چِلَّه”
در اینجا میبینم با استادی از آرایه شعری چه نیکو از نامِ “چِلّه” که هم چِلّه زمستان و هم از چِلّه کمان بهره گرفتهاند.
شعر سُرودن به لهجه تابعِ سبکِ خاصی نیست تقریباً با تمام روشها آن را سرودهاند، مثلاً این شعرِ سیاسیِ زمان مصدق که استاد بهار بهصورت مخمّس سرودهاند را ملاحظه فرمایید:
“ای روزا واز هَوارَه تیرَه و تاریک میبینُم
موقِعیت رَ بِرار، مبهم و باریک میبینُم
خِطَرِ جنگِ رِفیق، جُون تو نِزدیک میبینُم
منشأِ فتنَه رَ در مسکو و آمریک میبینُم
واز ازنو به خدا ماتمِ مایَه بِچهها
نِصیب و قسمتِ ما رنج وعذابه
تکمله درباره شعر محلی بهویژه گویشِ مشهدی
اصولاً شعرهایی که با لهجه سروده میشود اگر حالتِ قصیده داشته باشد و موضوعی معیّن را روایت کند بهترمقبول میافتد ولی با آن نمیتوان صُوَرِ خیال و اوجگیری احساسهای عارفانه را بیان کرد، البته در این میان از آرایهها و صنایع شعری میتوان بهره جُست ولی از ایماواشاره و کنایهها نه . مثال :
جمالِ روی تودرکارگاهِ دیده کشیدم
بهصورت تو نگاری، نه دیدم و نه شنیدم. سعدی.
که میشود :
روی مقبولِتَه تُو اِینِه ی چَشمُم ، کیشیدُم
هیچ تبَلَورَه به, ای مقبولی هیچ جا نِدیدُم…
میبینید که از آن برداشتهای عارفانه و وحدت وجودی که در شعر سعدی هست در شعرِ گویشیِ مشهدی خبری نیست، فقط یک روایت را بازگو میکند. نظر من این است که لهجه مشهدی، کاربردِ کار، مبارزه و تلاش را دارد و با آن نمیتوان تعزیهخوانی کرد، در حقیقت میشود رجزخوان خواند اما نوحهخوانی نه… چون در ذات لهجه مشهدی این توانایی نیست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.