فرهنگ خرید آثار هنری باید رواج پیدا کند

به عنوان یک نقاش، تا به حال سابقه برگزاری نمایشگاه انفرادی و شرکت در چندین نمایشگاه دسته جمعی را داشته‌ام و در طول این سال‌ها، همیشه مقوله ای به نام «فروش آثار» ذهنم را به خود مشغول کرده است. نمی‌دانستم مشکل فروش پایین آثار هنری از جانب من در جایگاه یک هنرمند، ارتباطاتم و آثارم است و یا مشکل از خود گالری دار و صاحب مجموعه‌ای است که کارهایم را در آنجا به نمایش عموم گذاشته‌ام. بدون شک این دغدغه ذهنی نه تنها من، که همه هنرمندان هنرهای تجسمی است. پس از بررسی و نشستن پای صحبت گالری دارها و دیدن آثار هنرمندان داخلی و همینطور آثار هنرمندان آن سوی مرز در گالری‌های خارجی و موزه های بین‌المللی تا حدودی توانسته‌ام نیم نگاهی ارزشمند در این باره پیدا کنم. به نظر من، اگر گالری‌دارها و هنرمندان دچار هیجان نشوند و با تمرکز همکاری‌شان ر اتعریف بکنند، این فرایند را می‌توان به یک اقتصاد خیلی سالم و درست در هنر تبدیل کرد. هنرمند و گالری‌دار باید به خریدار و مخاطب هنری خود در گالری آموزش بدهند که چه اثری بخرد، از کجا بخرد و چرا بخرد .گالری‌دار می‌تواند خریدار را با اطمینان به سمت خرید اثری اورژینال، دارای امضاء و واجد ارزش‌های هنری راهنمایی کند؛ هرچند خودش مجموعه‌دار باشد باز همه قواعد کار را می‌داند و رعایت می‌کند و هنرمند هم بهتر است به سود مقطعی تن ندهد. اصلاً خرید هر کالایی، بدون مشورت با کارشناس، معمولاً به ضرر خریدار منجر می‌شود. خرید از طریق گالری، درست مثل خرید از یک مؤسسه‌ی معتبر است که کالایش را با شناسنامه و ضمانت می‌فروشد.

مجموعه‌دار و هنرمند هر دو باید متوجه خطر داد‌وستد غیر‌کارشناسانه باشند. گالری، محفلی درست، سالم، صمیمی و قانونمند برای ایجاد ارتباط میان هنر و خریدار اثر هنری و البته بستر خرید‌‌ و فروش آثار هنری نیز هست. داد و ستدی که با حجم زیادی از نکات هنرشناسانه، ظرایف عالی و سلیقه‌های نفیس همراه است. گالری‌دار باید از یک سو به بسیاری مسائل جزئی از نور، رنگ و معماری دیوارها و سقف گالری گرفته تا موسیقی‌ای که در گالری پخش می‌شود آگاه باشد و از سوی دیگر توانایی‌های متعددی را برای مدیریت و تنظیم عوامل مختلف به کار بگیرد. شایسته نیست که به گالری‌داری به چشم بازار بنگرند. گالری‌دار صرفاً دلال نیست. سال‌های بسیاری طی شده و تجربیات زیادی انباشته شده تا امروزه مردم کم‌کم بفهمند و باور ‌کنند که نقاشی معاصر چه‌قدر در شادتر بودن‌شان، در ارتقای آگاهی‌شان، حتی در درست غمگین بودن‌شان می‌تواند به آن‌ها کمک کند. دانستن و درک این ظرایف و نکات پیچیده نیز از وظایف گالری‌‌دار است. گالری‌دار اگرگالری‌دار باشد می‌داند هنر، اولین، مهمترین و جدی‌ترین نقش را در نشان دادن سطح شعور، فرهنگ و سلیقه‌ی یک جامعه برعهده دارد. گالری‌داری برخلاف آن‌چه که به نظر می‌رسد حرفه‌ی ساده‌ای نیست. از دور به نظر می‌رسد کسی اثری را خلق کرده و شخص دیگری آن را به نمایش می‌گذارد، اما وقتی با نیروی انسانی از جنس هنرمند سروکار داشته باشی؛ آدم‌های خلاق با رفتارها‌ی گاه پیش‌بینی‌ناپذیر که اغلب در مدیریت امور مالی‌شان به اندازه‌ی خلق آثارشان تبحر ندارند و ممکن است ندانسته یا دانسته به گرایش‌های مقطعی و سودهای لحظه‌ای دل خوش کنند. مردم هم معمولا در مواجهه با آثار هنری آگاهی کافی ندارند؛ مثلاً وقتی کسی که هیچ چیز از هنر معاصر یا مدرنیسم درهنر نمی‌داند وارد یک نمایشگاه انتزاعی می‌شود، سؤال‌های زیادی برایش پیش می‌آید. خیلی که انسان خوبی باشد، تحمل می‌کند، چیزی نمی‌گوید و سالن را ترک می‌کند؛ اما خیلی‌ها اگر نمایشگاه برخلاف عادت‌ و فهم‌شان از هنر باشد،

گالری‌دار را سؤال‌پیچ می‌کنند و سطح سؤال‌هایشان هم از این که این‌ها اصلاً چی هستند بالاتر نمی‌رود و تحت هیچ شرایطی حاضر به کنارآمدن نیستند و این امر را مطلقاً ناممکن می‌دانند که احتمال دارد لازم باشد سواد بصری‌شان را ارتقاء دهند. بسیاری از مردم عادی هنوز به قدر لازم با نقاشی جدید آشنا نشده‌اند. ایجاد درکی بصری از هنر نوگرا در مردم، وظیفه‌ی خطیری است بر دوش همه‌ی مراکز هنری، از جمله گالری‌ها. در درجه‌ی اول باید طبقه‌ی تحصیل‌کرده را که به هرحال از عموم روشن‌تر هستند، آموزش داد تا با پدیده‌ی هنر و به طورکلی هنر نوگرا به طور خاص آشنا شوند که چندان هم سخت نیست، چون مردم مایل‌اند که مدرنیسم را با شتاب وارد زندگی‌شان کنند. مثلاً دیده شده که بهترین آثار مدرن در منزل بعضی‌ها هست؛ اما آثار بهترین نقاشان نوگرای ایرانی مقارن دهه‌ی 60 میلادی را به سختی می‌توان در خانه‌ی پنجاه نفر ایرانی پیدا کرد. مردم، مدرنیسم را در گام نخست در معماری، مبلمان، دکوراسیون و حتی پوشاک خود زودتر از نقاشی پذیرفته‌اند. مردم در خرید مبلمان به‌تدریج فهمیده‌اند که به جای خرید مبلمان طلایی ایتالیایی، بهتر است مبلمان مدرن با طراحی روز دنیا را بخرند. هنر نوگرا درمیان ما از نیم قرن پیش به این سو هیچ‌گاه سرمایه به شمار نیامده است. سرمایه بیشتر به سمت فرش، صنایع‌دستی و سینما رفته، ولی هنرتجسمی مدرن سرمایه نبوده‌است. مروزه دیگر سرمایه است و برای این‌که این شرایط به وجود آید باید به افرادی که سرمایه‌ی لازم برای خرید اثر هنری را دارند، این آگاهی داده شود که با خرید آثار هنری در جای مناسبی سرمایه‌گذاری می‌کنند که جای پشیمانی ندارد. همواره بهره‌مندی و سود اقتصادی هم در پی دارد. همه‌ی هنرمندان جوان یا هنرمندانی که بازار ندارند، فکر می‌کنند گالری‌دار اولین انتخابش به بازار آن هنرمند مربوط می‌شود؛ و این طور نیست. مسئله به آن تصوری برمی‌گردد که هنرمند از خودش به محیط‌اش و جامعه‌اش منتقل می‌کند. تعریفی که هنرمند از سوابقش، از نوع معاشرتش و روابط‌اش با دیگران ارائه می‌کند. هنرمند می‌تواند بهترین باشد ولی تا آخر عمر ناشناخته بماند و این به خاطر کوتاهی خود او نیست. باید یاد بگیرد برای خودش خرج کند، منظورم پول نیست. منظورم ضرورت یادگیری ارتباط با گالری‌دار، با محیط فرهنگی و جامعه است که چه‌طور و با چه کیفیتی باید در خود ایجاد کند. هنرمندی که این‌ها را نداند، هرچه قدر هم گالری‌دار برایش انرژی صرف کند، از او هنرمند درنمی‌آید. هنرمند باید روابط اجتماعی قوی داشته باشد. در وهله‌ی اول، این اثر هنری است که حرف اصلی را می‌زند. در وهله‌ی دوم، طرز نشان دادن اثر، آداب ارائه کردن آن و طرز معرفی خودش به عنوان یک شخصیت بارز، مطرح می‌شود. هنرمندی که از پس این مقدمات برنیاید، بازنده است. این طبیعت قرن بیست‌ویکم است. چون امروزه یک هنرمند می‌تواند در یک اتاق 12 متری یک گالری جهانی با یک وب‌سایت داشته باشد و خیلی راحت نظر هزاران نفر را درباره‌ی آثارش به دست آورد.

انتهای خبر/سعید بابایی

image_print
2 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *